گَز نکرده و چاه نکَنده! خیلی فرقی نمیکند، چه بحث کالابرگ دیجیتال در گِل مانده باشد، چه آییننامه واردات خودرو در راه مانده، شاید هم، سوژه رمزریال فانتزی حاضر به یراق باشد! وقتی گَز نکرده و چاه نکَنده عمل کنیم، دیر یا زود باید به قصه تکراری کی بود کی بود من نبودم و انداختن […]
گَز نکرده و چاه نکَنده!
خیلی فرقی نمیکند، چه بحث کالابرگ دیجیتال در گِل مانده باشد، چه آییننامه واردات خودرو در راه مانده، شاید هم، سوژه رمزریال فانتزی حاضر به یراق باشد! وقتی گَز نکرده و چاه نکَنده عمل کنیم، دیر یا زود باید به قصه تکراری کی بود کی بود من نبودم و انداختن کم و کسریها به گردن این و آن، دخیل ببندیم، شاید فرجی شود و یکدفعه هم مقصران به این نتیجه برسند که همه آتشها از گور معاندان و بورکینافاسوی جهانخوار بلند میشود، اگر فیلمان یاد هندوستان نیفتد و مقصران همیشگی، یعنی خلقا… بینوا را سیبل نکنیم و حتی زحمت یک توضیح و توجیه را به خودمان هم ندهیم، عذر تقصیر و آسیبشناسی و این قسم امورات عجیبه که بماند!
جناب بانکمرکزی فرمودهاند که از اول شهریور با تشریففرمایی رمزریال، باید کمکم با اسکناس خداحافظی کنیم و منبعد خلقا… با پول دیجیتال خاصه بانکمرکزی به دادوستد بپردازند و دیر نیست که این پول جدید خودش را حسابی در دل مردم و مسؤولین جا کند و امید است که باعث شود دوران بیماری لاعلاج و مزمن «اُفت ارزش» ریال مادرمرده تمام شده و در دوره نقاهت آبی زیر پوست ایشان رفته و چهبسا در بین دیگر پولهای دنیا، به سروری هم برسد!
درخبر است که شب دراز است و سکندر بیدار و به موجب دیدن بالایتان در فقره کالابرگ دیجیتال که ظاهراً کارش بدفرم به گره زیرساخت خورده ولی کسی به روی مبارک نمیآورد و یا چهار خط آییننامه واردات خودرو که همچنان در خان اول وزارت صمت گیر افتاده و نوشتنش پایان نیافته، میتوان فهمید که پایین هم، آنقدرها دیدنی نخواهد بود!
اگرچه کسی برای هوشنگ(خانش را نمیگوییم تا کمتر دلمان بسوزد!) تره هم خُرد نمیکند ولی وقتی دست به چاقو شدید و عملیات مردمیسازی اقتصاد را با رمز «فقط ۴ قلم» آغاز فرمودید و وعده کالابرگ دیجیتال را مرحمت فرمودید، احیاناً هیچکس از عزیزان متولی و برنامهریز و تصمیمساز و تصمیمگیر فکرش را هم نمیکرد که کار از چهار قلم و چندین و چند قلم هم میگذرد و حرف از هفتصد، هشتصد و صفر تا صد میشود و آن کالابرگ وعده داده شده هم به روز موعود نمیرسد، که اگر فکرش را میکردند احیاناً یا به آن سفتی و محکمی حرف نمیزدند و وعده نمیدادند و یا اول آن گرامی دیجیتال کالابرگ را به دست خلقا… میرساندند، بعد فرمان بردن بیمار محتضر به اتاق عمل را صادر میکردند.
عجالتاً که وقت این حرفها نیست و چه باید میشد و چه کار باید میکردیم، بهدرد کسی نمیخورد، چه برسد به اینکه به سیاق برخی مسؤولین، کلاً زیر میز بزنیم و مدعی شویم که ما از اول میگفتیم و مخالف بودیم و تقصیر فلانی و بهمانی است، بالاخره این آش، دستپخت جمعی است، حالا گروهی آتش را کم یا زیاد کردند و عدهای نمک را به قاعده نریختند و آب و نخود و لوبیایش نَپَز است و رشته و سبزیاش از اول وارفته و لوس و بیمزه بودند!
به هرحال انداختن توپ در زمین دیگری، اگر منجر به شَر نشود، قطعاً به خیر و صلاح کسی نیست. بنابراین ماهی مدیریت و کنترل و نقرهداغ کردن متخلف و دلال و گران و کمفروش و محتکر و دیگر لفت و لیسکنندگان مفتخور و اصلاح امور و عوض کردن بخشی از ریل و… را هر موقع از آب بگیریم تازه است پس، دست بجنبانید که وقت تنگ است!
کار کتابت بیپایان آن آییننامه چهارخطی که از روز اول هم معلوم بود باید چگونه و چطور نوشته شود را قبل از آنکه خلقا… نگران دستاندازی مافیا و احیاناً کارشکنی و پشتپا زدن حضرات منتفع از اوضاع فعلی، نکرده است، زود به پایان برده و به صحن هیأت دولت برسانید تا این بازار مکاره خودرو اندکی التیام یابد، هرچند با پا راه برویم کفش پاره میشود و با سر، کلاه! و دل خوش کُنکی بیش نیست!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.