علل عدم شکل‌گیری و توسعه شرکت‌های چند ملیتی در جهان سوم

  علل عدم شکل‌گیری و توسعه شرکت‌های چند ملیتی در جهان سوم علیرضا حسنی و دیگران http: //hasanilaw.blogfa.com ساختار شرکت‌های چندملیتی سرمایه: یکی از عوامل شکل‌گیری شرکت‌های چند ملیتی به وجود آمدن بحران سرمایه در کشورهای صنعتی بود. از آنجایی که در این کشور‌ها انباشت سرمایه خود به خود افزایش می‌یافت به این فکر افتادند […]

 

علل عدم شکل‌گیری و توسعه شرکت‌های چند ملیتی در جهان سوم

علیرضا حسنی و دیگران

http: //hasanilaw.blogfa.com

ساختار شرکت‌های چندملیتی

سرمایه: یکی از عوامل شکل‌گیری شرکت‌های چند ملیتی به وجود آمدن بحران سرمایه در کشورهای صنعتی بود. از آنجایی که در این کشور‌ها انباشت سرمایه خود به خود افزایش می‌یافت به این فکر افتادند تا این سرمایه‌ها را در سایر نقاط دنیا که از فقر اقتصادی و تکنولوژی رنج می‌برند و در مقابل از منابع معدنی و انسانی بسیاری برخوردارند به‌کارگیرند تا سود خود را بیش از پیش افزایش دهند. بنابراین می‌توان گفت بحث سرمایه یکی از مهم‌ترین مباحث در خصوص شکل‌گیری شرکت‌های چند ملیتی است. نکته جالب توجه اینجانب که سودآوری این گونه سرمایه‌گذاری‌ها برای کشورهای سرمایه‌گذار به قدری بالاست که بسیاری از کشور‌ها همچون ایالات متحده آمریکا برای تشویق شرکت‌های آمریکایی که در خارج از این کشور سرمایه‌گذاری می‌کنند و هر چقدر این سرمایه‌گذاری بزرگتر باشد درصد مالیات کم‌تر می‌شود. شاید این پرسش مطرح شود که وقتی مالیات کاهش یابد پس چگونه سود آوری دولتهای سرمایه‌گذار افزایش می‌یابد؟ در پاسخ باید گفت با توجه به این‌که کشورهای سرمایه پذیر و جهان سومی برای برخورداری از امنیت بیش‌تر تلاش می‌کنند تا ذخایر ارزی خود در بانک‌های کشورهای سرمایه‌گذار را افزایش دهند. بنابراین بیش از آنچه سرمایه‌گذاری می‌شود به بانک‌های این کشور بر می‌گردد. بنابراین یکی از اعضای اصلی شکل‌گیری شرکت‌های چندملیتی را می‌توان به‌کارگیری بهینه ی سرمایه‌های انباشت شده برای سودآوری بیش‌تر دانست. البته بحث دیگری هم که در خصوص سرمایه مطرح است بحث میزان و تابعیت سرمایه است که در این شرکت‌ها برای حفظ موقعیت برتر سرمایه‌گذار تلاش می‌شود تا بخش عمده ی سهام شرکت و تابعیت سرمایه ی شرکت در اختیار سرمایه‌گذار و شرکت مادر باقی بماند.

۲- مدیریت

در شرکت‌های چند ملیتی کلیه فعالیت‌های مدیریت و تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی جاری و روزانه ی شعب شرکت در سراسر جهان به وسیله ی مغز شرکت و از مرکز شرکت اداره و کنترل می‌شود.

در واقع در هرم سازمانی شرکت‌های چند ملیتی ارتباط افقی فقط در قاعده هرم وجود دارد.

