روش‌هاي برآورد قيمت براي شركت در مناقصات خدمات مهندسي

رضا بندريان امروزه در عرصه كسب و كار بسياري از پروژه‌هاي بزرگ‏ خدمات مهندسي از طريق برگزاري مناقصه واگذار مي‌شوند. در مناقصات خدماتي مهندسي، قيمت معمولاً دومين فاكتوري است‏ كه در پيشنهادات بعد از شايستگي فني مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد و در مواردي كه قيمت پيشنهادي براساس سطح شايستگي فني‏ تعديل مي‌گردد، اهميت قيمت افزايش […]

رضا بندريان

امروزه در عرصه كسب و كار بسياري از پروژه‌هاي بزرگ‏ خدمات مهندسي از طريق برگزاري مناقصه واگذار مي‌شوند. در مناقصات خدماتي مهندسي، قيمت معمولاً دومين فاكتوري است‏ كه در پيشنهادات بعد از شايستگي فني مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد و در مواردي كه قيمت پيشنهادي براساس سطح شايستگي فني‏ تعديل مي‌گردد، اهميت قيمت افزايش مي‏يابد و در كانون توجه قرار مي‌گيرد.

برآورد هزينه و زمان مورد نياز براي اجرا و تكميل پروژه يكي‏ از حياتي‏‌ترين و مشكل‏‌ترين كار‌ها در مديريت پروژه‌هاي خدمات‏ مهندسي به منظور حضور موفق در مناقصات مي‌باشد. باوجود اهميت مسايل فني و بازاريابي براي موفقيت در يك مناقصه، اگر مديريت فرايند حضور در مناقصه ضعيف باشد احتمال شكست در آن مناقصه بيش‌تر از موفقيت آن است.

در اين راستا سازمان‌هاي مناقصه‏گر در جهت تعديل و هماهنگ نمودن روند قيمت‏گذاري خود به منظور حضور موفق‏ در مناقصات، تلاش‏هاي گسترده‏اي انجام داده‏اند. واضح است كه‏ نتيجه‏بخش بودن اين تلاش‏‌ها نيازمند يك نظام مدون و منسجم براي قيمت‏گذاري مناقصه‏اي مي‌باشد. با استفاده از تجارب موجود در سازمان‌هاي مناقصه‏گر و تلفيق آن با روش‌ها و تكنيك‌هاي علمي مي‌توان مدل‏هاي سيستماتيك طراحي نمود و احتمال موفقيت در مناقصه را با ارايه قيمت مناسب بهينه‏ نمود.

اغلب روش‌ها و مدل‏هاي توسعه‏يافته براي قيمت‏گذاري‏ مناقصه‏اي مبتني بر رويكرد هزينه مبنا مي‌باشند و در واقع‏ هزينه را مبنايي براي قيمت درنظر مي‌گيرند. مباحث مطروحه در اين رويكرد پيرامون چگونگي تعيين و برآورد بهاي تمام شده، نوع هزينه‌هايي كه بايد در محاسبه بهاي تمام شده درنظر گرفته‏ شوند و تعيين ميزان سود مي‌باشند.

در بسياري از فعاليت‌ها و پروژه‌ها، برآورد هزينه‌ها به علت‏ ماهيت مبهم كار و يا پيچيده بودن آن، به‏طور كامل و دقيق‏ براي مناقصه‏گران امكان‏پذير نمي‌باشد. بنابراين برآورد هزينه‌ها نيازمند توانايي در ترسيم ابعاد مختلف كار و جزييات آن مي‌باشد تا براساس آن و سطح كيفي عملكرد خود و يا سطحي كيفي‏ عملكرد مورد انتظار مناقصه‏گزار، اقدام به تخمين هزينه تمام‏شده‏ پروژه كرد. به منظور محاسبه هزينه و زمان در يك پروژه خدمات‏ مهندسي مدل‏هاي متعددي براي برآورد بهاي تمام شده به‌وجود آمده است. به دليل وجود تنوع شديد در پروژه‌هاي خدمات‏ مهندسي، ايجاد مدلي كه برآورد دقيق از بهاي تمام‏شده‏ پروژه را در اختيار مناقصه‏گران قرار دهد بسيار مشكل است. تعدد پروژه‌هاي خدمات مهندسي و ناتواني در برآورد هزينه‌هاي اجرا و تكميل آن‌ها، حضور موفق در مناقصات را براي مناقصه‏گران با مشكل مواجه نموده به‌گونه‏اي كه آن‌ها به‏طور مستمر نگراني‏ خود را از ناتواني دربرآورد دقيق هزينه‌ها ابراز مي‌كنند. لذا يكي‏ از مهم‏‌ترين موضوعاتي كه شركت‌هاي خدمات مهندسي به‏ شدت دنبال مي‌كنند ايجاد مدل‏هاي مفيدي است كه منطبق بر چرخه عمر پروژه‏ مي‌باشد و هزينه اجراي يك پروژه را به دقت‏ برآورد كند. بر اين اساس به منظور معرفي و ارزيابي، در ادامه مروري بر روش‌هاي برآورد بهاي تمام شده پروژه‌هاي خدمات مهندسي‏ مي‌شود.

