حذف اسپانیا و آلمان؛ نشانه‌ای از تغییر فوتبال

حذف اسپانیا و آلمان؛ نشانه‌ای از تغییر فوتبال هیچ تیمی، بیش از موقعی که از جام‌جهانی حذف شده، خودش نخواهد بود. تیم‌هایی که موفق به کسب قهرمانی می‌شوند، گاهی به قدری در سیستم خود فرو می‌روند که به یک خطر برای خود تبدیل می‌شوند. اسپانیا و آلمان پس از نمایش‌های ضعیف و کم‌جان در جام‌جهانی، […]

حذف اسپانیا و آلمان؛ نشانه‌ای از تغییر فوتبال

هیچ تیمی، بیش از موقعی که از جام‌جهانی حذف شده، خودش نخواهد بود.

تیم‌هایی که موفق به کسب قهرمانی می‌شوند، گاهی به قدری در سیستم خود فرو می‌روند که به یک خطر برای خود تبدیل می‌شوند. اسپانیا و آلمان پس از نمایش‌های ضعیف و کم‌جان در جام‌جهانی، از رقابت‌‌ها کنار رفتند و نمایش‌هایی داشتند که انگار تنها ولع حفظ توپ در آنها دیده می‌شد.

البته این بدین معنا نیست که سیستم هوئگو ده‌پوسیسیون (مالکیت توپ) دیگر تمام شده، بلکه در واقع تیم‌هایی که فوتبالشان تحت تأثیر سبک بازی گواردیولا قرار داشت، تورنومنت بدی را پشت سر گذاشتند. تیم‌هایی که فوتبالی به سبک پساکرویف به نمایش گذاشتند، در اسپانیا، انگلیس و آلمان قهرمان شدند و ناپولی نیز در سری‌آ دوم شد.

پس از این‌که دو جام‌جهانی اخیر با سبک پسا کرویف به دست آمد، اصلاحاتی نیز در این زمینه انجام شد. سال ۲۰۱۳، وقتی یورگن کلوپ با تیمی به سبک خودش، رئال‌مادرید را در نیمه نهایی چمپیونزلیگ حذف کرد و یوپ هاینکس، تیم تیتو ویلانووا را که تماماً براساس حفظ توپ بنا شده بود، نابود کرد، تغییراتی در این سیستم به وجود آمد.

البته این شکست‌‌ها باعث نشد هوگوده‌پوسیسیون ناکارآمد به نظر برسد و این سبک همچنان باعث می‌شود که تیم‌‌‌ها بر حریفان کاملاً مسلط باشند ولی در فوتبال ملی شاید اوضاع مثل فوتبال باشگاهی نیست.

شاید جام‌جهانی، در دوره‌ای، برای یادگیری تاکتیک‌‌‌ها بود ولی فوتبال ملی هیچگاه نتوانسته در تاکتیک‌‌‌ها و ایجاد سبک‌های جدید پیشرو باشد. دنیا سال۱۹۵۸ با استفاده از دفاع ۴نفره وسط برزیل آشنا شد ولی پیش از آن، در فلامنگو و سائوپائولو توسط ویلانووا استفاده شده بود. مورد مشابه دیگری که می‌توان از آن یاد کرد، تیم ملی هلند است که در جام‌جهانی ۱۹۷۴، توتال فوتبال را به نمایش گذاشت ولی پیش از آن، توسط رینوسمیشل و استفان‌کوواچ در آژاکس مورد استفاده قرار گرفته بود.

در طول ۴ دهه اخیر و با پیشرفت و پیچیده شدن فوتبال باشگاهی، مربیگری در فوتبال ملی مثل این شده که لباسی را رفو کنید و از آن استفاده کنید. البته این بخشی از جادوی مربیگری در رده ملی است. شاید عقیده چپ‌‌‌ها مبنی بر این‌که وقتی شما طعم نداشتن چیزی را برای مدتی می‌چشید، آن چیز برایتان لذت بخش‌تر می‌شود تا این‌که به محض اراده آن را بخرید. در همین رابطه زمان کمی که بازیکنان با تیم ملی شان سپری می‌کنند، می‌تواند با همین موضوع مقایسه شود.

