فروش استارتآپهای موفق !! وقتی استارتآپی به موفقیتی دست یافته، قطعاً حرفی برای گفتن دارد و برای کسانی که تازه اول راه هستند توصیههای ارزشمندی دارد. در دنیای امروز، هر روزه فناوریهای جدیدی عرضه میشوند. بسیاری از اینها به زبالهدان تاریخ خواهند پیوست چرا که مزایایی را که وعده کرده بودند در عمل ارایه نمیدهند. […]
فروش استارتآپهای موفق !!
وقتی استارتآپی به موفقیتی دست یافته، قطعاً حرفی برای گفتن دارد و برای کسانی که تازه اول راه هستند توصیههای ارزشمندی دارد.
در دنیای امروز، هر روزه فناوریهای جدیدی عرضه میشوند. بسیاری از اینها به زبالهدان تاریخ خواهند پیوست چرا که مزایایی را که وعده کرده بودند در عمل ارایه نمیدهند. تجربه کردن چندین فناوری مختلف و یافتن بهترین آنها پرهزینه و وقتگیر است. از آن مهمتر، خرید ابزار این فناوری هزینههایی دارد که باید پرداخت شود.
اصل ماجرا!
بسیاری از استارتآپهای موفق، به جای تبدیل شدن به شرکتهای بزرگ، به قیمت خوبی از سوی شرکتهای بالغ خریده میشوند. در واقع فقط تعداد اندکی از شرکتهای نوپا و تا حدودی بهطور اتفاقی، تبدیل به شرکتهای بزرگی چون گوگل یا اینتل شدهاند. از آنجا که این مثالها در دره سیلیکون نادر هستند، هدف سرمایهگذاران و مؤسسان شرکتهای نوپا عمدتاً فروش شرکتشان به یک شرکت بزرگ و بالغ در صنعت مربوطه است.
فرق شرکت بالغ با استارتآپها؟
یکی از مشکلات شرکتهای بالغ بهبود بهرهوری یک فرایند خاص مورد استفاده در ارایه یک سرویس یا تولید یک کالاست. از طرفی، افزایش بهرهوری سودآوری را بالا میبرد؛ اما از جهت دیگر، سرمایهگذاری اولیه بالایی میطلبد و فرجام این سرمایهگذاری هم نامشخص است. چه بسا چنین سرمایهگذاریی عواقب غیرمترقبه منفی بر فرایند کاری آن تیم نیز داشته باشد.
غولهای استارتآپ خور!
در شرکتهای بزرگ بوروکراسیهای مفصلی حول تصمیمگیریهای خرید وجود دارد که به موجب آن تأمین بودجه و خرید یک فناوری میتواند ماهها به طول انجامد. علاوه بر آن حتی بهترین فناوری هم در اول راه با کم و کاستیهایی مواجه است و باید رفع نقص شود. پس از فائق آمدن بر همه این چالشها، باید اعضای تیم را متقاعد کرد که بهطور منظم از فناوری مذکور استفاده کنند. هر ابزار جدیدی فرهنگ کاری و مراودات اعضای تیم را عوض خواهد کرد و انسان به تبع انسانیتش گاهی در مقابل تغییر مقاومت میکند. بعد از تحمل این همه هزینه، بسیاری از ایدههای خلاقانه با شکست مواجه میشوند و این عدم اطمینان از موفقیت، شرکتهای بالغ را نسبت به تغییر فرایندهای کاری محافظهکار میکند. مجموعه این دلایل سبب میشود خلاقیت، نوآوری و افزایش بهرهوری در شرکتهای بالغ کمتر رخ دهد.
ریسک برای فروش!
ویژگی بارز شرکتهای نوپا توان بالا در ریسک کردن و دست زدن به سعی و خطاست. کاری که بسیاری از شرکتهای نوپا در دره سیلیکون انجام میدهند ایجاد تیمهایی است که مناسبترین فناوری برای یک پروسه را یافته، نقص و کاستیهایش را رفع کرده، این فناوری نو را ارتقا میدهند. آنگاه تیمی شکل میدهند که به بهینهترین نحو این فناوری را در خدمت حل مسایلی قرار میدهد که دغدغه شرکتهای بالغ است. آنگاه فناوری، پیشرفتهای آن و تیم را یکجا به یکی از شرکت بالغ میفروشند. آن شرکت بالغ هزینه بالایی برای این بسته میپردازد، چرا که دیگر ریسکی در آن نیست و اطمینان از موفقیت حاصل شده. یک نمونه اخیر این اتفاق، Periscope بود. شرکت توئیتر فناوری و تیم را با هم خرید. از تأسیس تا فروش، عمر این شرکت نوپا تنها ۱۱ ماه بود.
استارتآپ با قدرت نقدینگی
شرکتهای نوپایی که نقدینگی کافی داشته باشند تلاش میکنند گامی فراتر رفته با تیم بهینهتر خود محصول برتری هم تولید کنند. نمونه آن Siri است. شرکت Siri Inc به وسیله گروهی از مهندسان نرمافزار در سال ۲۰۰۸ تأسیس شد تا با فناوری هوش مصنوعی سرویس جدیدی تولید کند. این سرویس مذکور، فناوری که ارتقا داده بودند و کل تیم مهندسی و مدیریتی، یکجا، در سال ۲۰۱۰ از سوی شرکت اپل خریداری شد.
مثالهای عینی!
زمانی که Siri فروخته شد، یک کاربر هم نداشت. شرکتهای نوپایی که نقدینگی بیشتری داشته باشند، تلاش میکنند برای محصول خود کاربر هم بیابند. بسیاری از این شرکتهای نوپا حتی به دنبال درآمدزایی از کاربران خود هم نیستند و ماه بعد از ماه زیان میبینند. اما در نهایت فناوری، پیشرفتها، تیم، محصول و کاربر، همه را یکجا به یک شرکت بزرگتر میفروشند. یک نمونه آن اینستاگرام بود. زمانی که اینستاگرام فروخته شد ۳۰ میلیون کاربر و یک تیم مهندسی ۱۳نفره داشت، منتها درآمدش صفر بود. فیسبوک همه اینها را با هم یکجا خرید چون اولاً پیدا کردن راهی برای ساختن چنین تیم و چنین محصولی در شرکت بزرگی چون فیسبوک زمان بیشتری میبرد. علاوه بر آن، به خاطر اندازهاش، ریسکپذیری فیسبوک هم کاهش یافته بود. طبعاً وجود ۳۰ میلیون کاربر، مهر تأییدی بر محصول تولید شده بود که ریسک این سرمایهگذاری برای فیسبوک را کاهش میداد.
حرف آخر
نقشی که شرکتهای بزرگ ایفا میکنند مدیریت محصول بالغ، ارایه خدمات فروش و خلاصه، تبدیل محصول به پول است. این مزیت نسبی شرکتهای بالغ است. خلاقیت و نوآوری مزیت نسبی شرکتهای نوپاست. اینستاگرام یک محصول جدید و تعدادی کاربر داشت، اما این فیسبوک بود که آن کاربران را تبدیل به پول کرد.
منابع:
تجارت فردا، (پویا ناظران، دکترای اقتصاد)؛ ایرنا
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.