 

۱- تكنيك‏هاي برآورد بهاي تمام شده به منظور قيمت‏گذاري مناقصه‏اي

برآورد دقيق ميزان كار و فعاليت لازم براي تكميل يك‏ پروژه خدمات مهندسي كار ساده‏اي نيست. ممكن است پروژه‏ دربرگيرنده فعاليت‌هاي مبهم، غير متعارف و يا با فن‌آوري‌هاي‏ جديد و يا نيازمند پرسنل خاص كه مهارت‌هاي آن‌ها كمياب‏ است، باشد. همه اين‏‌ها به آن معنا مي‌باشد كه برآورد دقيق هزينه‏ تكميل پروژه در مراحل نخستين كار(قبل از اجرا) دشوار و يا گاهي غير ممكن است. با اين حال مناقصه‏گران براي حضور در مناقصات نيازمند برآورد هزينه‌ها و به‌خصوص هزينه نيروي‏ انساني‏ مي‌باشند و براي اين منظور بايد از يكي از تكنيك‏هاي معرفي شده در جدول(۱)استفاده نمايند.

به‏طور كلي ۳ عامل اصلي در تعيين كل هزينه يك پروژه‏ خدمات مهندسي نقش دارد‌‌‌: هزينه نيروي انساني و آموزش، هزينه نرم‏افزار و سخت‏افزار، هزينه مواد و ملزومات.

براي اغلب‏ پروژه‌هاي خدمات مهندسي عمده‏‌ترين هزينه، هزينه نيروي‏ انساني است. ساير هزينه‌ها نسبت به هزينه نيروي انساني بسيار ناچيز است. هزينه نيروي انساني تنها حقوق مهندسان و افراد درگير در پروژه يا فقط هزينه‌هاي مستقيم آن‌ها نيست بلكه‏ هزينه‌هاي سربار نيز جزو هزينه نيروي انساني محسوب مي‌شود كه برخي از آن‌ها عبارتند از‌‌‌: هزينه نيروهاي ستادي (حسابدار، مدير، نظافتچي، تكنيسين و…‌)، هزينه گرمايش و روشنايي‏ و…

تكنيك‏هاي ارايه شده در جدول فوق را مي‌توان با رويكرد كل به جزء و جزء به كل‏ به‌كار برد. رويكرد كل به جزء از سطح پروژه با بررسي قابليت‌هاي كلي پروژه و نحوه اجرايي‏ نمودن آن‌ها شروع مي‌شود. برخلاف اين رويكرد، رويكرد جزء به‏ كل از سطح اجراي پروژه شروع مي‌شود. در اين رويكرد پروژه به‏ چند جزء تقسيم مي‌شود و فعاليت لازم براي تكميل هركدام‏ برآورد مي‌شود. در نهايت با جمع كردن برآوردها، فعاليت لازم‏ براي كل پروژه محاسبه مي‌شود. با توجه به شرايط پروژه و ميزان اطلاعات و جزييات موجود از آن، در هر شرايطي يكي از اين دو رويكرد بر ديگري ترجيح دارد و به‏طور طبيعي معايب‏ رويكرد كل به جزو مزاياي رويكرد ديگر است و برعكس.

