دکتر محمد همتي، محمد محمدييزدي تأخير يکي از مهمترين و مکررترين پديدههاي رايج در پروژههاست و از نظر زمان، هزينه، کيفيت و ايمني، تأثيرات منفي بر موفقيت پروژه ميگذارد. تأخيرات در صورتي کاهش مييابد که علل آن شناسايي و تحليل شود. مسأله اصلي اين پژوهش، موضوع مشکلآفرين براي شرکت قطار شهري مشهد، يعني به […]
دکتر محمد همتي، محمد محمدييزدي
تأخير يکي از مهمترين و مکررترين پديدههاي رايج در پروژههاست و از نظر زمان، هزينه، کيفيت و ايمني، تأثيرات منفي بر موفقيت پروژه ميگذارد. تأخيرات در صورتي کاهش مييابد که علل آن شناسايي و تحليل شود. مسأله اصلي اين پژوهش، موضوع مشکلآفرين براي شرکت قطار شهري مشهد، يعني به تعويق افتادن پروژههاي ساخت راه و راهآهن، نصب و راهاندازي قطار شهري است که با توجه به اختصاص بودجه بسيار به اين پروژه و تغيير شرايط، اجراي طرح را مورد ترديد قرار داده و موجب طولاني شدن زمان اجرا و صرف هزينههاي چشمگير شده است. هدف از انجام اين تحقيق، شناسايي علل اصلي تأخيرات ساخت، شناسايي پيامدهاي تأخيرات ساخت، شناسايي نقش مديريت دانش در کاهش تأخيرات و نيز شناسايي روشهاي کاهش تأخيرات در پروژه ساخت قطار شهري مشهد است.تلاش اين مقاله، سنجش تأثير گروههاي ۸گانه دلايل تأخيرات و نيز فرايند مديريت دانش بر گروه پيامدهاي تأخيرات است. براي تجزيه و تحليل دادهها و بررسي اهداف تحقيق، از روشهاي آماري همچون آمار توصيفي، جداول فراواني، آزمون کروسکال-واليس، آزمون کولموگروف اسميرنف و رگرسيون خطي استفاده شده است. نتايج نشان ميدهد رويکرد مديريت دانش موجب کاهش پيامدهاي تأخيرات ميشود. همچنين ضعف در مديريت اجرا، ضعف در مديريت طرح، روند برگزاري مناقصهها و مسايل شهري و خريد و تحصيل اراضي، گروههاي مؤثربر پيامدهاي تأخيرات ساخت هستند و افزايش پيامدهاي تأخيرات ساخت (افزايش زمان پروژه، افزايش هزينه پروژه، بروز اختلاف، داوري، فسخ کامل قرارداد و رسيدگي قضايي) را به دنبال دارند. دلايل تأخيرات در اين گروهها نيز اولويتبندي شده است.
مقدمه
امروزه بخش عمده سرمايه هر کشور به ويژه کشورهاي در حال توسعه به پروژههاي عمراني و زيربنايي اختصاص دارد و موفقيت در اجراي پروژههاي عمراني، يکي از عوامل رشد و توسعه اقتصادي هر جامعه محسوب ميشود. کندي و عدمپيشرفت پروژههاي عمراني شهري که سبب ناپايداري مديريت شهري ميشود، نشانگر وجود موانع و مشکلات ريشهاي در اجراي طرحهاي ارزشمند شهري است که بازسازي و توسعه فضاي شهر را بهجد تهديد ميکند و از آن ميتوان به عنوان بحران پروژههاي عمراني نام برد.گزارشهاي معاونت نظارت و برنامهريزي راهبردي (سازمان مديريت و برنامهريزي سابق) وجود تأخير زماني قابل توجه در اجراي اين پروژهها را تأييد ميکند، بهگونهاي که در سالهاي ۷۴ تا ۸۱، ميانگين زمان اجراي پروژهها دوبرابر زمان پيشبيني شده بود. در ميان عوامل تأخيردهنده، متغير کمبود اعتبار از ديرباز جايگاه اول را به خود اختصاص داده و متأسفانه در صورت اثبات اين فرضيه، ايران از اين نظر همرديف کشورهاي جهان سوم و فقير قرار ميگيرد. سؤال اين است که آيا ايران با داشتن سيل عظيم درآمدهاي نفتي و باوجود تمدن چند هزارساله، مستحق چنين جايگاهي است؟ علت اصلي تأخير طرحهاي ما کمبود اعتبار است يا مسايل ديگري در اين موضوع نقش دارند؟
