بودجه براساس پیشگویی نرخ دلار!

بودجه براساس پیشگویی نرخ دلار!      گل بود به چمن هم در حال آراسته شدن است! به نظر می‌رسد دلار شونصد نرخه در حال زیادت کردن تنوع خود می‌باشد و قرار است دلار بودجه‌ای هم‌، خودش را به «کمپین نه به دلار تک نرخه» پیوند زده و از این پس در کنار دلار دولتی و […]

بودجه براساس پیشگویی نرخ دلار!

     گل بود به چمن هم در حال آراسته شدن است! به نظر می‌رسد دلار شونصد نرخه در حال زیادت کردن تنوع خود می‌باشد و قرار است دلار بودجه‌ای هم‌، خودش را به «کمپین نه به دلار تک نرخه» پیوند زده و از این پس در کنار دلار دولتی و دلار ارزان‌تر از دولتی و دلار نیمایی و مبادله‌ای، دلار آزاد، دلار بانکی، دلار مسافر و زائر و دلار نمی‌دونم چی چی، دلار بودجه‌ای هم ابراز وجود و ظهور کرده و خروج کند!

    فقط امیدوارم مسؤولان محترم مربوطه چه عزیزان غیرتمند بانکی که دلار را ناموس بانک می‌دانند و چه دست به قلم‌های طرح و بودجه و برنامه‌ریزی، فهرست کاملی از این دلار متنوع‌النرخ دمدمی مزاج، داشته باشند تا دچار سهو قلم نشده و نرخ‌‌ها را قاطی نکنند و حساب و کتاب یک مملکت به هم نریزد (بیش‌تر از این به هم نریزد)!

 اما این‌که براساس چه قاعده و قرار و مسبوق به کدام سابقه درخشانی از پیش‌بینی بازار و مدیریت آن، حضرات می‌توانند با این دقت نرخ دلار را در سال آتی پیش‌بینی کنند و به درستی بر هدف زده و بودجه یک و نیم میلیون میلیاردی یک مملکت را براساس آن سامان دهند، ا…‌اعلم!

در حکایت است که شخصی مدعی بود که چشم بصیرت دارد و هر چیزی را در هر نقطه‌ای در دنیا می‌تواند ببیند و همچنین از آینده هم مثل روز روشن خبر دارد، خلق بسیاری را هم با رندی و ترفند فریفته و به دور خود جمع کرده بود. روزی مرد زیرکی بزرگان شهر و همینطور آن شخص را برای نهار مهمان کرده و در جلو هر کدام از مهمانان یک دیس پلو که بر روی آن تکه‌ای مرغ بریان بود؛ گذاشت، به جز آن مرد که فقط دیسی پر و لبریز از پلو در جلو‌‌ی وی نهاده شده بود.

    چهره مرد شیاد در هم شده و با خود غرغر می‌کرد که آن زیرک مرد با صدای بلند، به گونه‌ای که بقیه مهمانان هم متوجه بشوند از او سؤال کرد، یا شیخ چرا درهمی و لب به غذا نمی‌زنی، خدای ناخواسته چیزی شما را مکدر ساخته و کم و کسری وجود دارد، آن مرد دیگر سکوت را جایز ندانست و گفت آخر مگر نمی‌بینی برای همه برنج و مرغ بریان نهاده‌اند و برای من فقط چلویی ساده! مرد زیرک حکایت ما، رندانه پاسخ گفت که یا شیخ، تو مدعی هستی که از فرسنگ‌‌ها دورتر، احوال دیگران و شهر‌‌ها و آبادی‌‌ها را می‌توانی ببینی، چطور مرغ بریانی را که در زیر چند دانه برنج مخفی شده است را نتوانستی ببینی، دست در پلو کن و مرغ بریانت را لمس کن که تو از همه ما نابیناتر هستی و البته از آنچه امروز بر سر تو خواهد رفت آگاه نبودی چه رسد به پیشامد آینده‌های دور!

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…

هوشنگ خان