همان‌طور كه در جدول(۱) مطرح شد ۵ تكنيك اصلي‏ براي برآورد بهاي تمام شده پروژه‌هاي خدمات مهندسي عبارتند از‌‌‌: قيمتي براي برنده شدن، قانون پاركينسون، قضاوت‏ متخصصان، برآورد براساس مقايسه و مدل‏سازي الگوريتمي بهاي‏ تمام شده كه ۳ تكنيك آخر جزء تكنيك‏هاي اصلي برآورد بهاي تمام شده پروژه‌هاي خدمات مهندسي محسوب مي‌شوند. در ادامه مروري بر چگونگي كاركرد اين تكنيك‏‌ها مي‌شود و روش مدل‏سازي الگوريتمي بهاي تمام شده به‏طور تفصيلي مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار مي‌گيرد.

قيمتي براي برنده شدن

در اين روش تلاش مي‌شود براساس ارزيابي يا طرق ديگر ميزان بودجه‏اي كه مناقصه‏گزار براي اين پروژه درنظر گرفته‏ است به‏دست ‌‌آيد. سپس براساس آن، مناقصه‏گر بهاي تمام شده‏ پروژه را بگونه‏اي تنظيم مي‌كند كه با درنظر گرفتن سود مطلوب‏ بتواند قيمت خود را در چارچوب بودجه مناقصه‏گزار قرار دهد و برنده مناقصه باشد.

۱-۲- قانون پاركينسون

در اين روش مناقصه‏گر حداكثر منابع موجود را كه مي‌تواند به پروژه اختصاص دهد به حساب هزينه‌هاي پروژه منظور نموده‏ و براساس آن به برآورد بهاي تمام شده پروژه اقدام مي‌نمايد. در واقع در اين شيوه بهاي تمام شده پروژه به ميزان منابع در دسترس افزايش مي‏يابد. يعني مناقصه‏گر كليه منابع و امكانات‏ آزاد خود را به اجراي پروژه اختصاص مي‌دهد و هزينه‌هاي آن‌ها را در بهاي تمام شده پروژه احتساب مي‌كند.

۱-۳- روش قضاوت متخصصان

قضاوت متخصصان كه رايج‏‌ترين شيوه براي محاسبه بهاي‏ تمام شده پروژه مي‌باشد بر تجربه جمعي يك تيم از افراد متخصص استوار است. مديران ارشد در شركت‌هاي مناقصه‏گر عمدتاً به روش قضاوت متخصصان اعتماد مي‌كنند چون برآورد‌ها به سادگي و بدون استفاده از ابزار‌ها يا تكنيك‏هاي پيچيده به‌دست مي‏آيند. از مشكلات اين روش اين است كه صحت و دقت‏ برآورد بهاي تمام شده به شدت وابسته به ميزان تخصص و خبرگي متخصصان مي‌باشد. يكي ديگر از مشكلات اين روش‏ آن است كه برآوردهاي حاصل از روش قضاوت متخصصان‏ معمولاً خيلي كم‌تر از ميزان واقعي هستند. اين امر دلايل‏ مختلفي دارد كه از ميان آن‌ها مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد‌‌‌:

*وجود يك خوش‏بيني بيش از حد در هنگام برآورد در شرايط عدم‌قطعيت زياد.

*تلاش براي كسب يك پروژه از رقبا و در نتيجه ناديده‏ گرفتن هزينه‌هاي واقع‏بينانه پروژه.

*در شرايطي كه برآورد‌ها هزينه بالايي را نشان مي‌دهند، تلاش‏‌ها صرف بهبود كيفي پروژه تحويل شده به مشتري‏ مي‌گردد.

*ناديده انگاشتن تأثير انتظارات مشتري نسبت به هزينه و فعاليت‌هاي لازم براي اتمام پروژه (درنظر گرفتن ملاحظات‏ مشتري.‌)

۱-۴- روش برآورد براساس مقايسه

روش برآورد براساس مقايسه را مي‌توان به‏طور مختصر اين‌گونه توضيح داد كه اين روش ۳ مرحله دارد‌‌‌:

۱- مرحله اول مشخصات پروژه‏اي كه قرار است برآورد شود را براساس مشخصات عمومي حاصل از اطلاعات تاريخي‏ مجموعه‏اي از پروژه‌هاي تكميل شده قبلي به‏دست مي‏آورند.

۲- در مرحله دوم يك يا يك چند پروژه مشابه از ميان آن مجموعه با توجه به معيارهاي تشابه‏ كه قبلاً تعريف شده‏اند، انتخاب مي‌شوند.

