حرفهای خودی و بیخودی دو سر باخت قاره سبز! ما که خاطرمان نمیآید، احتمالاً شما هم به یاد نمیآورید، اصلاً فکر میکنم هیچکسی روی این کرهخاکی وجود ندارد که در دوران جنگ جهانی دوم زندگی کرده و همچنان در قید حیات باشد، چه رسد به اینکه خاطراتی را هم از آن زمان به یاد […]
حرفهای خودی و بیخودی
دو سر باخت قاره سبز!
ما که خاطرمان نمیآید، احتمالاً شما هم به یاد نمیآورید، اصلاً فکر میکنم هیچکسی روی این کرهخاکی وجود ندارد که در دوران جنگ جهانی دوم زندگی کرده و همچنان در قید حیات باشد، چه رسد به اینکه خاطراتی را هم از آن زمان به یاد بیاورد.
به هرحال در خبر است که جنگ جهانی دوم یک برنده واقعی داشت و آن هم ایالات متحده بود، بماند که متفقین اروپایی هلهله و شادی کردند و شکست متحدین و نازیسم و فاشیسم را جشن گرفتند، ولی وقتی آبها از آسیاب افتاد و تب و هیجان پیروزی فروکش کرد، حجم خرابی و بزرگی مصیبتها رنگ از رخساره ایشان گرفت و عرق سرد بر بدنشان نشاند، شکستخوردههای جنگ که هم مصیبتهایشان چند برابر بود و هم خفت و خواری شکست و زیرسلطه رفتن کمرشان را خم کرده بود.
به هرحال خواستیم از همین تریبون، خدمت حضرات کشورهای اروپایی پُرمدعا از انگلیس و فرانسه و آلمان گرفته تا بقیه کشورهای ریز و درشت، عرض کنیم که تجربه، تجربه است، اگر هزار سال هم از روی آن گذشته باشد، باز هم باید درسی که از آن گرفتید را فراموش نکنید، نه اینکه باز همان داستان اینبار به نوعی دیگر برایتان تکرار شوند و از جنگ روسیه و اوکراین، کُشت و کشتار و خرابیاش به روس و اوکراین برسد، خاکستر و رکود اقتصادی و تورم و نایابی و گرانی سوخت و انرژیاش، سهم شماها شود و در عوض ضعف و تحلیل کل اروپا، قدرت گرفتن و بالادستیاش، نصیب ایالات متحده شود!
حالا اینکه در انظار و در مقابل افکار عمومی، خود را به کوچه چپ میزنید و به روی مبارک نمیآورید و در پشتپرده، بر سر خود زده و یقه یانکیها را میگیرید و خود کرده را تدبیر نیست، زمزمه میکنید، چیز عجیبی نیست، به هرحال، این حالات از عوارض غرور و پرمدعایی و جسارتاً بچهپررویی و راه نابلدی و بیچارگی است!
تا کی میخواهید دولادولا شترسواری کرده و نیمبند و با ترس و لرز رفتار کنید، در فقره برجام همین ملاحظات و مماشات و بعضاً ایفای نقش پلیس بد و قمپزهایتان، سهم بزرگی در این تعلل و امروز و فردا شدنها دارد، در قضیه جنگ روسیه و اوکراین هم آنقدر در این شش ماهه دور آبگوشتی برداشته و رجز خوانده و پشت عمو سام قایم شدید که داستان به اینجا کشید که نه راه پس دارید و نه راه پیش، ادامه راه و عدم میانجیگری و جمع نکردن سفره جنگ و در راه بودن فصول سرد، پدر صاحاب بچه را در میآورد، اعلام پشیمانی و برائت از روش و منش قبلی و فراموشی تاولهای کفپا و سختی راه آماده، هم که لابد دون شأٌن و کلاس و دک و پز و پرنسیبتان است.
زرنگی و هوشیاری و ایضاً نقشه کشیدن برای دیگران، با زرنگبازی و توهم همهچیزدانی و افتادن در تله و نقشه دیگران، خیلی فرق دارد که عجالتاً دردسری شده است برای دول اروپای بحران زده که ظاهراً قرار است همچنان مسیر آمده را طی کنند و خم بر ابروی مبارک نیاورده ولی از میان تهی شوند تا دولت بایدن به ظاهر حواسپرت و گیج و منگ، آمریکا را از بحران اُفت و رکود اقتصادی این چند ساله عبور دهد و دوباره بر خر مراد سوار کند!
این را هم در پرانتز عرض کنیم که عقل هوشنگخانی ما از همان اول هم فهم درستی از رفتار سیاسیون نداشته و ندارد، نه جنگ و رجزخوانی و تحریم و تهدیدشان را میفهمد، نه مذاکره و صلح و آشتی و روابط حسنه و اتحادشان را، البته معنی و مفهوم همه این چیزها را میدانیم، اما اینکه چگونه میشود که در چشم برهم زدنی بالا، پایین، شمال، جنوب و خوب، بد میشود و همه چیز سیال و ژلهای است و هیچ چیز با ثبات، واقعی و قابل اتکایی وجود ندارد را نه درک میکنیم و نه میخواهیم بفهمیم!
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.