دریابید که از دست رفت!

 بعد از مدت‌ها قصد کرده‌ایم در رابطه با اقتصاد و اوضاع دَرهم بَرهم این روزهای بورس و صنعت و بازار و معیشت و این قسم چیز‌ها صحبت کنیم، فکر می‌کنم آخرین باری که در این خصوص فرمایشاتی داشتیم برمی‌گردد به دوم آبان ماه سال ۱۴۰۱، یعنی بیش از چندین و چند ساعت قبل که متأسفانه […]

 بعد از مدت‌ها قصد کرده‌ایم در رابطه با اقتصاد و اوضاع دَرهم بَرهم این روزهای بورس و صنعت و بازار و معیشت و این قسم چیز‌ها صحبت کنیم، فکر می‌کنم آخرین باری که در این خصوص فرمایشاتی داشتیم برمی‌گردد به دوم آبان ماه سال ۱۴۰۱، یعنی بیش از چندین و چند ساعت قبل که متأسفانه همین تأخیر باعث گردیده است کلی شاخص اقتصادی سیر قهقرایی خود را ادامه داده و حتی در قضیه بورس دیده شده که کار از نوسان گذشته و سقوط آزاد جدیدی به تجربه‌های گرانسنگ مسؤولین و تابلو و جناب بورس، اضافه شده است!

  البته پرواضح است که در ایام ماضی که بلاانقطاع و یا نهایتاً یک روز در میان، امورات اقتصادی، مالی، معیشتی را در ذیل توجهات دقیق و نکته‌سنجی بی‌بدیل خودمان برده و گله و شکایت و غرولند‌هایمان را به سمع و نظر بزرگواران متولی و مدیر می‌رساندیم، همین بساط نزولی و مصیبت‌های دَم‌به‌ساعتی و نوسانات به قوت خود برقرار و اجالتاً بود و نبود و گفت و بیان ما هم هیچ تفاوتی نداشته و نخواهد داشت!

  به هرحال خواستیم عرض کنیم که کار از این تعارفات و حرف‌ها گذشته و برای نمونه و خالی نبودن عریضه هم که شده، یک گوشه این اقتصاد و صنعت و بورس و بازار و معیشت، به سامان نیست، از داروهای فَت و فراوان و ارزان‌قیمت گرفته، تا بورس در اوج عزت و شکوه، از نزول خط فقر و فلاکت به زیر پای شهروندان تا تولید برقرار و صنعت پرکار و اشتغال فراوان و بازار پررونق! چشم شیطان کور، کیلو‌کیلو اسپند هم دود کنیم، با این هنرمندی و کاردانی که در جنم و وجود برخی مدیران و مسؤولان وجود دارد، باز چشم می‌خورند و خدای‌ناخواسته، گرفتار می‌شویم!

  ناگفته نماند که هرچند اندر امورات اقتصادی و معیشتی، اوضاع آن‌جور که نباید باشد، شده است، ولی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و زیست‌محیطی، اوضاع آنقدر جور و روبه‌راه هست که اساساً جنابمان جرأت نمی‌کنیم به آن فکر کنیم، بی‌آبی و خشکی تالاب و دریاچه‌ها و آلودگی هوا تا محو شدن برخی رودخانه و آبخوان‌ها و فرونشست زمین در شهرها، هشدار قرمز آب آشامیدنی تهران و اصفهان تا گسترده‌تر شدن بساط کم‌فروشی و گران‌فروشی و غش و چاخان و دروغ، بحث رانت و باند و خودی و غیرخودی و نورچشمی و آقازادگی هم که بماند…

  در خبر است که این روزها، اوضاع احتکار داروهای آنتی‌بیوتیک و انتظار برای گران شدن نیز حسابی سکه شده است و بازی با مال و درآمد و معیشت و آب و هوا کم بود، جان و زندگی مردم نیز ظاهراً برای عده‌ای، خیلی کمتر از درآمد و پول، ارزش پیدا کرده است!

  اینقدر‌ها که برخی ما مردم ادعا می‌کنیم، توفیر و تفاوتی بین بعضی از ما مردم با گروهی از مسؤولین و متولیان امور نیست و در پیمانی نانوشته هرکسی کار خودش بار خودش، آتیش به انبار خودش، معلوم هم نیست چرا همه ما از انصاف و مردم‌داری و کاردانی و تدبیر و صداقت و شفافیت و مرام و مردانگی تا دلتان بخواهد داد سخن می‌رانیم و از بزرگان و شعرا و فلاسفه، جمله و اشعار کاردرست و درجه یک بلدیم و ایضاً برای یکدیگر زمزمه و قطار می‌کنیم! ولی نوبت به خودمان که می‌رسد و زور و مسؤولیت و توان و فرصتی که به دست می‌آوریم، همه چیز را فراموش می‌کنیم و جیب مبارک و تفریح و خوشی و رفاه خودمان در رأس همه امور قرار می‌گیرد…!

  عجالتاً آدم انسان‌نما، به‌غیر آن‌که از آه و دَم است، اصل و ذاتش بر نسیان و فراموشی است و حواسش هست که به‌موقع چه چیزهایی را فراموش کرده و رشد و ترقی و فربگی مال و حساب بانکی و پست و مقام و کسب و کار خودش را به هر چیزی ترجیح دهد و اگر از وجدان و عدالت و انصاف و تعهد و مسؤولیت‌پذیری سخن بگویی، باب توجیه و آسمان‌ریسمان بافی برقرار است…‌ای وای!