۳- در مرحله نهايي، هزينه پروژه‌هاي همسايه يا تمثيل‌‌‌؛ تجزيه، تركيب و در نهايت باهم تلفيق مي‌شوند تا برآورد هزينه‏ پروژه موردنظر را شكل دهند (معمولاً به شكل ميانگين‏ موزون يا ميانگين ساده با حذف موارد تكراري و صرفه‏‌جويي‏هاي ناشي از سينرجي. برخي مطالعات نشان داده‏اند كه نتايج اين روش با روش‌هاي‏ رگرسيوني قابل مقايسه و حتي در بعضي مواقع بهتر از آن‌ها هستند. روش برآورد براساس مقايسه در مقايسه با مدل‏هاي متداول‏ آماري دو مزيت دارد‌‌‌: اين روش عاري از فرض توزيع نرمال‏ داده‌هاي موجود مي‌باشد و به راحتي با همه انواع داده‌ها (كمي و كيفي) قابل استفاده است. اما اين مزيت‏‌ها مسبب بروز مشكلاتي‏ در زمينه ابعاد تئوري روش و به‌خصوص تعيين خطاي برآورد مي‌شوند.

 

۱-۱- مدل‏سازي الگوريتمي بهاي تمام شده

اين شيوه از يك فرمول رياضي براي پيش‌بيني هزينه پروژه، از طريق برآورد اندازه و تعداد پرسنل متخصص لازم و ساير عوامل استفاده مي‌كند. يك مدل الگوريتمي از طريق بررسي و تحليل هزينه‌ها و مشخصات پروژه‌هاي تكميل شده به منظور يافتن يك فرمول كه با اطلاعات واقعي بهترين تناسب را داشته‏ باشد، به‌دست مي‏آيد.

مدل‏سازي الگوريتمي اصولاً براي برآورد بهاي تمام شده‏ پروژه‌ها استفاده مي‌شود اما «بوهم» كاربرهاي ديگري هم‏ براي آن تعريف كرده است. مواردي از قبيل برآورد براي‏ سرمايه‏گذاري در شركت‌هاي خدمات مهندسي، برآورد استراتژي‏هاي مختلف براي ارزيابي ريسك و برآورد براي تصميم‌گيري آگاهانه در مورد برون‏سپاري‏، توسعه مجدد و استفاده مجدد.

بررسي مطالعات و تحقيقات انجام شده در زمينه برآورد بهاي‏ تمام شده پروژه‌هاي خدمات مهندسي در سال‌هاي ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۴ نشان مي‌دهد كه رايج‏‌ترين موضوع اين تحقيقات معرفي و ارزيابي مدل‏هاي الگوريتمي برآورد بهاي تمام شده بوده است. اين بررسي نشان مي‌دهد كه اكثر مقالات به بررسي مدل‏هاي‏ برآورد از نقطه نظر فني پرداخت‌هاند. همچنين اين تحقيقات حاكي‏ از آن است كه مقالات ارايه شده غالباً به مطالعه رويكردهاي‏ برآورد مبتني بر رگرسيون پرداختهاند.

سهم عمده تحقيقات برآورد بهاي تمام شده پروژه‌هاي خدمات مهندسي بر مدل‏سازي الگوريتمي بهاي تمام شده (يا همان مدل‏هاي پارامتري) متمركز شده است. اين مدل‏‌‌ها تا حدودي به محدوده كاربرد (اجرا) وابسته هستند و با توجه به فن‌آوري مورد استفاده در اجرا متفاوت هستند. بنابراين هيچ مدلي نمي‌تواند براي همه شرايط مناسب باشد. اين مدل‏‌‌ها برآورد هزينه را براساس داده‌هاي ورودي‏ واقعي‏ انجام مي‌دهند. حتي درصورت استفاده از عبارات و واژه‌هاي زباني‏ مثل كم، زياد يا خيلي زياد در مدل، اين‏ واژه‌ها به مقادير عددي از پيش تعيين شده‌اي مرتبط هستند كه‏ از طريق تجزيه و تحليل اطلاعات تاريخي به‌دست آمده‏اند. به‏ هرحال، محرك‏هاي هزينه كه معمولاً به عنوان داده‌هاي ورودي مدل‏هاي پارامتري استفاده مي‌شوند ذاتاً مشكل عدم‌وقت‏ دارند كه اين امر ناشي از دلايل متعددي از جمله بيان آن‌ها در غالب واژه‌هاي زباني است‏. اين بدان علت است كه برخي از اطلاعات مهم پروژه در مراحل اوليه كار بسيار مبهم و ناقص‏ هستند.