در رابطه با مدیریت اشاره به این مطلب خالی از لطف نیست که مدیریت و اداره شرکت‌های چند ملیتی مستلزم در اختیار داشتن ابزارهای اطلاعاتی و ارتباطی مدرن و پیشرفته است. این مسأله بدان جهت ضروری است که دریافت سریع اطلاعات روزانه و حتی لحظه‌ای در این شرکت‌ها بسیار حیاتی تلقی می‌گردد. برای پی بردن به اهمیت این موضوع بد نیست اشاره‌ای کوتاه به نظرات الدین‌تافلر در کتاب ارزشمندش به نام برج سوم داشته باشیم. او در این کتاب به وضوح بیان می‌کند که پس از دو موج اول(کشاورزی) و دوم (انقلاب صنعتی) اکنون موج سوم (انقلاب اطلاعات) جهان را در برگرفته است و در این موج منشأ قدرت دانایی و میزان اطلاعات است و واضح است که هرچه دانایی بیش‌تر باشد اطلاعات هم افزایش می‌یابد. در واقع در موج سوم هرچه دولتی اطلاعات بیش‌تری داشته باشد قدرت بیش‌تری دارد و با خرید و فروش آنها هم جذب سرمایه می‌کنند.

برای نمونه در آمریکا مؤسسه راند اطلاعات مربوط به ادره جامعه را برای سایر کشور‌ها فراهم کرده و به آنها می‌فروشد. اهمیت اطلاعات برای کشورهای سرمایه‌گذار به خصوص ایالات متحده آمریکا به‌طوری است که در آمریکا آن را جبهه چهارم می‌نامند.

دلیل اهمیت بسیار زیاد اطلاعات هم این است که با در دست داشتن اطلاعات صحیح و لحظه‌ای می‌توان آینده نگری بهتری داشت و مدیریت بازار جهانی را در دست گرفت.

 ۳-نیروی انسانی

یکی دیگر از بخش‌های ساختار شرکت‌های چند ملیتی نیروی انسانی آنهاست. نیروی انسانی از آن جهت که جنبه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی را به همراه دارد. مهم‌ترین و پیچیده‌‌ترین مسأله به شمار می‌رود. برهمین اساس معمولاً شرکت‌های چندملیتی قبل از ایجاد شعبه در یک کشور اقدام به جمع‌آوری دقیق و جامعی از اطلاعات همه جانبی آن کشور‌ها می‌کنند و براساس این اطلاعات اقدام به برنامه‌ریزی‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… می‌نمایند.

نکته مهم در خصوص نیروی انسانی در شرکت‌های چند ملیتی ارزان قیمت بودن آنهاست.

جمع بندی

براساس آنچه که گفته شد، شرکت‌های چند ملیتی یک هدف عمده را دنبال می‌کند و آن هم به دست آوردن سود بیش‌تر است. اما برای نیل به این هدف آنها باید مراکز تولیدی و کارخانه‌های خود را از کشورهای متنوع انتقال دهند که دلایل این انتقال عبارتند از:

۱-فرار از پرداخت دستمزد گران

۲-فرار از هزینه‌های گمرکی و یا سایر حقوق و عوارض از این قبیل

۳-فرار از قوانین مربوط به حفظ محیط زیست

۴-صرفه‌جویی در هزینه ی حمل مواد اولیه تا کارخانه و از کارخانه تا بازار مصرف

۵-برخورداری از قوانین کشور میزبان تحت عنوان حمایت از سرمایه‌گذاری‌های خارجی

 جهان سوم

۱-واژه شناسی

اصطلاح جهان سوم نخستین‌بار توسط مائو، رهبر چین کمونیست به‌کار رفت، او آمریکا و شوروی سابق را در دنیای اول و دوم نامید که به همراه هم‌پیمانان و شرکای خود(اروپای غربی ،شرقی و ژاپن) سایر جوامع جهانی را استثمار می‌کنند. او سایر کشورهای جهان را که معمولاً جزو کشورهای محروم و فقیر بودند جهان سوم نامید و رهبری آنها را برعهده چین کمونیست می‌دانست.

