حرفهای خودی و بیخودی کلاه رنگی، به چه رنگی! نمیدانم اینکه میگویند فلانی کلاهبرداری کرده، درست است یا اینکه بگویند، فلانی کلاه بر سر مردم گذاشته! به هرحال این که نمیشود، کلاهبرداری با کلاهگذاری یک معنی داشته باشد و اینکه بخواهیم بهزور به مردم بقبولانیم هر دو عبارت یک معنی میهد، به فتوای ما […]
حرفهای خودی و بیخودی
کلاه رنگی، به چه رنگی!
نمیدانم اینکه میگویند فلانی کلاهبرداری کرده، درست است یا اینکه بگویند، فلانی کلاه بر سر مردم گذاشته! به هرحال این که نمیشود، کلاهبرداری با کلاهگذاری یک معنی داشته باشد و اینکه بخواهیم بهزور به مردم بقبولانیم هر دو عبارت یک معنی میهد، به فتوای ما این کار خودش نوعی کلاهبرداری، یا همان کلاه بر سر دیگران گذاشتن است، فرقی که ندارد!
از آنجا که فهم ناقص هوشنگخانی ما در این فقره عاجز از جواب درستدرمان بود، مطلب را خدمت یکی از دوستان اهل فن عرض کردیم و چرایی خلاف جهت ولی یک معنی بودن این عبارات را پرسیدیم، این بزرگوار نگاه عمیقی (که معنیاش این بود «آفرین هوشنگ که با این فهم و کمالات باز هم اگر چیزی را نمیدانی میپرسی» و هیچ ربطی به نگه کرد در من فقیه، نگه کردن عاقل اندر سفیه ندارد!) به جنابمان انداخت و حکایت زیر را فرمودند:
در خبر است که نادرشاه افشار بعد از فتح كشور هندوستان مجدداً تاج سلطنت بر سر محمدشاه هندي گذاشت. بدين ترتيب كه تاج محمدشاه را كه به چند هزار جواهر مرصّع و مزين بود، برداشت و بر سر خود نهاد و تاج خود را كه بسيار ساده و كمارزش بود بر سر محمدشاه گذاشت. و از اينجا كلاهگذاري و كلاهبرداري بهعنوان ضربالمثل رايج گرديد.
به هرحال قصدمان این نبود که در مورد معنی و مفهوم این عبارات و چرایی تناقض و تزاحم آنها صحبت کنیم، خواستیم عرض کنیم که وضع به طرز ناجوری، بدجور شده است، کافیه خبرهای همین چند روز پیش را مرور کنیم، پیامکهای متفرقه و پیغامهایی که در شبکههای اجتماعی برایمان آمده است را نگاهی بیندازیم، ایضاً نگاه خریداری و با حساسیت بالا به رفتار و کردار و ارتباطات برخی افراد در سطح جامعه بیندازیم، از در و دیوار و واتساپ و تلگرام و کف خیابان و بازار و تبلیغات و هر سوراخ و سمبهای که فکرش را بکنی، انواع و اقسام رنگارنگ کلاهبرداری و نقشه و طرح و ترفند و حقهها هستند که از سر و کولمان بالا میرود و یک دقیقه غافل شوی کلاه گشادی به سرمان میگذارند که تا روی شانههایمان را بگیرد و یا چنان کلاهی از سرمان برمیدارند که در پسمعرکه هم پیدایش نخواهیم کرد!
واقعیت این است که خیلی هم آدم زرنگی باشیم، با این هجوم پرشمار انواع و اقسام کلاهبرداریها، بالاخره یکجا کم میآوریم و وا میدهیم و میافتیم در تله، خیلی هنر کنیم از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم ولی بالاخره این مارهای خوشخط و خال که همهشان برای خدمت و محبت و لطف و رضایت و خوشحالی و پولداری و رفاه ما، خدمتمان شرفیاب میشوند، ناغافل نیش خود را مثل تیر در تاریکی میزنند و پدر صاحاب بچه را در میآورند.
اینبار نمیخواهیم مثل بقیه موارد، سوزنمان روی نظارت و کنترل و حتی برخورد بازدارنده و نقرهداغ کردن اراذل و اوباش شارلاتان و حقهباز و کمفروش و گرانفروش، گیر کند، ایندفعه میخواهیم جلو آینه بایستیم و ببینیم قصه چیست و قضیه کدام است، شاید ما شاخ درازی، گوش مخملی، چشم دنیادوستی، دندان طمعی، غرور و ادعای بیجایی، مشکلی، عیب و ایرادی داریم که هرکسی از راه میرسد، برایمان نقشه میکشد و این همه تقلب و غش در معامله و زیر و روکشی و کلاهبرداری و نامردی و حقهبازی در اطرافمان زیاد شده است، بالاخره اگر این بساط ۱۰ تا سرنخ داشته باشد، لااقل یکی از آنها باید به خودمان ختم شود یا نه؟ حکماً همچین بیگناه و مظلوم هم نیستیم!
فقط خدا به دادمان برسد که از من و شمای انسان دوپای ممکنالخطایای سادهدل مدعی پرتوقع، کاری بر نمیآید، البته این را هم بگویم که حق مطلب ادا شود که جنابان مسؤولین و متولیان امور حواسشان به معیشت افتضاح و گرانی بیحد و حصر و قولهای بر زمین مانده و لاف و ادعاهای بر باد رفته و شعور و شأن خلقا… باشد که از آن سرنخها یحتمل یک در میانش، به همین چیزها ختم به شَر میشود!
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.