اجارهنشینی هوشنگخان! همه خوب میدانیم که خانوادههایی که در این یکی، دو سال اخیر به دیوار بلند و عبورناپذیر رهن و اجارههای نجومی و موجرهای بیانصاف تُندمزاج و دلال و املاکیهای فرصتطلب سودجو روبهرو شدند، فقط دو راه جلوی خود داشتند یا مجبور شدند بهخاطر حفظ شأن و منزلت خود و یا نزدیکی به محل […]
اجارهنشینی هوشنگخان!
همه خوب میدانیم که خانوادههایی که در این یکی، دو سال اخیر به دیوار بلند و عبورناپذیر رهن و اجارههای نجومی و موجرهای بیانصاف تُندمزاج و دلال و املاکیهای فرصتطلب سودجو روبهرو شدند، فقط دو راه جلوی خود داشتند یا مجبور شدند بهخاطر حفظ شأن و منزلت خود و یا نزدیکی به محل کار و یا تحصیل بچهها و دلایلی از این دست، ماشین، طلا و یا وسائل خانه را بفروشند و یا با هزار دردسر و دوندگی و رو انداختن، وام پُربهره ودیعه مسکن بگیرند و ایضاً شغل دومی هم برای خود دست و پا کنند تا بتوانند در همان منزل سال قبل بمانند و یا بتوانند منزلی در همان حد و اندازه، برای خود دست و پا کرده و علیالحساب از خان اجاره امسال بگذرند و با بیم و هراس انتظار سال آینده را بکشند که صاحبخانه و بازار و وضعیت اقتصادی و دلال مفتخور، چه نقشهای برای آنها کشیده است.
اما بسیاری از مستأجرهای مظلوم، هرچه به این در و آن در، زدند نتوانستند از پس انتظار صاحبخانهها و قیمتهای جدید برآیند و یا مجبور شدند به محلههای پرت و ضعیفتر و حتی روستاها نقل مکان کنند و یا به رفتن به خانه پدری و حتی دو شقه شدن خانواده تا وقتی که شرایط مساعد شده و بتوانند خانه اجاره کنند، رضایت دادند. البته دو شغله و سهشغله شدن که لازمه حیات در این ملک شده است و مدتهاست تک شغلی در بسیاری از خانوادهها فراموش شده است، سر جهازی همه خانوادههاست!
این اتفاقات، جنابمان را به یاد خاطرات حدود هفده، هجده سال مستأجری و خصوصاً ۱۰ سال آخر آن که مستمر در یک خانه سکنی داشتیم انداخت، موجرمان یک بازنشسته بانک بود که خرج زندگی و عروس و دامادداری را با حقوق بازنشستگی بهعلاوه اجاره دو طبقه از سه طبقه منزل مسکونی خود میداد، بسیار منصف و اهل مراعات با حسن خلقی کمنظیر و آرامش و افتادگی بینظیر.
با آنکه به اجارهای که میگرفت نیاز داشت، اما هیچوقت در زمان تمدید قرارداد، نرخ جدید اجاره و مبلغ افزایش رهن را نمیگفت و اصرار میکرد که ما عدد و رقم اعلام کنیم، به ایشان میگفتم خب بالاخره شما صاحب خانه هستید و تصمیم نهایی با شماست، بهقول معروف اجالتاً شما یک اسمی رویش بگذارید تا ما صدایش بزنیم، این صاحب خانه نازنین میگفت، شما نگاه به جیب و درآمدت بکن و ببین چقدر در توانت هست، اگر از نظر من کم بود یک چانهای با شما میزنم تا با ما راه بیایی (خداییش این مدلش را ندیده بودم). خب ما هم هر سال یک حساب دو دو تا چهارتایی میکردیم و عددی میگفتیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب، البته همیشه هم محض احتیاط دو نرخ میگفتیم، نرخ بزرگتر را به عنوان عرف بازار و نرخ دوم را به عنوان نرخی که در توانمان هست. دلیلش هم این بود که متوجه باشد که بنده هم دنبال سوءاستفاده از حسن برخورد و ملاحظه ایشان نیستم. بیشتر اوقات هم یا نرخ ما را قبول میکرد و یا حد وسط را میگرفت و هیچوقت سراغ عرف و این حرفهایی که برخی موجرها جدیداً یاد گرفتهاند نمیرفت که خانه خودم است هرجور دلم میخواهد اجاره میدهم، عرف و قانون و مقررات برای من آب و نان نمیشود!
پنج، شش سالی هست که خانهدار شدهایم ولی، همچنان ارتباطمان با آن نازنین صاحبخانه حفظ شده است و هر موقع یادشان میافتم دعای خیری برایشان میفرستم که این روزها اینگونه افراد بسیار کم و نادر شدهاند و انگار بسیاری از ماها فقط درد و رنج و مشقت خودمان را در زندگی و کسب روزی و گذران معاش میبینیم و دیگران هیچ مشکلی و کم و کسری ندارند و باید صبح تا شب بدوند، بدهکار شوند و کمتر زن و بچه خود را بهخاطر شغلهای نیمبند دوم، سوم ببینند تا بتوانند انتظار و توقع ما را به جا بیاورند که مبادا آب در دل ما تکان بخورد! جلالخالق…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.