البته در کنار اصطلاح سوم، اصطلاحات هم ردیف دیگری هم به‌کار می‌رود که عبارتند از؛

نیروی سوم، کشورهای جنوب، پیرامون یا حاشیه ملل فقیر، کشورهای کم‌تر توسعه‌یافته، کشورهای آسیب‌پذیر، کشورهای دارای اقتصاد برون‌گرا و یا برون‌محور و مؤخر‌‌ترین اصطلاح که امروزه در ادبیات علوم سیاسی به‌کار برده می‌شود اصطلاح کشورهای جهانی نشده است.

 

۲-وجه اشتراک

وجه مشترک تمامی کشور‌ها جهان سوم فقر است.

البته نه فقط فقر اقتصادی بلکه فقر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی.

سیکل شیطانی فقر

طرفداران نظام نوسازی (کشورهای اروپایی و آمریکا) علل عقب ماندگی جوامع توسعه نیافته را کمبود سرمایه می‌دانند که این امر موجب ایجاد سیکل شیطانی فقر در این کشور‌ها شده است.

  کمبود سرمایه

 تولید پایین پس انداز ناکافی

 فروش پایین درآمد پایین

 ۳-ساختار جوامع جهان سومی

الف) سیاسی: برای درک ساختار سیاسی در جوامع جهان سومی ابتدا لازم است تا انواع سه‌گانه رابطه دولت و جامعه بررسی شود:

۱) دولت کوچک یا حداقل: در دولت‌های کوچک نقش دولت بسیار محدود و کم است و تأثیرگذاری جامعه بر دولت بسیار زیاد است باشد: انگلیس، آمریکا و…

در این‌گونه دولت ها، دولت تنها بر امنیت سرمایه‌گذاری و سیاست‌های بین‌المللی نظارت می‌کند. اقتصاد بر نظام بازار آزاد است و دولت تنها مسؤول ایجاد امنیت جهت سرمایه‌گذاری است.

۲)دولت میانه یا رفاه گستر: در این‌گونه دولت‌ها یک رابطه ی متقابل میان دولت و جامعه وجود دارد. به این معنا که هم دولت بر جامعه تأثیر می‌گذارد و هم جامعه بر دولت. در این دولت‌ها، دولت مسؤول تأمین رفاه جامعه است و کلیه ی نیازهای افراد جامعه از زمان تولد تا وفات را تأمین می‌کند.

۳)دولت بزرگ یا توتالیتر: در این‌گونه دولت‌ها، دولت همه کاره است و اثرگذاری فوق‌العاده زیادی در جامعه دارد و به همین دلیل تأثیر جامعه بر دولت بسیار کم است یا اصلاً وجود ندارد.

در دولت‌های بزرگ همه امور بر عهده دولت است به همین علت افراد جامعه هرگونه مشکلی را متوجه دولت می‌دانند.

حال با توجه به شناختی که از این ۳ نوع ارتباط به دست آوردیم می‌توان گفت در جوامع کم‌تر توسعه‌یافته جهان سوم معمولاً دولت‌ها از نوع اخیر یعنی دولت‌های بزرگ یا کم تأثیر می‌باشد. باید در حال گذر به دولت‌های میانه یا رفاه گسترند.

بر این اساس می‌توان گفت ساختار سیاسی در جوامع جهان سوم به صورت زیر است:

۱- وجود دولت‌های بزرگ و تأثیر گذاری یک سویه دولت بر جامعه

۲- عدم تحکیم و حتی شکل‌گیری نهادهای دموکراتیک

۳- مشارکت تبعی

۴- عدم وجود چرخه ی نخبگان

۵- ثبات سیاسی کاهنده

۶- تمرکز قدرت در دست گروه یا قومی خاص

ب)اقتصادی

از نظر اقتصادی جوامع جهان سومی یا کم‌تر توسعه‌یافته دارای اقتصادی برون‌گرا هستند و به همین دلیل معمولاً دارای اقتصادی ضعیف و بسیار آسیب‌پذیر می‌باشند.

