حرفهای خودی و بیخودی گره کور یا کو گره؟! حتماً این ضربالمثل را شنیدید که میگوید تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه، البته این ضربالمثل ربط چندانی به بحث ما نداشت، برای همین اجازه بدهید با ضربالمثل من خیک را رها کردهام، خیک مرا رها نمیکند، ادامه دهیم که بیشتر به کار ما […]
حرفهای خودی و بیخودی
گره کور یا کو گره؟!
حتماً این ضربالمثل را شنیدید که میگوید تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه، البته این ضربالمثل ربط چندانی به بحث ما نداشت، برای همین اجازه بدهید با ضربالمثل من خیک را رها کردهام، خیک مرا رها نمیکند، ادامه دهیم که بیشتر به کار ما میآید.
به هرحال اینکه ما دلمان چیزی میخواهد، یا اینکه چیزی نمیخواهد آنقدرها مهم نیست، بالاخره بعضی وقتها شما به طرف چیزی نمیروی ولی خودش میایه و میل مبارکت به گره زدن چیزی با چیزی نیست، اما کار از حرف و نظر من و شما گذشته و به کور گره رسیده است.
البته حساب، حساب دو دو تا چهارتای اقتصاد خرد و معیشت خلق و جبر تراز تجاری و معامله و تبادل با دنیاست، اینکه در گوشهای از دنیا اتفاقی میافتد و دومینوی اثر آن همه کشورها را طی میکند، کار منطق بازار و وابستگی و نیاز کشورها به یکدیگر و نوک کوه یخ یک دنیا گرههای ریز و درشت است که صدر تا ذیل اقتصاد کشورهای دنیا را از هزار و یک زاویه به هم گره زده است وگرنه لااقل آن گُندههای مدعی غربی و شرقی و ینگه دنیایی، یک دیوار دور کشورشان میکشیدند و نمیگذاشتند قیمت سوخت و انرژی و آرد و روغن و قسعلیهذا اینجوری صعودی و کهکشانی شود.
یا همین ریال مادرمرده و آن دلار و طلای بلا برده را نگاه کنید، هرچه این مظلوم و بینواتر است آن دو قلچماق و گردنکلفت و بدقلقترند، انگار نافشان با خبر گرفتن از اینطرف و آنطرف دنیا، بریدهاند و نفسشان را به بورسهای خارجی و تلاطمهای سیاسی بین دُوَل و سرما و گرما و ویروس و مذاکرات و تقابلات گره زدهاند، صبح تا شب در حال بازی درآوردن و رفتار جهشی و سینوسی و قیقاج هستند.
جناب ریال هم، از دست همین کارهای این اشرار حرص و جوش اضافه میل کرده و اینقدر لاجون و نحیف شده است، ای کاش فروشنده و تولید و توزیع و واردکنندگان و ایضاً کالاها و مایحتاج عمومی و خصوصی و خودرو و خانه و خدمات هم لااقل از روی دست ریال مشق مینوشتند و دست در گردن ایشان سیر نزولی و سقوطی و ارزانی را طی میکردند نه اینکه هموطن و خودی را رها کنند و عدل چشم بدوزند به بازیهای دلار و یورو و طلا و جاپای ایشان گذاشته و این بساط متورم بادکرده روبه به انفجار را برای خلقا… گرفتار درمانده بلاهای آسمانی و زمینی و یارانهای، درست کنند.
یک کلام با زبان آدمیزاد به آن ۴۰۰۰ قلم کالا و خدمات خوردنی و پوشیدنی و صنعتی و ساختمانی و نوشتنی و سوار شدنی و شنیدنی و دیدنی و کشیدنی و معدنی و روییدنی و تزئینی و مجلسی و نوشیدنی و غیره نی! دستور دادند که چشمتان را درویش کنید و نگاهتان را از آن چهار قلم کالای اساسی دُردانه بگیرید و به زمین بدوزید، کاری هم به حرف این و آن و اتفاقات آنسوی مرزها و هنر و کفایت ما در مدیریت و تدبیر و ایضاً بیصفتی بچهزرنگهای سفتهباز و دلال و رانتی و باندی و قسعلیهذا نداشته باشید! به گوششان نرفت که نرفت و شد آنچه نباید میشد.
عقل هوشنگخانی ما میگوید، این جاده پُر خوف و خطر، فقط با همدلی و همراهی، طی میشود، عجالتاً عزیزان مسؤول و ایضاً رسانههای ملی و میلی توان و هنر خود را بگذارند برای حرف زدن از صدق دل و شفاف و همچین بیتکلف و ادعا با خلقا…، کم و کاستی و خطا و عیبها را به جان قبول کنیم، صفر تا صد مسیر ریل جدید را برای مردم بگوییم، دست یاری دراز کنیم، بیخیال گزارشهای مردمی و ادعاهای زیاد آمدن یارانه نقدی و همه چیز گل و بلبل است بشوییم، با سعی و عمل و گفتار دیوارهای بیاعتمادی و نگرانی و رکب خوردن را خراب کنید، حتماً مبارک است…
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.