عنوان سازهای کیلویی!

                حرف‌های خودی و بی‌خودی عنوان سازهای کیلویی! آنقدر شخصیت برجسته و ورقلمبیده و درجه یک از دکتر و مهندس و نخبه و کارآفرین و استاد و شرکت و سازمان‌های بادکرده و پف کرده و درجه یک بهترین و برترین و اولین و تنهاترین زیاد شده است که به‌نظر می‌رسد یک نفر درمیان افراد و […]

                حرف‌های خودی و بی‌خودی

عنوان سازهای کیلویی!

آنقدر شخصیت برجسته و ورقلمبیده و درجه یک از دکتر و مهندس و نخبه و کارآفرین و استاد و شرکت و سازمان‌های بادکرده و پف کرده و درجه یک بهترین و برترین و اولین و تنهاترین زیاد شده است که به‌نظر می‌رسد یک نفر درمیان افراد و ایضاً یک خط در میان شرکت‌ها و سازمان‌ها جزء طبقه از مابهتران هستند و کم‌کم در بین این همه نابغه و خواص و سوپرمن‌ها و‌ های‌لایت‌ها، احساس غریبگی و تنهایی و به نوعی عقب‌افتادگی می‌کنیم!

چطور می‌شود که این همه کارآفرین، پژوهشگر، نخبه، ایده‌پرداز و استاد ارشد و برتر و نمونه و بارز و شاخص در این کشور وجود دارد، کمتر مدیری پیدا می‌کنید که عنوان دکترا و یا لااقل مهندسی را یدک نکشد، کمتر مدیرعامل و رئیس سازمان و شرکت خصوصی و عمومی و دولتی را می‌توان سراغ گرفت که در رشته‌ای از دانش و فرهنگ و ادب صاحب کرسی استادی و پژوهشگری و نخبه‌ای نباشد، راستش را بخواهید این‌جور که فهم هوشنگ‌خانی ما می‌رسد، گرفتن یک مدرک فنی و حرفه‌ای و یا همین دیپلم ناقابل، به‌مراتب سخت‌تر از کسب عنوان پرطمطراق کارآفرین برتر، مدیر موفق، نخبه بی‌رقیب و پژوهشگر بی‌بدیل از سمینار و کنفرانس و سمپوزیوم و رویدادهای رنگ‌ و وارنگ یک‌روزه و دورزه، می‌باشد.

مدارک و گواهی‌های چند زبانه صادر شده از مؤسسات و شرکت‌های واقعی و غیرواقعی و کاغذی خارجی و داخلی که شرکت‌ها و اشخاص را به درجات بالا و نمونه‌های مبرز در حرفه و صنعت و علم، مفتخر می‌کنند کار را به جایی رسانده است که دیوار و ویترین دفاتر و پیج‌ها و وب‌سایت‌های این عزیزان فرهیخته و شرکت‌های تراریخته دیگر جایی برای افتخاری جدید ندارند!

درست است که شاعر می‌فرماید آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع، سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت کوش، ولی اینکه طرف در دفتر کارش نشسته است و در یک دوره مکاتبه‌ای و آنلاین چند روزه و یا حتی بدون شرکت در دوره و فقط با شُل کردن سر کیسه، کلی مدرک و عنوان به سویش سرازیر می‌شود و یا با رابطه و رفاقت و اسپانسری و بعضاً نان قرض دادن و فلانی سلام رساند و این قسم امورات مفرح مردمی و خیرخواهانه و احیاناً دلسوزانه، یک‌دفعه کاشف به عمل می‌آید که رفیق‌مان کارآفرین نخبه و یا پژوهشگر و دانشمندی بی‌همتا (یا کم تا!) و شرکت و سازمانی، حامی حقوق مصرف‌کننده و دارای بهترین کیفیت و بیشترین کمیت و از اتفاق کمترین قیمت و بی‌رقیب و بی‌نظیر بوده‌اند و نه خودشان خبر داشته‌اند و نه بقیه!

کار آنقدر ساده و دورهمی و کتره‌ای و ا…‌بختکی شده است که اگر حضرت حافظ در قید حیات بود شعر خود را پس می‌گرفتند و می‌فرمودند سخت بگیر بر خود در کارها، کز روی طبع، آسان می‌گیرد جهان بر مردمان رانت جو! مشکل اینجاست که امر بر برخی این حضرات تازه مدرک گرفته مشتبه شده است و راستی‌ راستی فکر می‌کنند عنوان و گواهی و القاب، برایشان سواد و تجربه و صاحب‌نظری هم به ارمغان آورده است و حاضر نیستند در امورات اقتصادی و فرهنگی و علمی و مالی و فنی و اجتماعی و دیگر امورات، به حرف آدم‌های حرفه‌ای و کاربلد و استخوان خرد کرده و خاک صحنه خورده و عرق جبین ریخته، گوش دهند!

بالاخره یک حساب و کتابی، کِیل و ترازو و سنجش و خط‌کشی، این‌طوری که شده‌ایم کارخانه پرتیراژ مدرک‌سازی، می‌ترسیم با این دست فرمان که در حال تولید عنوان و لقب و شأن و منزلت و مدرک هستیم، چهار صباحی دیگر با یک بغل از این گواهینامه‌ها و یک سیاهه بلندبالا از عناوین و مدارج، نیم سیر سبزی هم به کسی ندهند. اگر شانس بیاوریم و از قضا سرکنگبین صفرا نیفزاید و روغن بادام خشکی به بار نیاورد و خطاب کردن افراد و سازمان‌ها با این عناوین و القاب، به جهت طعنه تلخ و زخم زبان و تخریب تند کاربرد پیدا نکند!