اقتصادهای برون‌گرا معمولاً دارای چند ویژگی عمده می‌باشند:

۱- نقطه ی ثقل اقتصاد در خارج از کشور است، همین علت تأثیرپذیری زیادی از تحولات بین‌المللی دارد.

۲- اکثر درآمدهای اقتصادی ناشی از فروش یک کالا یا محصولی خاص است.

۳- از میزان ثبات بسیار پایین و میزان ریسک بسیار بالایی برخوردارند.

۴- سیاست انتظار (منتظر ماندن برای وقوع بحران‌ها و اتخاذ تصمیم و برنامه در خصوص آنها)

۵- در مقابل اقتصاد برون‌گرا اقتصادهای درون گرا قرار دارند که برخی ویژگی‌های آنها به اختصار عبارتند از:

۱- نقطه ثقل اقتصادی در درون کشور است؛

۲- درآمد اقتصادی ناشی از تولید کالاهای متنوع و گوناگون و صادرات آنهاست؛

۳- مبتنی بر سیاست ایجاد بحران است؛

یک نکته که در خصوص جوامع جهان سومی حایز توجه می‌باشد این است که معمولاً در این جوامع رشد اقتصادی با رشد جمعیت هیچ تناسبی ندارد و رشد جمعیت به مراتب سریعتر از رشد اقتصادی است.

 ج) اجتماعی و فرهنگی

از نظر اجتماعی معمولاً جوامع جهان سومی از بحران‌های متعدد رنج می‌برند که مهم‌ترین آنها بحران هویت است. در جوامع جهان سومی هویت‌های قومی، نژادی و مذهبی بر هویت‌های ملی ارجحیت دارند و معمولاً رهبران سیاسی این جوامع نیز برای تثبیت موقعیت خود بر آن دامن‌زده و مانع از شکل‌گیری یک هویت ملی منسجم می‌شود. در واقع تعصبات قومی‌– قبیله‌ای و مذهبی به میزان چشمگیری جلوتر از تعصبات ملی است.

از جمله ابعاد دیگر ساختار اجتماعی در جوامع جهان سومی این است که بخش عظیمی از جمعیت این کشور‌ها را دهقانان و کارگران تشکیل می‌دهند.

ویژگی عمومی دیگر مردم جوامع جهان سومی قانون گریزی است. در واقع روحیه ی پیمان جمعی و همگرایی اجتماعی در این جوامع بسیار پایین است و از نظر سطح گروه‌های محلی یا مذهبی کوچک فراتر نمی‌رود. یکی دیگر از مشخصه‌های اجتماعی جوامع جهان سومی عدم اعتماد به نفس مردم این جوامع به دلیل عدم آگاهی از این خلاقیت‌ها و استعدادهای نهفته خویش است.

از دیگر مشخصه‌های اجتماعی جوامع جهان سوم عدم وجود عدالت اجتماعی در حد معقول و مقبول در این جوامع است.

مشخصه ی مهم دیگر در این جوامع شکاف طبقاتی شدید در آنهاست.

همچنین مقاومت در برابر تازه‌های فرهنگی، عملی، اجتماعی و… از دیگر مشخصه‌های اجتماعی جوامع جهان سوم است که دلیل عمده آن شیوع تئوری توطئه در این جوامع است.

به‌طور کلی می‌توان ساختار اجتماعی جوامع جهان سومی را به صورت زیر بیان کرد:

۱- اکثراً دارای بحران‌های اجتماعی متعددی هستند که مهم‌ترین آن بحران هویت است

۲- ساخت اصلی جمعیتی آن را دهقانان و کارگران تشکیل می‌دهند

۳- خانواده از استحکام بالایی برخوردار است و پدر نقش اصلی را در خانواده بر عهده دارد

۴- همگرایی اجتماعی ضعیف و قانون گریزی مشخصه ی غالب است

۵- عدم آگاهی از استعدادهای نهفته در خود و اعتماد به نفس پایین در این جوامع

۶- عدالت اجتماعی در حد یک شعار است

۷- شکاف طبقاتی شدید

۸- مقاومت در برابر اندیشه‌ها و تکنولوژی جدید(تئوری توطئه)