براي برطرف نمودن اين مشكل با توجه به قابليت منطق‏ فازي براي مواجهه با موقعيت‌هاي ابهام‏آميز و گنگ از اين طريق‏ بهره گرفته شده است. در اين راستا از تعريف قوانين شرطي فازي‏ استفاده گرديده است.

مدل‏هاي مبتني بر منطق فازي براي كار با اينگونه اطلاعات دقيق‏تر هستند چراكه عدم‌قطعيت حاكم بر اين شرايط از نوع امكاني است نه احتمالي. امكاني بودن عدم‌قطعيت با مجموعه‌هاي فازي سازگاري دارد و بنابراين استفاده از مجموعه‌هاي فازي (با به‌كارگيري اعداد فازي) براي استخراج‏ قوانين سنخيت دارد. اين مدل‏هاي فازي بر يك مجموعه دانش ضمني استوار هستند. اين دانش به‌صورت شفاهي است كه در قالب دستورهاي‏ اگر… آن‌گاه گنجانده شده‌اند. اين قوانين را افراد خبره با توجه به‏ شايستگي‏‌‌ها و توانمندي‌هاي ذهني خود

تعريف مي‌نمايند.

مدل‏هاي الگوريتمي توسعه‏يافته داراي مشكلات بنيادي‏ مشابهي هستند كه برخي از آن‌ها عبارتند از‌‌‌:

۱- برآورد اندازه پروژه در مراحل اوليه پروژه اغلب كار مشكلي‏ است.

۲- برآورد فاكتورهاي تعديل‏كننده مدل‏‌‌ها بسيار ذهني هستند و اغلب برآورد دو نفر باهم تفاوت دارد كه به علت زمينه‏ كاري و ميزان تجربه آن‌ها در كار مي‌باشد.

مبناي اصلي بسياري از مدل‏هاي الگوريتمي برآورد بهاي‏ تمام شده پروژه، اندازه پروژه مي‌باشد و بيش‌تر آن‌ها از تعداد نفر ساعت به عنوان واحد اصلي اندازه‏گيري پروژه استفاده مي‌كنند.

همچنين برآورد اندازه پروژه مي‌تواند به روش مقايسه با پروژه‌هاي تكميل شده ديگر، برآورد به وسيله تبديل‏ Function Point به تعداد زير پروژه‌ها، برآورد براساس‏ رتبه‏بندي اجزای  پروژه و استفاده از يك مرجع معتبر براي تعيين‏ اندازه اجزا و يا مي‌تواند از طريق قضاوت تخصصي و تجربي مهندسين طرح و اجرا باشد. برآورد دقيق اندازه پروژه در مراحل اوليه پروژه (قبل از طراحي و اجرا) بسيار مشكل است زيرا اندازه پروژه به تصميماتي‏ بستگي دارد كه در مراحل اوليه، اين تصميمات هنوز اتخاذ نشده‌اند و اغلب اين تصميمات به‌صورت متوالي‏ بايد اتخاذ شوند و هر تصميم بر مجموعه‏اي از فعاليت‌هاي آتي تأثيرگذار است. در هر صورت در بسياري از فعاليت‌ها و پروژه‌ها، برآورد اندازه‏ پروژه و هزينه‌هاي آن به علت ماهيت مبهم كار و يا پيچيده‏ بودن آن، به‏طور كامل و دقيق براي مناقصه‏گران امكانپذير نمي‌باشد و برآورد اندازه پروژه نيازمند توانايي در ترسيم ابعاد مختلف كار و جزييات آن مي‌باشد تا براساس آن و سطح كيفي‏ عملكرد خود و يا سطح كيفي عملكرد مورد انتظار مناقصه‏گزار اقدام به تخمين هزينه تمام شده پروژه گردد. راه‌حل ارايه شده‏ براي برطرف كردن اين مشكل استفاده از برآورد فاصله‏اي است. دقت برآوردهاي يك الگوريتم برآورد بهاي تمام شده پروژه‏ به ميزان اطلاعات در دسترس از پروژه بستگي دارد. با آغاز و پيشرفت فرايند اجراي پروژه، اطلاعات بيش‌تري از پروژه به‌دست مي‏آيد كه باعث مي‌شود برآوردهاي پروژه به واقعيت نزديك شده‏ و دقيق‏تر انجام شود. اگر برآورد اوليه از ميزان فعاليت لازم براي‏ پروژه x نفر ساعت باشد، مقدار واقعي ميزان فعاليت در يك دامنه‏ حد اقل و حد اكثري بين ۲۵/۰x و ۴x قرار دارد. اين فاصله با پيشرفت اجراي پروژه، همان‌طور كه در شكل يك نشان داده شده، كمتر مي‌شود.

