حرفهای خودی و بیخودی سازمان گَردن گیری! امروز، با دست پُر خدمتتان رسیدیم، البته نه اینکه قبلاً دستمان خالی بود، اما اینبار تومانی دو صنار با دفعات قبل فرق دارد و قصد داریم یکجورایی یکی از مشکلات و معضلات مسؤولین و متولیان امور را جوری برطرف کنیم که حالش را ببرند و به پاس […]
حرفهای خودی و بیخودی
سازمان گَردن گیری!
امروز، با دست پُر خدمتتان رسیدیم، البته نه اینکه قبلاً دستمان خالی بود، اما اینبار تومانی دو صنار با دفعات قبل فرق دارد و قصد داریم یکجورایی یکی از مشکلات و معضلات مسؤولین و متولیان امور را جوری برطرف کنیم که حالش را ببرند و به پاس تمامی زحمات و دغدغه و نگرانیهایی که این بزرگواران در رابطه با ما خلقا… داشته و بساط کیفوری و رفاه و آرامش ما را فراهم کردهاند، ما هم در حد بضاعت و توان ناچیز خود، خدمتی به ایشان کرده و تا حدودی از زیر بار شرمندگی جنابشان خارج شویم!
عرضم به حضور انور باسعادتتان، یکی از مشکلات و مصیبتهای بخش قابلتوجهای از مدیران و متولیان و مسؤولان محترم در هنگامی خود را نشان میدهد که اتفاق و حادثه و کمکاری و خدایناخواسته تخلف و یا زبانمان لال! جرم و فسادی در حوزه مدیریت این بزرگواران رخ میدهد و ایشان باید چشم در چشم خلقا…، توضیحی، شرحی، احیاناً رد و تکذیبی، یا توجیه و سنگقلاب کردنی، چیزی ارائه دهند و میدانیم و میدانید که کار به همین جا ختم نمیشود و بسته به موضوع و اتفاق پیشآمده، برخی اوقات، قصه پیش آمده، برای خودش داستانی میشود!
البته بخش اندکی از این داستانها بالاخره تکلیفش معلوم و افکار عمومی و خصوصی و رسانهای قانع میشوند و در بقیه موارد یا موضوعات همانطور روی هوا برای خودش رها میشود و آنقدر پاسخی درخور داده نمیشود که خلقا… از صرافت پیگیری آن میاُفتند و یا کار به دست کمیته تحقیق و ستاد بررسی و تیم جستجو و کارگروه رسیدگی افتاده تا در اسرع وقت همه مردم و مسؤولین در جریان تحقیقات و نتیجه بررسیها قرار بگیرند، که البته تا همین لحظه که خدمت مبارکتان هستیم، از دریای داستان و قصه و رُمانها، چند قطره حاوی کلمات نامفهوم، عاید و واصل شده است!
اینها که گفتیم را در گوشه ذهن مبارک به خاطر بسپارید، تا بخش دوم مقدمه را هم خدمتتان عرض کنیم و بعد برویم به ربط دادن مقدمات و عرض اصل مطلب.
یکی از رسوم نهچندان مبارک که در برخی از دستگاهها و نهادها و سازمانهای دولتی و نیمهدولتی و عمومی و حتی خصوصی، جاری و ساری است، اعطای پست مشاور به مسؤولین و مدیرانی است که اولاً ادامه مدیریتشان مورد نظر مدیران ارشدتر نیست و ثانیاً یا نیروی رسمی آن سازمان هستند و یا سالهاست که در آن مجموعه در حال خدمت هستند و اخراج و بیکار کردن و یا مأمور کردنشان به جایی دیگر، یا مقدور نیست و یا اخلاقی نیست، برای همین، برای اینکه هم آن جناب مدیر مغضوب، منبعد در مسیر اقدامات و فعالیتهای سازمان نباشد و دستورات بالادستی، بهصورت روان و سریع به اجراء درآید و هم اینکه تا حدی شأن و منزلتش حفظ شوند و آبرومندانه کنار گذاشته شود، معمولاً این افراد را به مقام مشاور منصوب و یک دفتر و دَستکی را در اختیارشان میگذارند که سرشان گرم باشد!
پیشنهاد اساسی و اصلی جنابمان این است که مصوب شود که یک سازمانی راهاندازی شده و همه این مشاوران را در آن سازمان بهکار مشغول و پست و عنوانی متناسب با حیطه کاری قبلی، به ایشان اعطاء شود و از آن تاریخ بهبعد هر مشکل و مصیبت و اخلال و اختلال و کمکاری و تخلف و رویم به دیوار فساد و جرمی در هر کجای دوایر دولتی و عمومی و نهادی و خصولتی بهوقوع پیوست، بلافاصله آن مجموعه زیر بار نرفته و با صدور بیانیهای موضوع پیشآمده را به گردن آن سازمان جدیدالتأسیس بیندازد و بلافاصله هم سازمان جدیدالتأسیس ضعف و مشکل و کم و کاستی را گردن بگیرد. اینگونه هم همه دستگاهها و مجموعهها خیالشان بابت قصه و داستانهای احتمالی پیشآمده راحت میشود، هم آن مشاورین که تعدادشان کم هم نیست را از سرشان باز کردهاند.
بوگو باریکلا!!
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.