تهدیدها و تحدیدهایی که ایران دست به گریبان است سیاست خارجی بحرانی گروه سیاسی- شور (دولت – ملت) ایران از همه ظرفیتها، امکانات و توانمندیهای فرهنگی، تمدنی، ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچرال برای ایفای یک نقش فعال در سطح منطقهای با تأثیرات بینالمللی برخوردار است. در واقع چه در عصر امپراطوری و حکومتهای سلطانی و در […]
تهدیدها و تحدیدهایی که ایران دست به گریبان است
سیاست خارجی بحرانی
گروه سیاسی- شور (دولت – ملت) ایران از همه ظرفیتها، امکانات و توانمندیهای فرهنگی، تمدنی، ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچرال برای ایفای یک نقش فعال در سطح منطقهای با تأثیرات بینالمللی برخوردار است. در واقع چه در عصر امپراطوری و حکومتهای سلطانی و در چه دوران دولت – ملتهای مدرن، کشور ایران همواره بازیگری قابل اعتنا و مورد احترام تلقی شده است. ظرف نیم قرن اخیر و بهخصوص در عصر پسا انقلاب اسلامی، کشور ایران به بازیگری فعال در سطح منطقهای با تأثیرات فرامنطقهای تبدیل شده است. لذا سیاست خارجی نیز باید متناسب با آن، سیاست خارجی ِفعال، تأثیرگذار، بروننگر و جهانگرا باشد. دیپلماسی ایرانی: سیاست خارجی را میتوان منظومهای از رهیافت، راهبرد، رویکرد، برنامه اقدام و دستورکار برای تنظیم مناسبات و طراحی تعاملات با سایر بازیگران عرصه جامعه و نظام بینالملل از جمله کشورها (دولت – ملتها)، دانست. مهمترین بخش سیاست خارجی و دشوارترین مأموریت دستگاه مجری سیاست خارجی، بخش مقابله با بحران و مدیریت آن است. برخلاف انتظار، سیاست خارجی صرفاً نحوه تعامل و تنظیم مناسبات با دوستان و شرکاء و متحدین نیست، بلکه مهمترین و حیاتیترین بخش سیاست خارجی، طراحی و تنظیم مناسبات با دشمنان و رقبای منطقهای و بازیگران بحرانساز است. مذاکره با دشمن، هنر دیپلماسی و دیپلماتهاست وگرنه کسب موفقیت در گفتوگو و مذاکره با دوستان و شرکاء و متحدین که امری سهلالوصول و عادی محسوب میشود. در طول تاریخ و بهخصوص از زمان شکلگیری نظام دولت-ملتها از قرن ۱۷ میلادی به بعد، همواره قدرتهای بزرگ و کشورهای مهم و تأثیرگذار در عرصه جهانی از سیاست خارجی چندوجهی، پیچیده و متوازن برخوردار بوده و توانایی ارائه و اجرای یک دیپلماسی پرقدرت و با نفوذ را از خود نشان دادهاند. در واقع در کنار عناصر و مؤلفههای قدرت سخت (توانمندی نظامی، ثروت و قدرت اقتصادی، وسعت سرزمینی و جمعیت و نیروی انسانی کارآمد)؛ همواره قدرتهای بزرگ و بازیگران مهم عرصه بینالمللی از هنر دیپلماسی و توان بالای دیپلماتیک (قدرت نرم) به عنوان بخشی از عناصر لاینفک قدرت، بهره مند بوده اند. سیاست خارجی واحدهای سیاسی (دولت – ملتها) علیالعموم تابعی از یک معادله سه مجهولی یعنی «نوع نظام سیاسی حاکم، موقعیت ژئوپلیتیک و نسبت با نظام بینالملل (ساختار قدرت جهانی)» است. برآیند این سه مؤلفه تعیینکننده کیفیت، ماهیت و جهتگیری سیاست خارجی کشورهاست. دوگانههای سیاست خارجی فعال/ انفعالی، دروننگر/ برونگرا، منطقهای/ جهانی، عادی/ بحرانی تا حد زیادی بستگی به این دارد که کشور (دولت – ملت): ۱- در چه منطقه جغرافیایی با کدام مختصات ژئوپلیتیکی جای گرفته، ۲- نسبت و نوع تعامل آن با نظم بینالمللی و ساختار قدرت جهانی چیست و چگونه است، و ۳- نظام سیاسی حاکم بر آن از چه هویت و ماهیتی برخوردار است. به تعبیر اندیشمندان جامعه شناسی و انسانشناسی، سرنوشت و زندگی هر فرد انسانی محصول و معلول دو مقوله «اتفاق»ها و «انتخاب»هاست. حوادث و اتفاقهایی که فرد هیچ نقشی در تحقق آنها ندارد و انتخابهایی که محصول تصمیم و اراده و انتخاب اوست. میتوان با تعمیم این تعبیر به سطح جامعه بینالملل سرشت و سرنوشت ملتها و جوامع انسانی را برآیند اتفاقهای ناخواسته و انتخابهای آگاهانه آنها دانست. موقعیت جغرافیایی (بری، بحری)، موقعیت همجواری (تعداد و ترکیب همسایگان)، شرایط اقلیمی و زیستمحیطی، پیشینه تاریخی، مؤلفههای فرهنگی (زبان، آیین و مذهب) را میتوان در عداد «اتفاق»های غیرانتخابی دانست که ملتها تقریباً نقشی در آفرینش و موجودیت آنها ندارند. این مؤلفهها را میتوان «ثابتات» جوامع انسانی