۱- تعيين اندازه پروژه به منظور محاسبه بهاي تمام‏ شده

يكي از مسايل مهم در برآورد بهاي تمام شده پروژه در روش‌هاي الگوريتمي، پيش‌بيني اندازه پروژه است. چون هزينه و كيفيت پروژه به‏طور ذاتي به اين عامل بستگي دارد.

تعداد نفرساعت، واحد اصلي اندازه‏گيري پروژه در خيلي از مدل‏هاي الگوريتي مي‌باشد. تعريف يك نفر ساعت به‌خاطر وجود تفاوت‏هاي مفهومي بين سطح تخصصي كار اجرا شده، كار پيچيده‏اي است. هدف، تعيين ميزان كار تخصصي انجام شده‏ براي تكميل پروژه است اما مشكل از آنجا شروع مي‌شود كه‏ بخواهيم معيار ثابتي براي تمام سطوح كار تخصصي تعريف شود. مشكل ديگري كه در استفاده از اين روش وجود دارد اين است‏ كه برآورد دقيق اندازه كار تخصصي در مراحل اوليه پروژه بسيار مشكل است زيرا اندازه كار تخصصي به تصميماتي كه براي‏ طراحي پروژه مربوط مي‌شود بستگي دارد كه در مراحل اوليه، اين تصميمات هنوز اتخاذ نشده‌اند.

در اوايل به‌كارگيري مدل‏هاي الگوريتمي براي برآورد بهاي‏ تمام شده پروژه، ميزان نفر ساعت مقبول‏‌ترين شيوه اندازه‏گيري‏ پروژه بود. اما اين روش مشكلات متعددي داشت. اين معيار به‏ راحتي قابل پيش‌بيني نبوده و به سبك و فن‌آوري اجراي هر شركت بستگي دارد. يك روش قابل اعتمادتر براي تعيين اندازه پروژه‏ Function Points است. تحليل Function Points شيوه‏اي براي‏ تفكيك پروژه‌ها به اجزاي كوچك‏تر به منظور تسهيل در درك و بررسي آن‌ها است. انسان براي حل مسايل، آن‌ها را به اجزاي كوچك‌تر و قابل فهم مي‏شكند. مسايلي كه در نگاه اول بسيار مشكل به نظر مي‏آيند وقتي كه به اجزا خود شكسته شده و طبقه‏بندي مي‌شوند، بسيار سهل و آسان هستند.

 Function Points يك واحد اندازه‏گيري ترتيبي مثل كيلومتر، ساعت و امثال آن‌ها مي‌باشد. اين روش، پروژه را از طريق‏ تفكيك به اجزايي كه براساس طراحي منطقي براي مناقصه‏گزار ارزشمند است، اندازه‏گيري مي‌كند. روش Function Points تعداد قابليت‌هاي پروژه را از ديدگاه‏ مناقصه‏گزار شمارش مي‌كند. براي اين كار ابتدا اجزاي(يا فرايندهاي)قابل تشخيص پروژه توسط مناقصه‏گزار۳۴ شناسايي و به وسيله چند ضريب پيچيدگي تعديل شده و باهم‏ جمع مي‌شوند. چون انتخاب قابليت‌‌‌ها از منظر مناقصه‏گزار صورت‏ مي‌گيرد، نتايج حاصل ضمن اين‌كه براي مناقصه‏گزار قابل قبول‏ مي‌باشد از جزييات فني نيز مستقل است.

