حرفهای خودی و بیخودی خیلی نزدیک، خیلی دور! فیلم سینمایی خیلی دور خیلی نزدیک جناب میرکریمی را که حتماً دیدهاید، لُب کلامش این بود که آنچه ما برای خودمان خیلی دور میپنداریم، ممکن است زودتر از هرکس دیگری به سراغ ما بیاید حال چه از دسترس رفتن فرزند باشد، چه جان شیرین، چه […]
حرفهای خودی و بیخودی
خیلی نزدیک، خیلی دور!
فیلم سینمایی خیلی دور خیلی نزدیک جناب میرکریمی را که حتماً دیدهاید، لُب کلامش این بود که آنچه ما برای خودمان خیلی دور میپنداریم، ممکن است زودتر از هرکس دیگری به سراغ ما بیاید حال چه از دسترس رفتن فرزند باشد، چه جان شیرین، چه گرفتاری یکه و تنها وسط بیابان و چه مداوای بیماری هزاران کیلومتر دورتر از مطب و حس بیم و امید، نجات زندگی در اوج ناامیدی و…، اما چند روزی است که حواس جنابمان بدفرم جمع خیلی نزدیک، خیلی دور شده است، البته بهنظرم عبارت دَمدستیهای دور از دسترس، بیشتر حق مطلب را ادا میکند.
کافی است یک نگاهی به دور و اطرافمان بیندازیم، با این اوضاع شیرتوشیری اقتصاد و گرانی و تورم دَم به ساعتی که ظاهراً قراری هم نیست جلو آن گرفته شود و خلقیات تغییر یافته بخش بزرگی از جامعه و آوار سنگین خبرهایی که بر روی سرمان میریزد و شانههایی که مدتهاست تحملی برایش باقی نمانده و…، اوضاع جوری شده است که زندگی در حاشیه شهر و خرید خانه در آن مناطق که در روزگاری نهچندان دور، خیلی دمدستی و بهتر بگویم در حد شأن و منزلت قاطبه خلقا… نبود، این روزها شده است آرزو و امکانی که باید برایش سالها برنامهریزی و پسانداز کرد (آنهم با درآمدی که کفاف هزینههای یومیه را هم نمیدهد)، حتی اجاره کردن یک خانه ۵۰ متری هم از توان افراد زیادی خارج شده است.
یا خرید یک ماشین قُراضه مدل پایین که چنان دور از دسترس شده است که هیچ معجون شفابخشی نمیتواند وضعیت بازار درهم و بَرهم روبه صعود آن را سامان دهد، هرچند با تصمیمات خلقالساعه و دستوری و بستن راه واردات و بورسی کردن، شوکران به حلق بازار ریختند، معجون شفابخش پیشکش!
واقعاً که ما دل خوشی داریم! ملت در خرید پوشاک و ایضاً مسافرت سالیانه و تهیه مایحتاج روزانه و هزینه درمان و درس و تحصیل و اغراق نکنیم خرید چند فلافل ناقابل که جایگزین خرید رویایی غذا از طباخیهای بیرونبر (رفتن به رستوران که کلاً از حافظه تاریخی ملت پاک شده است) شده بود، از توان مردم خارج شده است و ما هنوز حواسمان به خرید خانه و ماشین و لابد لوازمخانگی توسط خلقا… است.
هنر و کفایت متولیان و برنامهریزان و مجریان بهجای خود که آن هم حکایت همان خیلی دور شده است. اما از حق نگذریم یک در میان ما مردم هم حال و روز خوشی از این بابت نداریم، خیلی وقت است که حواسمان به یکدیگر نیست، برای رسیدن به چهار ریال پول بیشتر، چشممان را روی انصاف و ملاحظه میبندیم، زبانمان لال بخشی از ما خلقا…، برای نان حلال هم تره خرد نمیکنیم، رسم همدلی و جوانمردی و جویای حال همسایه و آشنا شدن که در حال وَر افتادن است، کاسب و کارمند و بازاری و خانهدار و تولیدکننده و توزیعکننده هم ندارد، فقط حواسمان به جیب و خوشی و راحتی و کشیدن گلیم خودمان از آب است، متر و خطکش همه چیز شده است جناب پول!
عرضمان این است که بساط گرانی و مشکل معیشت و فشارهای این سالیان دراز، اخلاق و منش و مرام برخی از مردم را تغییر داده است. غیرممکن است قدمی از قدم بردارند که حساب و کتاب نفع و ضرر مادیاش را نکرده باشند (باشم!) حساب سود و ضرر، سرمان را بخورد، برخی از ماها دو ریال منفعت بیشتر را به خانه خرابی دیگران ترجیح میدهیم، اخلاق و معرفت و مرامی که روزگاری خیلی نزدیک و اصلاً از جزیی از خود ما بود، اینروزها خیلی دور از دسترس شده است و عجالتاً فقط بلدیم غُر به جان مسؤولین و مدیران و تصمیمسازان و تصمیمگیران بزنیم! اگرچه این بزرگوران هم هر روز برگهای نو رو میکنند و کورسوی امید را به دیار عدم میفرستند… .
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.