حرفهای خودی و بیخودی توپ سرگردان بازی بزرگان! آنقدر صداها بلند است و هرکسی برای خودش قرائت خاصهای روایت میکند که اساساً صدا به صدا نمیرسد چه رسد به اینکه بشود فهمید آنچه مجلسیان فرمایش میکنند درست است یا آنچه دولتیان در بوق و کرنا کردهاند و یا هر دو یک چیزهایی میگویند و […]
حرفهای خودی و بیخودی
توپ سرگردان بازی بزرگان!
آنقدر صداها بلند است و هرکسی برای خودش قرائت خاصهای روایت میکند که اساساً صدا به صدا نمیرسد چه رسد به اینکه بشود فهمید آنچه مجلسیان فرمایش میکنند درست است یا آنچه دولتیان در بوق و کرنا کردهاند و یا هر دو یک چیزهایی میگویند و متن مصوبه چیز دیگری و یا بهطور کلی، وکلا و وزرا و رؤسا و متن و مصوبه حرفی برای گفتن ندارند و در میدان عمل است که معلوم میشود که آیا این گرز در خور پهلوان است؟ و مجریان گرانقدر چند مردِ حلاج هستند! با این حال اجازه بدهید فهم نیمبند هوشنگخانی خودمان را راجع به این بساط حذف و حفظ ارز ترجیحی و مصوبه اخیره بهارستاننشینان، عرض کنیم.
خدمت مبارک با سعادتتان عرض کنیم که اول بنا نبود بسوزند عاشقان، آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد، اصل و اساس دونرخی و چندنرخی بودن دلار، خودش عین مفسده است، وای به اینکه اختلاف چند برابری هم باشد، و وامصیبتا اینکه قانون تعارض منافع همچنان در کلیات مصوب است و جسارتاً در جزییات هم که مصوب شود، یحتمل مصوب میشود که شده باشد، اما اینکه دولت جوانبخت به صرافت حذف یکی از این نرخها و آن هم گنده و بزرگشون افتاده است به خودی خود مبارک است، اما زمان و شرایط مناسب، از اصل کار مهمتر است که ظاهراً این فقره در درایت جنابشان مغفول مانده است، به هرحال تا به تکنرخی نرسیم، بستر فساد، قرص و محکم سرجایش خواهد ماند.
البته دولتمردان گرانقدر از اول هم دلشان نمیخواست که سند صفر تا صد حذف ارز ترجیحی به نام آنها سند بخورد و دوست داشتند که دست وکلای محترم را هم در این قضیه وارد کنند که اگر کار به پوست گردو رسید، شریک و همراهی داشته باشند که زحمت همه کاسه کوزهها به گردن خودشان نیفتد! اما از آنجا که دست بالای دست بسیار است، حضرات مجلسی در زمان استقبال، با سلام و صلوات پذیرای حذف شده و اندر مزایا و مواهب آن سخنها گفتند، ولی در هنگامه تلفیق ورق برگشت و نه یک بار که دو مرتبه، کف گرگی را حواله سینه طرح نمودند و در مرحله آخر و زمان بدرقه، برگ آس رو کرده و کلاً توپ و تور و چمن را در زمین پاستورنشینان انداخته و همچین بگینگی از راه شانه خاکی جاده، شانه خالی کردند…!
البته بهتر از این هم میتوانستم موضوع را توضیح دهیم ولی از آنجا که خرده شیشهها اجازه نمیدهند، دلمان نیامد این وسط ناخن به ناخن نمالیم و از قصد کمی هیجان دادیم تا فوتی زیر آتش کرده و شعلهای برافروزیم، شاید این وسط آذر بر دامن مصوبه افتاده و طرح بهکل دود شده و به هوا رفته و ملت و دولت و مجلس، نفسی به راحتی بکشند!
این با دست پس زدن و با پا پیش کشیدنها و اصرار و ابرام و مشروط کردن همه چیز به میل و نظر دولت جوانبخت، حکایت غریبی نیست، از اتفاق آنقدر به روشهای گوناگی به عنوان پوشش دعواهای حیدری، نعمتی استفاده شده و لحاف ملا را بر باد داده است که جز نقش تار و پود از آن نمانده است و یکجورایی همه وکلا و وزرا و امرا و رؤسا و مدیران به گل هندوانه ترد و شیرین میرسند و سهم خلقا… همان خرمالوی نرسیده گس پوست کلفت است که دهان خلقا… را میدوزد و صنار کالابرگ دیجیتال است که در حرف، دل میبرد و در عمل زَهره!
سوابق شش، هفت ماهه دولتیان، دلهره هوشنگخان را دوچندان میکند که اگر قرار است کفایت و تدبیر و مدیریت بر همین سیاق باشد، خدا به فریاد برسد ولی اگر همه این تلون مزاج و متحول شدن و مصوب شدنها، دل در گروی چراغ سبز برجامی دارد، قصه دیگری است که همزمانی تکنرخی شدن با برگ زرین برجام، انتخابی به قاعده و تدبیری است بهجا، هرچند شفافیت و روراستی، خلقا… را بسیار خوشتر میآید تا سیاستورزی و سیاستبازی!
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.