۲- مشكلات مدل‏هاي الگوريتمي موجود

اين‌كه آيا مدل‏هاي الگوريتمي موجود براي استفاده در حيطه‏ وسيعي از پروژه‌هاي معتبر هستند يا نه جاي سؤال است؟ كمرر۳۵در مطالعه مستقلي كه انجام داد به اين نتيجه رسيدكه در مواردي اختلاف بين مقادير پيش‌بيني شده و مقادير واقعي به بيش از ۶۰۰ درصد مي‌رسد. دلايل اين امر مي‌تواند يكي‏ از موارد زير باشد‌‌‌:

*ساختار مدل‏ها

*پيچيدگي پروژه‌ها

*برآورد اندازه پروژه.

در ادامه به تفصيل به هريك از اين موارد پرداخته مي‌شود.

۳- ساختار مدل‏ها

اگرچه اكثر محققان و متخصصان با اين موضوع موافقند كه‏ اندازه پروژه اصلي‏‌ترين عامل تعيين‏كننده ميزان فعاليت لازم‏ براي تكميل پروژه است‌‌‌؛ اما رابطه بين اندازه و ميزان فعاليت به‏ روشني مشخص نيست‏. بيش‌تر مدل‏‌‌ها ميزان فعاليت را بر حسب اندازه تعيين مي‌كنند و براي نشان دادن اين موضوع كه‏ پروژه‌هاي بزرگ‌تر فعاليت بيش‌تري لازم دارند، اندازه را توان‏ مي‌رسانند ((Effort-Size b). اين موضوع به‏طور تجربي تأييد شده اما شواهد اندكي براي تأييد علمي آن وجود دارد.

غالب مدل‏‌‌ها تحت شرايطي كه در آن ايجاد شده‌اند خوب‏ عمل مي‌كنند اما هنگامي كه براي ساير شرايط تعميم داده‏ مي‌شوند ضعيف هستند. مدل‏هايي كه برپايه مجموعه اطلاعات‏ محدودي استوارند بيش‌تر به ويژگي‌هاي خاص آن مجموعه‏ متمايل هستند. اين موضوع باعث افزايش دقت مدل در پروژه‌هاي مشابه مي‌شود اما دامنه كاربرد مدل را محدود مي‌كند.

۳-۱- پيچيدگي مدل‏ها

شرايط خاصي كه در هر سازمان وجود دارد در ميزان‏ بهره‏وري آن مؤثراست‏. اكثر مدل‏‌‌ها عامل تعديلي دارند كه‏ اين تفاوت‏‌‌ها را به حساب مي‏آورند. كاربران اين مدل‏‌‌ها (تخمين‏گران) براي لحاظ كردن تفاوت بين پروژه خود با مجموعه اطلاعاتي كه مدل براساس آن‌ها شكل گرفته، به اين‏ عامل تعديل اطمينان مي‌كند اما اينگونه تعديل‏‌‌ها معمولاً كافي‏ نيستند. كمرر اظهار مي‌كند كه استفاده از محرك‏هاي هزينه‏ هميشه باعث بهبود دقت برآورد نمي‌شود. مدل‏‌‌ها فرض مي‌كنند كه اين محرك‏هاي هزينه از هم مستقلند اما در عمل واقعاً اين‌طور نيست. خيلي از اين عوامل بر يكديگر اثر مي‏گذارند و اين باعث مي‌شود كه روي برخي ويژگي‌ها تأكيد بيش‌تري داشته‏ باشيم. از طرف ديگر اين محرك‏هاي هزينه به شدت ذهني‏ هستند. به علاوه محاسبات عامل تعديل معمولاً بسيار پيچيده‏ است. برخي از مدل‏‌‌ها نيز روي عامل فن‌آوري بسيار حساس‏اند، اما اين عامل به راحتي محاسبه نمي‌شود.

۳-۲- برآورد اندازه پروژه

بيش‌تر مدل‏ها، برآوردي از اندازه پروژه را براي محاسبات خود لازم دارند. با اين حال، برآورد اندازه پروژه در آغاز آن مشكل‏ است. خيلي از مدل‏‌‌ها از تعداد نفر ساعت براي تعيين اندازه پروژه‏ استفاده مي‌كنند كه در مراحل اوليه كار، قبل از طراحي، تعيين آن‏ دشوار است هرچند كه مي‌توان براي اين منظور از روش‏ Function Points استفاده كرد اما اين روش نيز بسيار ذهني‏ است.