۹- عدم کنترل و حفظ صلح طبیعی برای نسل‌های آینده

جمع‌بندی

با توجه به آنچه بیان شد می‌توان شاخص‌های عمده ساختار جوامع جهان سوم را چنین برشمرد:

نخست: از نظر سیاسی دارای دولت‌های بزرگ و اقتدارگرا هستند و مشارکت مردم در این جوامع معمولاً حالت تبعی و پیروی دارد. همچنین نهادهای دموکراتیک از استحکام چندانی برخوردار نیستند.

دوم: از نظر اقتصادی دارای اقتصاد بدون محور مبتنی بر سیاست انتظار هستند و بر همین اساس بسیار آسیب‌پذیرند.

سوم: از نظر اجتماعی شدیداً دچار شکاف طبقاتی و قانون گریزی هستند و ساخت جمعیتی آنها را غالباً دهقانان و کارگران تشکیل می‌دهند. همچنین در این جوامع کنترل و حفظ منابع طبیعی امری بی‌اهمیت تلقی می‌گردد.

فصل سوم

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالبی که در دو فصل قبل بیان گردید و با مقایسه آنها با یکدیگر می‌توان برخی از دلایل عدم شکل‌گیری و یا توسعه شرکت‌های چندملیتی را در جوامع جهان سومی این گونه بیان نمود:

۱- موانع سیاسی

با توجه به این‌که معمولاً جوامع جهان سومی دارای دولت‌های اقتدار گر و بزرگ هستند بنابراین یکی از بزرگ‌ترین منابع بر سر راه شرکت‌های چند ملیتی دولت‌های جوامع جهان سومی هستند. زیرا این ساخت سیاسی علاوه بر این‌که بی‌ثباتی اجتماعی را به همراه دارد به دلیل دست‌اندازیهای دولت در اقتصاد و سایر بخش‌های جامعه چندان مطلوب این شرکت‌ها نیست. از سوی دیگر پس از عملکرد نامطلوب این گونه شرکت‌های در برخی از جوامع جهان سومی و رشد آگاهی‌های دولت‌های جهان سومی از نحوه ی عملکرد این شرکت‌ها و درک نیازهای اساسی این شرکت‌ها این دولت‌ها در مقام کسب امتیازات بیش‌تری برآمدند که این امر به مصرف اصلی شرکت‌های چند ملیتی که کسب سود بیش‌تر است در تضاد می‌باشد.

علاوه بر موارد ذکر شده همانطور که در فصل نخست مورد اشاره قرار گرفت، یکی از نیازهای اساسی این شرکت‌ها اطلاعات به روز و لحظه به لحظه است که این امر نیازمند وجود زیرساخت‌های لازم می‌باشد که معمولاً در کشورهای جهان سومی وجود ندارد و هزینه ی تأمین آنها هم بسیار گزاف می‌باشد.

۲- موانع اقتصادی

با توجه به این‌که اقتصاد کشورهای جهان سوم برون‌گرا است بنابراین بسیار آسیب‌پذیرند. همین امر می‌تواند علاوه بر بی‌ثباتی بازارهای این کشور‌ها سیاسی هم می‌شود.

با توجه به این‌که سرمایه‌گذاری خارجی علاوه بر نیاز گسترده بازار فروش مناسب و با ثبات نیازمند مبرمی هم به ثبات سیاسی جهت امنیت سرمایه‌گذاری انجام شده دارد، بنابراین یا از سرمایه‌گذاری خودداری کرده و یا در مقابل ریسک‌های موجود تضامین و امتیازات شگفتی مطالبه می‌نمایند.

از سوی دیگر برخی سیاست‌های مالی و اقتصادی خاص در این جوامع هم مانع از سرمایه‌گذاری این شرکت‌ها در آنها می‌گردد.