حرفهای خودی و بیخودی بحران کاغذی مضاعف شد! از قدیم گفتهاند که هرچه سنگه، مال پای لنگه و معلوم نیست که این رسانههای مکتوب چه اشتباه بزرگی در زندگی کردهاند که اولاً شدهاند رسانه و ثانیاً در بین تصویری و دیجیتال و مکتوب، عدل این آخری که از همه پُرمصیبتتر است را […]
حرفهای خودی و بیخودی
بحران کاغذی مضاعف شد!
از قدیم گفتهاند که هرچه سنگه، مال پای لنگه و معلوم نیست که این رسانههای مکتوب چه اشتباه بزرگی در زندگی کردهاند که اولاً شدهاند رسانه و ثانیاً در بین تصویری و دیجیتال و مکتوب، عدل این آخری که از همه پُرمصیبتتر است را انتخاب کردهاند، به هرحال تا نباشد چیزکی، اتفاق نمیافتد چیزها! شک نکنید که همه اینها برای آن است که جبران مافات شده و تقاص خبط و خطایی بزرگ است که لاجرم باید بپردازند تا پاک و منزه (بخوانید نقرهداغ شده) و پشت دست مبارک را آهن گداخته بگذارند که منبعد از این اشتباهات نکنند و بروند دنبال تجارت و خرید و فروش و کاسبی و کارمندی و هرچیزی به غیر از کار فرهنگی، آن هم از نوع پُردردسر رسانهای و مصیبت عظمای مکتوب!
اساساً اینکه کاغذ بتواند تبدیل به یک معضل بزرگ در یک کشور شود به اندازه کافی مضحک است، اینکه مدیران ارجمند چنان شایسته عمل کنند که حتی روزنامهها هم با گرانی سربه فلک کشیده کاغذ روبهرو شده و کمیت چاپ و توزیع لنگ بزند، دیگر کار از خنده گذشته است و باید به آن گریست!
اما اینکه همین کاغذ کهکشهانی، وجود خارجی هم نداشته و بازار تشنه یک بند کاغذ بشود، از توان درک و فهم هوشنگخانی ما گذشته و نمیدانیم چه واکنشی نسبت به آن نشان دهیم، ما که آخرین تلاشمان را در فقره گرانی کاغذ روزنامه بهکار بردیم و تا نفس اجازه میداد یک بند دعای سخت حواله مسبب و باعث و بانی این وضع کردیم.
معلوم نیست چه از جان این اقتصاد نیمهجان روزنامهداری میخواهند که هر چند وقت یکبار، داستانی جدید را استارت میزنند، یک روز هوس میکنند آگهیهای فلان سازمان و دستگاه را درون سازمانی و سامانهای کرده و نان را از گلوی نیمهجان روزنامهها دریغ کنند، روز دیگر به استناد بند و تبصرهای درصدد بر میآیند که آب باریکه آگهیهای دولتی را کفبر از ریشه بسوزانند و لابد همین روزهاست که آرامآرام زمزمه انحصار و مونوپلی آگهی دولتی را همانند نورچشمیبازیهای دولت هاله و هلو! باز بر سر زبانها بیندازند و روح رسانه کاغذی هر روزه پرتیراژ را برای همیشه شاد کرده و خرمایی از بحث آمرزش گناهان نکردهاش، خیرات کنند!
بهنظر هوشنگخانی ما میرسد که اساساً و اصولاً کار فرهنگی از همان روز ازل، بچه سر راهی بود و هیچ حکومت و دولت و مسؤول و مدیری با آن حال نمیکرد، حال که شب تار است و تنگنای ریال و دلار و کسری بودجه و گرانی و تورم و داماد سالاری و ملوک الطوایفی است!
روزنامه اگر سرپا باشد و نفسش چاق، خودبهخود میشود پیگیر و مو از ماستبکش و تشنه حرف حساب و مسؤولین و مدیران ریز و درشت و متوسط و بزرگ در سیبل مصاحبه و کنکاش و سؤال! پس بهتر است از یکطرف هرچند وقت یکبار و هر دفعه به نحوی گلوی آب باریکه درآمدی آنها را بفشاریم، از طرف دیگر هم، که گرانی و تورم کار خودشان را خوب بلدند و به نحو احسن انجام میدهند، نتیجه این همافزایی میشود خیل عظیم روزنامههای از نفس افتاده که به همان نسبت بیخطر و کمهزینه هم خواهند بود که اگر همین تعداد نیز کلاً از دایره امکان خارج شوند، زهی سعادت!
هوشنگخان
ا
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.