همه بر باد آمد!

حرف‌های خودی و بی‌خودی همه بر باد آمد!   اگر راستش را بخواهید (انگار همیشه دروغ می‌گفتیم و این‌بار قصد کرده‌ایم راست بگوییم!) وقتی می‌بینم که برخی مسؤولان و متولیان با این بیان سلیس و مهربانی بی‌نظیر در مورد مشکلات صحبت می‌کنند، انفجار قیمت ارز و طلا و خودرو و آلودگی و مازوت‌سوزی و فرونشست […]

حرف‌های خودی و بی‌خودی

همه بر باد آمد!

  اگر راستش را بخواهید (انگار همیشه دروغ می‌گفتیم و این‌بار قصد کرده‌ایم راست بگوییم!) وقتی می‌بینم که برخی مسؤولان و متولیان با این بیان سلیس و مهربانی بی‌نظیر در مورد مشکلات صحبت می‌کنند، انفجار قیمت ارز و طلا و خودرو و آلودگی و مازوت‌سوزی و فرونشست را نه گردن می‌گیرند و نه حتی قبول دارند و به روی خود می‌آورند و همیشه از آینده و فردای روشن و اتفاقات و خبرهای خوش صحبت می‌کنند، این آشفته بازار قیمت‌ها و گرانی‌های لحظه به لحظه را بی‌خیال شده و در دنیاهای موازی به دنبال رسیدن به بلندپروازی‌های فنی و صنعتی و اقتصادی و رفاهی هستند، با خودمان فکر می‌کنیم، از قدیم گفته‌اند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها، شاید چشم و چار ما ایراد دارد و سنسورهای ما حساسیت بیش از حد پیدا کرده است و یا اشتباهی عینک بدبینی عوامل بورکینافاسوی جهانخوار را به چشم زده‌ایم!

  برای همین، اساعه و پیش‌پای شما تفالی به دیوان شاعری جدید از دنیای قدیم زدیم و دیدیم ‌ای دل غافل، عمری را در خواب و غر و لند و سیاه‌بینی و غم و غصه سپری کرده‌ایم و این همه فراوانی و کاردانی و خردمندی و رفاه و رشد و برنامه‌های دقیق و حساب و کتاب را ندیده‌ایم، اُف بر ما که باید با این همه ادعای هوشنگ‌خانی که داریم، چند بیت شعر یک شاعر مجهول‌الهویه ما را از خواب غفلت بیدار کرده تا قدر بدانیم این شیرینی شکر شکن دوران را…!

  هرچند این ابیات به معر پهلو می‌زند تا شعر و نتیجه یک جرح و تعدیل عمیق ادبی اشعار حضرت مولاناست، ولی به هرحال یک سر و گردن از دیگر جرح و تعدیل‌هایی که ۹ ماه است همچنان تَر و تازه پردرد است، بهتر است!

  خبرت هست که در شهر همه چیز ارزان شد، خبرت هست که خوشی پیدا و فراوان شد

  خبرت هست ریحان و نسترن در باغ، زیر لب خنده زنانند که کار آسان شد

  خبرت هست که خودرو ز سفر باز رسید، در نمودار شد و استاد همه سازان شد

  خبرت هست که ریال، دلار را سر شد، مژده نو بشنید طلا و یهویی ارزان شد

  خبرت هست که خانه و ملک مفت شد امروز، خوشی، مهمان مستأجر و موجران شد

  خبرت هست که نان و گوشت سر ریز است، خلق در آسایش و پول فراوان شد

  خبرت هست ز رانت دی سرمست غرور، شحنه عدل بهار آمد و او پنهان شد

  خبرت هست که بساط اختلاس برچیده، موسم شفافی و حساب‌کشی ز دزدان شد

  آب برگشت به خوان و رود پر آب است، زمین سبز شد و باسر و با سامان شد

  دشمن و آن دلال زبون همه در رفتند، بازار رام و کار به دست هنر کاردان شد

  دود و دم و گرد و غبار دیگر نیست، رنگ آسمان به زیبایی صد چندان شد

  ناصح خیر شدند همه دیوان‌داران غیور، کانجم چرخ، نثار قدم ایشان شد

   گل و بلبل، خوش و خرم همه چیز و همه جا، باز آن باد صبا باده‌ده بستان شد

  نقش‌ها بود پس پرده دل پنهانی، خرد از راه رسیده و شومی پنهان شد

  ضعف و سستی همه بر باد برفت، نوبت قدرت و گاه هنر سلیمان شد

  گفت بس کن که من این را به از این شرح کنم، من دهان بستم، کو آمد و پایندان شد

  همه شب دعا گویم و یک جمله تمام، گر خلاصه ز شما در کنف کتمان شد

          هوشنگ‌خان