برآوردهاي اندازه پروژه ممكن است بسيار نادقيق باشند. براي‏ حصول اطمينان از انجام دقيق پيش‌بيني اندازه، بايد روش‌هاي‏ برآورد و مجموعه داده‌هاي موجود باهم سازگار باشند. اگر روشي‏ كه براي برآورد اندازه پروژه مورد استفاده قرار مي‌گيرد با روشي‏ كه در عمل پروژه اجرا مي‌شود يكسان نباشند مدل به نتايج دقيقي‏ دست نخواهد يافت‏.

۴- برآورد زمان تكميل پروژه

مناقصه‏گران همان‌طور كه ميزان فعاليت لازم براي تكميل‏ پروژه و هزينه كل پروژه را برآورد مي‌كند به مقدار زمان لازم‏ براي اجراي پروژه هم نياز دارند. مدت زمان لازم براي تكميل‏ پروژه جدول زمانبندي پروژه‏ خوانده مي‌شود. سازمان‌ها خواستار آن هستند كه زمانبندي پروژه را كاهش دهند تا بتوانند بهره‏وري خود را افزايش و منافع بيش‌تري حاصل نمايند. برخي از مناقصه‏گران ترجيح مي‌دهند براي برآورد زمان‏ تكميل پروژه به جاي استفاده از برآورد نقطه‏اي از برآورد فاصله‏اي استفاده كنند. براي اين منظور وقتي كه مقدار فعاليت از طريق يكي از روش‌هاي مطرح شده برآورد شد با درنظر گرفتن‏ ميزان منابع (شامل انساني و…‌) موجود و توالي اجراي فعاليت‌ها اقدام به برآورد زمان اجراي پروژه مي‌شود. سپس براساس مقادير جدول ذيل و مرحله‏اي كه برآورد زمان پروژه در آن صورت‏ مي‌گيرد مقادير خوش‌بينانه و بدبينانه زمان تكميل پروژه به‌دست مي‏آيد.

 

جمع‏بندي و ملاحظات

تكنيك‏هاي مختلفي براي برآورد بهاي تمام شده پروژه‌هاي خدمات مهندسي وجود دراد كه هريك از آن‌ها نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. هريك از اين مدل‏‌‌ها نياز به اطلاعات‏ مختلفي در مورد پروژه دارند لذا اگر اطلاعات مورد نياز مدل‏ دقيق نباشد برآورد حاصل درست نخواهد بود. بنابراين براي‏ پروژه‌هاي بزرگ بايد از چند تكنيك برآورد استفاده كرد و نتايج را مقايسه نمود. اگر اين برآورد‌‌ها تفاوت فاحشي داشته باشند احتمالاً اطلاعات موجود در مورد پروژه و فرايند اجراي آن براي‏ برآورد كافي نيست. با اين حال در بسياري از موارد برآورد هزينه‏ مي‏بايست از روي اطلاعات ناقص ناشي از نيازمندي‏هاي‏ مناقصه‏گزار تهيه شود. اين بدان معناست كه برآوردكننده، اطلاعات ناچيزي در مورد كاري كه بايد انجام بشود دارد.

ارايه مدل‏هاي مختلف براي برآورد بهاي تمام شده‏ پروژه‌هاي خدمات مهندسي، با اين حال هيچ مدلي نتوانسته است‏ به‏طور مداوم و در همه شرايط برآوردهاي دقيقي ارايه كند. اين‏ بدان علت است كه برخي از اطلاعات مهم پروژه در مراحل اوليه‏ كار بسيار مبهم و ناقص هستند. هرچه پروژه‌هاي خدمات‏ مهندسي پيچيده‏تر شوند برآورد بهاي تمام شده آن‌ها با مدل‏هاي‏ متداول كنوني مشكل‏تر و بي‏دقت‏تر مي‌شود. اما مدل‏هاي‏ مبتني بر منطق فازي براي كار با اينگونه اطلاعات دقيق‌تر هستند چراكه نتايج دقيق‌تري را حاصل مي‌كند.

 

از اين نكته نبايد غافل شد كه هيچ برآوردي بدون خطا نيست و همواره درصدي از خطا وجود دارد. البته مي‌توان از طريق تنظيم مدل با استفاده از داده‌هاي حاصل از فعاليت‏ يك شركت و تحليل آماري آن‌ها، برآوردهاي بهتري براي‏ پروژه‌هاي آن شركت به‌دست‌آورد كه اين موضوع نيازمند تحقيق و بررسي مي‌باشد.