التماس نکن!

التماس نکن! مجتبی قدیری «سیچی التماس می‌کنی، گوشِت می‌برم، می‌زارم کفِ دستت، التماس نکن!» این دیالوگ را محمود پاک‌نیت در نقش حسام‌بیگ در مجموعه تلویزیونی «روزی‌روزگاری» به‌ کارگردانی و نویسندگی امرا…احمدجو ساخته سال ۱۳۷۰ که از شبکه اول صدا و سیما پخش شد، می‌گفت. چنان این سخنان را غلیظ ادا کرد که تا سال‌ها تیکه […]

التماس نکن!

مجتبی قدیری

«سیچی التماس می‌کنی، گوشِت می‌برم، می‌زارم کفِ دستت، التماس نکن!» این دیالوگ را محمود پاک‌نیت در نقش حسام‌بیگ در مجموعه تلویزیونی «روزی‌روزگاری» به‌ کارگردانی و نویسندگی امرا…احمدجو ساخته سال ۱۳۷۰ که از شبکه اول صدا و سیما پخش شد، می‌گفت. چنان این سخنان را غلیظ ادا کرد که تا سال‌ها تیکه کلام مردم کوچه و بازار بود که به همدیگر می‌گفتند.

حالا با توجه به نامه شورای نمایندگان کسبه پلاسکو به حسن روحانی رییس‌جمهوری، باید گفت سیچی التماس می‌کنی، التماس نکن. قطعاً اگر کسبه محترم پلاسکو اقدام به خرید بیمه‌نامه کرده بودند، امروز منتظر کمک و یاری دولت نبودند. چرا که بیمه‌ها مجبور بودند برابر مفاد قرارداد تنظیم شده خسارت بپردازند. اما متأسفانه پشت گوش انداختن خرید بیمه‌نامه از سوی بیش‌تر کسبه این ساختمان باعث شده است، در پی این حادثه کسانی که روزگاری اسم و شهرتی داشتند و به قولی اعتبار آنها در بازار بیش از چک بانکی ارزش داشت چنان با مشکلات برخورد نمایند که «از عرش به فرش بیفتند» و این افتادن، ناله‌های آنها را بلند کرده است. به قولی این کسبه محترم در «جیک جیک مستون فکر زمستون نبودند». پس حالا حالا‌‌ها باید بلرزند.

امروز هیأت مدیره اصناف کشور باید با تجربه پلاسکو به دنبال اجباری شدن بیمه‌نامه آتش‌سوزی اصناف باشد تا در صورت بروز چنین مشکلاتی اصناف محترم «کاسه چه کنم، چه کنم» به دست نگیرند.

امروز این نامه نگاری با ریاست جمهوری که درگیر تبلیغات انتخاباتی است، قطعاً وعده به فردا می‌دهد و به قولی شما را دلخوش به کُمبزه و خیار بهاری می‌کند، فایده‌ای ندارد جز آن‌که این نامه‌ از سوی رقبای انتخاباتی دستمایه تخریب رییس‌جمهور ‌شود. قطعاً در این گیرودار اگر رییس‌جمهور محترم هم ابلاغ نمایند یا باید خود ابلاغیه را دستی به شعب بانک برده یا این‌که در سیستم اتوماسیون دولتی به این زودی‌‌‌ها به نتیجه نمی‌رسد.

لذا فرصت‌طلبی شورای نمایندگان کسبه پلاسکو برای «ماهیگیری از آب گل‌آلود»، «آب در هاون کوفتن است» و «باید گذاشت درِ کوزه آبش را خورد‌!» چرا که نتیجه آن «آش نخورده دهن سوخته است» که نصیب کسبه محترم خواهد شد. حالا باید به این شورای محترم گفت، از این نامه‌نگاری «نه آبی گرم می‌شه»، «نه از این نمد کلاهی در می‌آد». ضمن آن‌که «از این ستون به اون ستون هم فرجی در کار نیست».

لذا باید گفت این نامه‌نگاری مصداق «تا گوساله گاو شود، دل صاحبش آب شود است» بعید می‌دانیم به این زودی‌‌‌ها فرجی شود. چرا که در چند ماه گذشته که مشغله آقایان کم‌تر بود نامه به جایی نرسیده است و حالا که هر کدام از این آقایان محترم «یک سر دارند هزار سودا» بعید می‌دانیم به این زودی‌‌‌ها جواب بدهند. البته ببخشید «وسط دعوا ما نرخ تعیین کردیم».