به نظر ميرسد تاکنون در بررسي علل و عوامل در طرحهاي عمراني، عامل بسيار مهم مديريت توزيع و تخصيص اعتبارات مغفول مانده است،بهطوري که متوليان اصلي تصميمگيرنده و سياستگذاران استان نه تنها اقدام مفيد و مؤثري براي رفع اين مشکل ديرينه نداشتهاند، بلکه در گزارشهاي نظارتي منتشر شده نيز در ميان علل و عوامل تأخير جايگاهي براي آن منظور نکردهاند. تأخير يکي از مهمترين و مکررترين پديدههاي رايج در پروژهها است و از نظر زمان، هزينه، کيفيت و ايمني، تأثير منفي بر موفقيت پروژه دارد. تأخيرات وقتي کاهش مييابند که علل آنها تشخيص داده شود. متأسفانه از ديرباز پروژههاي کشور با تأخير روبه رو بوده و اين مشکل تاکنون نيز حل نشده است. در حقيقت اجراي پروژهها در کشور، بيمار و نيازمند درمان اساسي است. درمان بيماري مرحله نخست مستلزم شناختن درد است. سپس بايد تجارب و آموزههاي برگرفته از اين تأخيرات و حل مشکلات پروژه را براي استفاده مجدد در پروژههاي بعدي حفظ و نگهداري کرد تا از دوبارهکاريها و سعي و خطا پرهيز شود. حفظ و نگهداري و استفاده از تجارب مزاياي ذيل را به همراه دارد:
۱- ممکن است از بروز مشکل مشابه پيشگيري شود که درنتيجه زمان و هزينه کاهش خواهد يافت.
۲- درصورت بروز مشکل، براي حل آن زمان و هزينه کمتري پرداخت ميشود.
بيان مسأله
مسأله اصلي اين پژوهش که براي شرکت قطار شهري مشهد مشکلزا بوده است، به تعويق افتادن پروژههاي ساخت راه و راهآهن، نصب و راهاندازي قطار شهري است که باتوجه به اختصاص بودجه بسيار به اين پروژه و تغيير شرايط، بعضاً اجراي طرح را با ترديد مواجه کرده و موجب طولانيتر شدن زمان اجرا و صرف هزينههاي قابل ملاحظه شده است. متأسفانه در ايران، در اجراي پروژهها کمتر از دانشهاي کسب شده استفاده شده است. درنتيجه هنگام بروز مجدد مشکل، سازمان ناچار هزينه و زمان زيادي براي حل مجدد اين مشکل صرف ميکنند. ولي اگر تجارب و آموزههاي برگرفته از اين تأخيرات و حل مشکلات پروژه را براي استفاده مجدد در پروژههاي بعدي، حفظ و نگهداري کنيم و آنها را به اشتراک بگذاريم، اين تجارب به دانش تبديل ميشوند، درنتيجه سرعت کار افزايش و هزينه و زمان اتلاف شده کاهش مييابد.
اهداف تحقيق
اين تحقيق براي رسيدن به اهداف زير انجام شده است:
شناسايي علل اصلي تأخيرات در پروژه ساخت خط يک قطار شهري مشهد.
شناسايي اثرات تأخيرات در پروژه ساخت خط يک قطار شهري مشهد.
شناسايي نقش مديريت دانش در کاهش تأخيرات در پروژه ساخت قطار شهري مشهد.
شناسايي روشهاي کاهش تأخيرات در پروژه ساخت قطار شهري مشهد.
نتايج پژوهش، ابزاري براي تحليلهاي مديريت است که در تعيين سياستها خطمشيها و بهکارگيري راهبردهاي مناسب براي انجام فعاليتهاي آتي مانند پروژههاي خطوط ديگر قطار شهري و ساير پروژههاي عمران شهري و حل مسايل مربوط به پروژه فوق، سودمند خواهد بود. اين بررسي به مديران و مسؤولان کمک ميکند تا با بهکارگيري راهبردهاي مناسب نسبت به رفع تنگناها و کاهش شرايط نامطلوب و نيز بهرهگيري بهتر از امکانات و منابع موجود اقدام کنند.
