تخریباتِ تبلیغات!

                       حرف‌های خودی و بی‌خودی تخریباتِ تبلیغات! نمی‌دانم ما زیادی حساس هستیم یا این تبلیغات محیطی و ایضاً تلویزیونی، یکجوری شده‌اند که آدم با دیدنش بدجوری می‌شود! شاید فرمایش کنید که ای آقا دیگه چه کسی حوصله دیدن تلویزیون آن هم از نوع وطنی‌اش را دارد و یا بفرمایید ما همین‌که با این همه […]

 

                     حرف‌های خودی و بی‌خودی

تخریباتِ تبلیغات!

نمی‌دانم ما زیادی حساس هستیم یا این تبلیغات محیطی و ایضاً تلویزیونی، یکجوری شده‌اند که آدم با دیدنش بدجوری می‌شود! شاید فرمایش کنید که ای آقا دیگه چه کسی حوصله دیدن تلویزیون آن هم از نوع وطنی‌اش را دارد و یا بفرمایید ما همین‌که با این همه فکر و مشغله و گرفتاری، جلو پایمان را در راه رفتن و رانندگی می‌بینیم باید خدا را شکر کنیم چه رسد به دیدن تبلیغات در و دیوار شهر! آن هم جوری که یکجوری بودنش، جورمان را ناجور کند!

نقداً حرفی ندارم که حرف حساب جواب ندارد، ولی من‌باب تحویل گرفتن هوشنگ‌خان و شاید هم به‌جهت روشن شدن چراغ کنجکاوی، یک چند روزی همچین خریداری و به منظور عبرت گرفتن از روزگار و درک عمق فاجعه، این تبلیغات را سر صبر و با حوصله نگاه کنید و ببینید و بشنوید که چه خبر است که از قدیم گفته‌اند شنیدن کی بود مانند دیدن، البته قرارمان این باشد که اگر حالتان نامیزان و خُلق مبارک‌تان تنگ و اعصاب و روان‌تان خَش‌خَشی شد، دعای سخت روانه ما و روح لطیف‌مان نکنید!

اینکه کلاً فضای محیطی صدی به نود تبلیغات، خط و ربطی به زندگی مردم، حتی طبقه متوسط به بالای جامعه ندارد و شاید فقط چند درصد از مردم در این خانه و دفاتر و محیط‌ها زندگی کرده و روزگار می‌گذرانند را کاری نداریم که این امر مسبوق به سابقه است و هرچه بگوییم و بگویند، گوشی برای شنیدن نیست. اینکه ارتباطات و سبک زندگی و معاشرت‌هایی که نشان می‌دهد هم، ربطی به عامه مردم ندارد، این را هم چشم‌پوشی می‌کنیم. به هرحال سفارش‌دهنده و سازنده و تصویرگر و محتوانگار اینگونه می‌پسندند و سلیقه هم اما و چرا و این قسم ایرادگیری‌ها ندارد، حال اینکه آیا این هزینه‌های چند صد میلیاردی با نتیجه و بازخورد نهایی، می‌خواند و یا نمی‌خواند و مهم‌تر اینکه آیا می‌شود با روش و ریتم و سبک دیگری این هزینه‌های کهکشانی را کمتر کرد و نتایج مشابه و شاید خیلی بهتر هم گرفت، بحث دیگری است که مربوط به علمای بازاریابی و تبلیغات است که به ما دخلی ندارد.

اما اینکه می‌بینی آموزش پیچاندن و عدم احترام به دیگران و فراموشی اخلاقیات در رقابت برسر به دست آوردن چیزی و یا مسخره و اذیت کردن و به زحمت انداختن دوست و آشنا سر موضوعات مختلف و یا تحقیر و زیر سؤال بردن یک خانواده به‌خاطر وضعیت خانه و ظروف و وسایل و ایضاً تعریف و تمجیدات غیرواقع و غلو شده و… شده است، بخشی از تبلیغات متکثر این سرزمین و معلوم نیست سازندگان و تأییدکنندگان به دنبال فروش بیشتر محصول و دیده شدن برند و نام و نشان‌شان هستند و یا تیشه برداشته و ریشه‌ها را نشانه رفته‌اند.

خب برادر من، اخوی، بزرگوار، استاد بی‌بدیل، می‌خواهی تصویر و کلیپ و متنی تبلیغاتی برای کالا و خدماتی داشته باشی، چرا مسیرت از ضربه زدن به معاشرت و ارتباطات و رفتار درست و خوب و سالم می‌گذرد؟ هزار و یک راه برای رسیدن به هدف (همان دیده شدن و فروش بیشتر و…) وجود دارد، شما عدل راه هزار و دوم و سوم بی‌راه را انتخاب می‌کنی؟

نمی‌دانم ولی اندک تجربه جنابمان در امور بازاریابی و فروش، در گوش مبارک‌مان فرمایش می‌کند که این راهش نیست و سناریو و روایت و محیط و ادبیات و لحن و تصاویر، یک خط درمیانش اشتباه و ناجور و نافرم است و حتی اگر کلاً بی‌خیال اصول ارتباط و اخلاق و فرهنگ شویم، ترسمان از ریزش مشتری و زَدگی مخاطب و نقض غرض است، لااقل حواستان به این یکی باشد که دانه در شوره‌زار نکارید و بهره کافی از پول و سرمایه و وقت خود ببرید!

ناظران و مسؤولین و متولیان رسانه‌های دیداری و شنیداری هم که ظاهراً حواسشان در شمارش ریال‌های چاق و تپل است و توجه‌ای به این امورات فرهنگی و اجتماعی لابد پیش‌پا افتاده ندارند!

       

 

                                      هوشنگ‌خان