 

                                     هوشنگ‌خان

                حرف‌های خودی و بی‌خودی

عنوان سازهای کیلویی!

آنقدر شخصیت برجسته و ورقلمبیده و درجه یک از دکتر و مهندس و نخبه و کارآفرین و استاد و شرکت و سازمان‌های بادکرده و پف کرده و درجه یک بهترین و برترین و اولین و تنهاترین زیاد شده است که به‌نظر می‌رسد یک نفر درمیان افراد و ایضاً یک خط در میان شرکت‌ها و سازمان‌ها جزء طبقه از مابهتران هستند و کم‌کم در بین این همه نابغه و خواص و سوپرمن‌ها و‌ های‌لایت‌ها، احساس غریبگی و تنهایی و به نوعی عقب‌افتادگی می‌کنیم!

چطور می‌شود که این همه کارآفرین، پژوهشگر، نخبه، ایده‌پرداز و استاد ارشد و برتر و نمونه و بارز و شاخص در این کشور وجود دارد، کمتر مدیری پیدا می‌کنید که عنوان دکترا و یا لااقل مهندسی را یدک نکشد، کمتر مدیرعامل و رئیس سازمان و شرکت خصوصی و عمومی و دولتی را می‌توان سراغ گرفت که در رشته‌ای از دانش و فرهنگ و ادب صاحب کرسی استادی و پژوهشگری و نخبه‌ای نباشد، راستش را بخواهید این‌جور که فهم هوشنگ‌خانی ما می‌رسد، گرفتن یک مدرک فنی و حرفه‌ای و یا همین دیپلم ناقابل، به‌مراتب سخت‌تر از کسب عنوان پرطمطراق کارآفرین برتر، مدیر موفق، نخبه بی‌رقیب و پژوهشگر بی‌بدیل از سمینار و کنفرانس و سمپوزیوم و رویدادهای رنگ‌ و وارنگ یک‌روزه و دورزه، می‌باشد.

مدارک و گواهی‌های چند زبانه صادر شده از مؤسسات و شرکت‌های واقعی و غیرواقعی و کاغذی خارجی و داخلی که شرکت‌ها و اشخاص را به درجات بالا و نمونه‌های مبرز در حرفه و صنعت و علم، مفتخر می‌کنند کار را به جایی رسانده است که دیوار و ویترین دفاتر و پیج‌ها و وب‌سایت‌های این عزیزان فرهیخته و شرکت‌های تراریخته دیگر جایی برای افتخاری جدید ندارند!

درست است که شاعر می‌فرماید آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع، سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت کوش، ولی اینکه طرف در دفتر کارش نشسته است و در یک دوره مکاتبه‌ای و آنلاین چند روزه و یا حتی بدون شرکت در دوره و فقط با شُل کردن سر کیسه، کلی مدرک و عنوان به سویش سرازیر می‌شود و یا با رابطه و رفاقت و اسپانسری و بعضاً نان قرض دادن و فلانی سلام رساند و این قسم امورات مفرح مردمی و خیرخواهانه و احیاناً دلسوزانه، یک‌دفعه کاشف به عمل می‌آید که رفیق‌مان کارآفرین نخبه و یا پژوهشگر و دانشمندی بی‌همتا (یا کم تا!) و شرکت و سازمانی، حامی حقوق مصرف‌کننده و دارای بهترین کیفیت و بیشترین کمیت و از اتفاق کمترین قیمت و بی‌رقیب و بی‌نظیر بوده‌اند و نه خودشان خبر داشته‌اند و نه بقیه!

کار آنقدر ساده و دورهمی و کتره‌ای و ا…‌بختکی شده است که اگر حضرت حافظ در قید حیات بود شعر خود را پس می‌گرفتند و می‌فرمودند سخت بگیر بر خود در کارها، کز روی طبع، آسان می‌گیرد جهان بر مردمان رانت جو! مشکل اینجاست که امر بر برخی این حضرات تازه مدرک گرفته مشتبه شده است و راستی‌ راستی فکر می‌کنند عنوان و گواهی و القاب، برایشان سواد و تجربه و صاحب‌نظری هم به ارمغان آورده است و حاضر نیستند در امورات اقتصادی و فرهنگی و علمی و مالی و فنی و اجتماعی و دیگر امورات، به حرف آدم‌های حرفه‌ای و کاربلد و استخوان خرد کرده و خاک صحنه خورده و عرق جبین ریخته، گوش دهند!

بالاخره یک حساب و کتابی، کِیل و ترازو و سنجش و خط‌کشی، این‌طوری که شده‌ایم کارخانه پرتیراژ مدرک‌سازی، می‌ترسیم با این دست فرمان که در حال تولید عنوان و لقب و شأن و منزلت و مدرک هستیم، چهار صباحی دیگر با یک بغل از این گواهینامه‌ها و یک سیاهه بلندبالا از عناوین و مدارج، نیم سیر سبزی هم به کسی ندهند. اگر شانس بیاوریم و از قضا سرکنگبین صفرا نیفزاید و روغن بادام خشکی به بار نیاورد و خطاب کردن افراد و سازمان‌ها با این عناوین و القاب، به جهت طعنه تلخ و زخم زبان و تخریب تند کاربرد پیدا نکند!

 

                                     هوشنگ‌خان