حرف‌های خودی‌وبی‌خودی

حرف‌های خودی‌وبی‌خودی دلار آزاد شد!      از اولش هم معلوم بود بالاخره حق‌ به‌ حق‌دار می‌رسد و آه‌وناله‌های جانسوز دلار کار دست قوانین انسان ساخته اقتصادی و نرخ برابری و نمی‌دانم این مباحث من‌درآوردی رابطه رشد اقتصادی و دلار و یا آن مبحث کذایی بازار و عرضه و تقاضا! می‌دهد. واقعاً آدم می‌ماند که چگونه […]

حرفهای خودی‌وبی‌خودی

دلار آزاد شد!

     از اولش هم معلوم بود بالاخره حق‌ به‌ حق‌دار می‌رسد و آه‌وناله‌های جانسوز دلار کار دست قوانین انسان ساخته اقتصادی و نرخ برابری و نمی‌دانم این مباحث من‌درآوردی رابطه رشد اقتصادی و دلار و یا آن مبحث کذایی بازار و عرضه و تقاضا! می‌دهد.

واقعاً آدم می‌ماند که چگونه یک عده‌ای در طول صد‌ها سال همینطور برای خودشان بریدند و دوختند و رفتند جلو! حالا پشت سر هم قاعده و قانون و علوم و تئوری و فرضیه و کتاب‌های رنگارنگ اقتصادی و مالی و اینجور چیز‌ها برای من ردیف کن، حالا پدران ما و پدران غربی‌ها و شرقی‌ها یک چیزهایی برای دل خودشان گفتند و یک سری فرمول و نسبت و جدول پرکشش و کم‌کشش را، اسمش را گذاشته‌اند اقتصاد خرد و قواعد بازار و نرخ رشد اقتصادی! خب که چی، یعنی می‌فرمایید ما هم چشم بسته راه بی‌راهه آنها را دنبال کنیم؟ خیر این خبر‌ها نیست، ما خودمان قاعده و قانون تعریف می‌کنیم، فی‌المثل همین دلار بخت‌برگشته اسیر در چنگال تاجر و صراف و مسافر و دانشجو و مردم کوچه و بازار و نهایتاً ۴ تا دلال و سفته باز و ۳۰، ۴۰ تا بانک! یک روز خوش برای این دلار نگذاشته‌اند از وقتی که یادمان هست تا توانسته‌اند با همین اداهای دانشمندی و قواعد بازار و علم اقتصاد و البته فشار و زور یک لحظه هم نگذاشتند چهارصباحی یک‌جا بماند، دائم هلش داده‌اند برود بالا، بالا چه خبر است آن ‌هم با شیب‌های به این تندی و خطرناکی، به قاعده چند تا قله هیمالیا این دلار سیر صعودی طی کرده، باز هم دست از سرش بر نمی‌دارند.

هرچه ما صبوری کردیم، دندان روی جگر گذاشتیم، ملاحظه و مماشات فرمودیم، عین‌خیال کسی نبود، صبر ما هم حدی دارد، بله حکم کردیم که دلار از بند نرخ و نسبت و عرضه و تقاضا و هرچه بند و ریسمان کوچک و بزرگ است آزاد شود و البته شد، ما دستور دادیم و همه چیز حل شد، همین است دیگر، باید زور بالای سرتان باشد!!

نتیجه را مشاهده فرمایید، دلار آزاد است نه در قید قاعده و قانون و نه در بند گاوصندوق و مهر و موم، آزاد، آزاد مثل یک پرنده در آسمان‌ها، مثل یک خزنده در پستو‌ها و مثل یک برنده در ناکجاآباد، برای خودش می‌پرد و میخزد و می‌چرد!

    فقط نگران آن هستیم که آزادی ناگهانی و آن هم با این شیب تند! حال‌وهوای دلار را به هم بریزد، قندش بیفتد و یا خدای ناخواسته فشارش بالا رود و کار از یک جای دیگر بلنگد و فیلش یاد هندوستان کند و دلش برای دوران بردگی و اسارت تنگ شود و اینبار به‌ جای کف بازار و چهارراه‌استانبول از محفل‌ها و خلوت‌کده‌ها و زیرزمین‌ها سر در بیاورد و در هر سوراخ و سنبه‌ای به اسارت دلال و سفته‌باز و قاچاق‌بر و از ما بهتران و امضا طلایی‌ها و نورچشمی‌ها و ژن مرغوب‌ها، در بیاید و باز به صخره‌نوردی و فتح قله و سرکشی روی آورد. خدا به دور!

 هوشنگ خان