۲مباني نظري
مديريت دانش در شرکتهاي پيمانکاري پروژههاي ساخت
به گفته مالهوترا، مديريت دانش شامل فرايندهاي سازماني است که در پي ترکيب و همافزايي ظرفيت پردازشداده و اطلاعات، توسط فنآوري اطلاعات و ظرفيت خلاقيت و نوآوري توسط انسان است.
باکويتز و ويليامز مديريت دانش را فرايندي ميدانند که از طريق آن سازمان با استفاده از داراييهاي فکري و مبتني بر دانش خود به توليد ارزش و ثروت ميپردازد. چونگ و همکارانش در پي پژوهشهاي تجربي خود، مديريت دانش را فرايند بهکارگيري و ارايه مهارتها و تخصصها افراد در سازمان ميدانند که توسط فنآوري اطلاعات پشتيباني ميشود. «بهات» مديريت دانش را فرايند خلق، ارايه، توزيع، بهکارگيري دانش در سازمان توسط افراد تعريف ميکند.
برخي صاحبنظران براي عملياتي کردن مديريت دانش از مفهوم فرايند استفاده ميکنند زيرا از ديدگاه آنان، ضروري است فرايند مديريت دانش مستمراً بهعنوان رکن اساسي در سازمان وجود داشته باشد و حضور آن در يک مقطع کوتاه نتيجهاي در پي ندارد. براين اساس بهات (۲۰۰۱) فرايند دانش را مشتمل بر فعاليتهاي توليد يا گردآوري و شناسايي دانش، طبقهبندي، ذخيره و مستندسازي دانش، توزيع و نشر دانش و کاربرد دانش ميداند:
خلق يا شناسايي دانش: اهميت استراتژيک فرايند خلق دانش براي يادگيري سازماني و نوآوري بر کسي پوشيده نيست. «سو» و ديگران (۲۰۰۲)براي فرايند خلق دانش يک مدل ۵ وجهي پيشنهاد ميکنند: ۱-اکتساب اطلاعات و دانش از شبکههاي تعاملات. ۲- يکپارچهسازي دانش دروني و بيروني. ۳- ايجاد دانش جديد در خلال کاربرد اطلاعات و دانش براي حل مسأله.۴- تأثيرگذاري دانش جديد بر نوآوري و عملکرد شرکت. ۵- ايفاي نقش عوامل فردي و سازماني در کل فرايند.
مستندسازي دانش: به معناي ثبت و ذخيرهسازي، کدگذاري و طبقهبندي دانش و تجربيات مفيد است. ميتوان مکتوب کردن هدفمند بخشي از دانستهها و آگاهيهاي انسان، وجه اشتراک تمام اقدامات مستندسازي است.
تسهيم و توزيع دانش: در اين گام از مديريت دانش، سازمان، اطلاعات را ميان اعضاي خود توزيع ميکند و بدين ترتيب يادگيري را ارتقا ميدهد و دانش يا درک جديدي بهوجود ميآورد. داونپورت و پروساک انتقال دانش را، هم انتقال اطلاعات به گيرنده و هم جذب و تبديل آن توسط شخص يا گروه گيرنده اطلاعات تعريف ميکنند.
کاربرد دانش: هدف غايي مديريت دانش، کاربرد دانش براي بهبود عملکرد سازماني است. بسياري از صاحبنظران، اين مرحله را مهمترين گام در فرايند مديريت دانش ميدانند زيرا مزيت رقابتي، تنها منوط به داشتن منابع غني و سرشار دانشي نيست، بلکه در گرو کاربرد آن در عمليات و تصميمات سازماني است. زماني که کارکنان بهترين تجارب را در موقعيتهاي جديد براي بهبود عملکردشان بهکار ميگيرند، آن تجربيات را پالايش کرده و مجموعه جديدي از بهترين تجربيات را بهدست ميدهند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.