البته یک خطر کلی در بررسی روند کلی تیم‌های ملی وجود دارد. علل زیادی پشت خروج زودهنگام آلمان و اسپانیا وجود دارد و شاید بخشی از آن به تاکتیک بستگی داشته باشد. یواخیم‌لوو مدعی شد که تیمش مغرور شده بود و شاید تابلو خطر را ندید. شاید او هم بازیکنان را براساس اسم‌ورسمشان و نه براساس فرم و آمادگی دعوت کرد.

شاید لوو خودش متوجه شده بود: در جام‌جهانی قبلی، او نتوانسته بود تناسب خوبی بین خط حمله و دفاع ایجاد کند و توسط میروسلاو کلوزه که گل سرنوشت‌ساز دیدار با غنا را به ثمر رساند، نجات یافت تا در یک چهارم نهایی، تغییراتی در خط حمله‌‌اش ایجاد کرد. در این جام، بدون حضور کلوزه در خط حمله و یا با حضور توماس‌مولری که آماده بود، خط حمله آلمان هیچ خطری نداشت و با وجود حفظ مالکیت ۶۵٫۳ درصدی، به سختی می‌توانست خطری روی دروازه حریف ایجاد کند. اگر موضوع مشکل آلمان در جلوگیری از ضدحملات حریف را که پیش از جام‌جهانی نیز در دیدارهای دوستانه نمود داشت اضافه کنیم، متوجه می‌شویم که چرا این تیم جام‌جهانی ناامیدکننده‌ای پشت سر گذاشت.

البته طبیعی است که هر چه یک سبک بازی پایدار باشد، استراتژی‌های مختلفی در ضدیت با آن ساخته می‌شوند. ژاوی شاهد بود که اسپانیا در جام‌جهانی مقابل شیلی که با سبک ۲-۵-۳ بازی می‌کرد، به کلی از کار افتاده بود زیرا خروج از پرس یک خط‌میانی با ۵ بازیکن کار دشواری است، به خصوص اگر دو مهاجم تیم نیز به دفاع کردن بپردازند. استنیسلاو چرچسوف نیز از همین سیستم استفاده کرد و خیلی خوب جواب گرد ولی اسپانیا به خاطر هدر دادن موقعیت‌هایش مجازات شد.

هیه‌رو، سرمربی اسپانیا مدعی شد که فوتبال در حال تغییر است. او گفت: «در سال ۲۰۰۸، ۲۰۱۰ و ۲۰۱۲ ما بازیکنانی در اختیار داشتیم که می‌توانستیم در سبکی بازی کنیم که هیچ تیمی پیش از آن این کار را انجام نداده بود. حالا در ۲۰۱۸ هستیم و خیلی چیز‌‌ها عوض شده. تیم‌های دیگر از سیستم ۵ دفاعه استفاده می‌کنند که تقریباً فراموش شده بود. همچنین تیم‌‌‌ها رو به فوتبال مستقیم آورده‌اند. همه چیز عوض شده است.»

اما مهم‌ترین موضوع این است که هیه‌رو هدایت تیم را برعهده داشت. بزرگ‌‌ترین علت حذف اسپانیا، نه تاکتیک‌های این تیم بلکه اخراج مربی در آستانه شروع رقابت‌‌ها بود. هیه‌رو در جایگاهی قرار گرفت که کار کردن در آن غیرممکن است. هدایت تیم مربی دیگری که هیچ فرصتی برای انتقال ایده‌هایتان نخواهید داشت. مقابل مراکش و روسیه، دقایقی بود که انگار اسپانیا منجمد شده بود. پس از دو تورنومنت ضعیف، خولن‌لوپتگی انگار اسپانیا را متحول کرده بود. شاید اگر خودخواهی رئالی‌‌ها در این میان نبود، اسپانیا یک تورنومنت عالی را پشت سر می‌گذاشت. فوتبال رو‌به جلو می‌رود ولی بزرگ‌‌ترین علت سقوط آلمان و اسپانیا را می‌توان عدم تکامل بیان کرد.

منبع: سایت ورزش سه

جاناتان ویلسون – گاردین

مترجم: روزبه مهری