نامید. در نقطه مقابل، «متغیرهای» جوامع قرار دارند شامل نوع و ماهیت نظام سیاسی حاکم، مسیر تحولات تاریخی، مکتب راهنمای عمل، سیاستها و راهبردها که میتوان در ردیف «انتخاب»هایی قرار داد که جوامع و ملتها تقریباً به صورت آگاهانه در تعیین و انتخاب آنها نقش دارند. حیات، سرشت و سرنوشت کشور ایران با مختصات خاص سرزمین، جغرافیا، اقلیم، تاریخ، فرهنگ و جمعیت/ مردم؛ نیز تابع و برآیندی از دو مؤلفه ثابتات و متغیرهاست. موقعیت جغرافیایی منحصربهفرد، همجواری با کانونهای بحرانی، قرارگرفتن در مسیر تحولات بزرگ تاریخی و تمدنی، موقعیت سرحدی و مجاورت با ژئوپلیتیک انرژی، ژئوکالچر ادیان و مذاهب، ژئواکونومی مسیرهای انتقال انرژی و تجارت جهانی را میتوان در ردیف اتفاقهایی قلمداد کرد که کشور، مردم و نظامهای مختلف حکومتی در ایران در طول تاریخ نقشی در انتخاب یا تعیین آنها نداشته اما عمیقاً تحت تأثیرات و تبعات ناشی از این مؤلفهها قرار گرفته اند. کشور (دولت – ملت) ایران از همه ظرفیتها، امکانات و توانمندیهای فرهنگی، تمدنی، ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچرال برای ایفای یک نقش فعال در سطح منطقهای با تأثیرات بینالمللی برخوردار است. در واقع چه در عصر امپراطوری و حکومتهای سلطانی و در چه دوران دولت-ملتهای مدرن، کشور ایران همواره بازیگری قابل اعتنا و مورد احترام تلقی شده است. ظرف نیم قرن اخیر و بهخصوص در عصر پسا انقلاب اسلامی، کشور ایران به بازیگری فعال در سطح منطقهای با تأثیرات فرامنطقهای تبدیل شده است. لذا سیاست خارجی نیز باید متناسب با آن، سیاست خارجی ِفعال، تأثیرگذار، بروننگر و جهانگرا باشد. زمینهها و ظرفیتهای زیادی برای تحقق این امر از جمله پیام و گفتمان جهانشمول انقلاب اسلامی وجود دارد. معذالک بهرغم این زمینهها و ظرفیتها، سیاست خارجی ایران ظرف ۴۰ سال اخیر همواره تحت فشار نیروها و جریانهای مخالف در هر دو سطح منطقهای و جهانی با نوعی بحران در سطوح مختلف مواجه بوده است. از بحرانهای تهدید وجودی (جنگ و درگیری تمام عیار نظامی) تا بحرانهای امنیتی (تهدید، تحریم و ترور و…) تا بحرانهای انسانی (آوارگان و پناهندگان)، تا تحمیل انزوای بینالمللی و تهدیدات سیاسی (قطعنامههای شورای امنیت و تحریمهای بینالمللی) و فشارهای بیپایان اقتصادی و معیشتی. در یک کلام سیاست خارجی ایران در طول نیم قرن گذشته (به جز در برخی مقاطع زمانی کوتاه) همواره با مجموعه ای از تهدیدها و تحدیدها دست به گریبان بوده است. شاید بتوان گفت؛ دقیقترین توصیف این وضعیت «سیاست خارجی بحرانی» یا «سیاست خارجی در بحران» است. همانگونه که مکانیزمهای تصمیمگیری، رفتاری و واکنشی سیستمهای دارای حیات، از جمله موجودات زنده (حیوانات و انسانها) در شرایط نرمال درونی و عدم تهدید بیرونی با سازوکار مربوطه در شرایط غیرنرمال (بحران درونی و چالش بیرونی) متفاوت است؛ کشورها (به مثابه سامانهها و سیستمهای کلان مقیاس) نیز در شرایط نرمال یا در وضعیت بحرانی، الگویهای تصمیمگیری، سیاستگذاری، رفتاری و واکنشی متفاوت و متمایزی را اتخاذ میکنند. بنابر این در تمام این سالها سیاست خارجی ایران تحت فشار نیروهای درون منطقهای و بینالمللی قرار داشته و بخش مهمی از توان و ظرفیت ملی کشور صرف مقابله با این تهدیدها و تحدیدها و تحریمها و بحرانها شده است. مهمترین پیامد سیاست خارجی ِبحرانی یا سیاست خارجی در بحران، دور افتادن و عقب ماندن از مسیر توسعه ملی در رقابت با قدرتها و کشورهای رقیب است. جهتگیری اصلی سیاست خارجی بحرانی به جای «استراتژی توسعه» لاجرم عمدتا ًمعطوف به «راهبرد بقاء» است. برای ایفای نقش بهینه و حداکثری ِ«بازیگر منطقهای با تأثیرات فرامنطقهای» و آزاد سازی ظرفیتهای بالقوه ژئوپلیتیکی، ژئواکونومیک و ژئوکالچرال کشور و تغییر ریل سیاست خارجی از راهبرد معطوف به بقاء به راهبرد معطوف به توسعه؛ خروج از چرخه ناتمام و بیپایان بحرانهای تحمیلی به ویژه بحرانهای با منشأ و از سمت نظام قدرت جهانی ضرورتی اجتنابناپذیر است.
نویسنده: امیرهوشنگ کریمی؛ دکترای تخصصی روابط بینالملل از دانشگاه تهران
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.