متن اصلی
گروه : مقاله
شناسه : 50660
تاریخ : ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
ساعت : ۱۱:۱۴
پرینت از صفحه

حقوق شهروندی، مشتاقی و مهجوری!

 حقوق شهروندی، مشتاقی و مهجوری!     از اول هم معلوم بود که آب ما با این حقوق شهروندی در یک جوی نمی‌رود، یا ما زیادی سنتی و کلاسیک و قدیمی هستیم و یا این جناب حقوق خان شهروندی بیش از حد لوکس و شیک و مجلسی!  تورم و بیکاری و تعطیلی و شاخ شدن سکه […]

 حقوق شهروندی، مشتاقی و مهجوری!

    از اول هم معلوم بود که آب ما با این حقوق شهروندی در یک جوی نمی‌رود، یا ما زیادی سنتی و کلاسیک و قدیمی هستیم و یا این جناب حقوق خان شهروندی بیش از حد لوکس و شیک و مجلسی!

 تورم و بیکاری و تعطیلی و شاخ شدن سکه و ارز و پراید و آقازاده و رانت و باند که به حد وفور در دسترس است، فقط مانده بود افاضات هر چند وقت یکبار این جناب حقوق حقه، با آن کتابچه منشوری که زده است زیر بغلش و ویراژ می‌دهد! اگر دوستان متولی و نگارنده و توصیه‌کننده و مرتبط و غیرمرتبط اجازه فرمایند. ما با همین اوضاع و احوال خودمان در حال سوختن و ساختن هستیم، دیگر با فواصل زمانی منظم و غیرمنظم بر سر ما حاضر نشوند و نمک به زخم بدون حقوق شهروندی ما نزنند! خداییش ملت مظلومی هستیم، گناه داریم!

     به نظر می‌رسد برای آن‌که بیش‌تر بتوانیم این حقوق شهروندی لوکس و لاکچری احساساتی و رنجور را درک کنیم و به‌طور کافی و وافی از محضر شریفشان کسب فیض کنیم، یک دوره فشرده بازآموزی برای ملت و مسؤولان محترم و محترمه گذاشته شود، شاید آنقدر‌ها هم که به نظر می‌رسد ایشان غریبه و دور از دسترس و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل نباشد و بتوان با تغییر چند پیچ و بازسازی تنگه و گذرگاه و نهایتاً چند کیلومتری زیر‌سازی مناسب، جاده را برای ایشان هموار کرده و بتوان به طور مویرگی آن را به سمع و نظر همگان رساند و خدا را چه دیدی شاید هم یکی از آن چند صد هزار جزوه منشوری چاپ شده، رفت و چسبید بیخ گوش فصل سوم قانون اساسی!

    اگر این راه‌حل افاقه نکرد و همچنان شاهد مهجوری و بلاتکلیفی و البته غرو لند آن جناب بودیم، بهتر است زعمای قوم آستین همت بالا بزنند و ایشان را نوازشی کرده و برای سر پا کردن و برداشتن قدم‌های کوتاه، زیر بغل رنجورش را بگیرند و در گوشش صبوری و تلاش مضاعف را زمزمه کنند تا هم نامبرده امیدش را از دست ندهد و هم ملک و مملکت از شیون و زاری آن راحت شود!

     این میان هستند افرادی که شادابی و سرحالی و اساساً حی و حاضر بودن جناب حقوق شهروندی را خیلی نمی‌پسندند و دلشان می‌خواهد سوار بر خر مراد ۴ نعل بتازند و کسی هم نباشد که گوششان را بپیچاند و آنها را به راه راست هدایت کند. بنابراین هم سنگ می‌اندازند هم پشت پا می‌زنند و هم نچسب بودن و تافته جدا بافته بودن آن را در بوق و کرنا، جار می‌زنند. ولی خود بهتر از ما می‌دانند که آب در هاون می‌کوبند و بالاخره باید تن به قضا داده و در برابر قانون تکریم و تعظیم کنند، قبل از آن‌که بزرگان و ریش سفیدان قوم یقه آنها را گرفته و حق مردم را از ایشان چنان مطالبه کنند که نفسشان به شماره بیفتد.

     مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد                           کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

هوشنگ خان