چرا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود!

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی    عجالتاً خدمت برخی عزیزان مسؤول و مدیر، عرض می‌کنیم که اگر زحمتی نیست و اسباب رنجش فراهم نمی‌شود، هرچند وقت یکبار از جنابشان بپرسند که این میز و صندلی خدمت، برای چه به ایشان سپرده شده است و نتیجه برنامه و اقدام و عمل و تدابیرشان همانی شده است […]

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی

   عجالتاً خدمت برخی عزیزان مسؤول و مدیر، عرض می‌کنیم که اگر زحمتی نیست و اسباب رنجش فراهم نمی‌شود، هرچند وقت یکبار از جنابشان بپرسند که این میز و صندلی خدمت، برای چه به ایشان سپرده شده است و نتیجه برنامه و اقدام و عمل و تدابیرشان همانی شده است که باید می‌شد و یا از قضا سرکنگبین، صفرا فزود و نتایج تومانی چند ۱۰ ریال با قول و وعده و شعار و انتظار، توفیر کرده است؟

  البته اینکه گفتیم در رابطه با آن بزرگوارانی بود که تخصص و تجربه و سوابق‌شان در مسیر و راستا و خط و ربطِ پست و جایگاهی که در آن نزول اجلال فرموده‌اند بود، اما برخی دیگر که تکیه بر صندلی زده ولی تجربه و تخصص و طی کردن سلسله مراتب شغلی و این مقدمات معمول مقام و مسؤولیتی که بر اریکه آن تکیه زده‌اند را ندارند و بعید نیست که ایشان، خود هم از دلیل متقن و درست و درمان برای چرایی آمدن‌شان مطلع باشند و احیاناً همه چیز زیر سر کمی تا قسمتی ضابطه و چند کرور رابطه و یک دنیا شوق و اشتیاق است، که ماحصلش شده تشریف فرمایی ایشان!

  بماند که همین نبودن ادله محکم و مفقود بودن شرایط محکم و اهلیت تام، در هنگام رفتن و خداحافظی و استعفاء این بزرگواران، همچنان به قوت خود باقی است و چطور آمده‌ام، چرا آماده‌ام و برای چه می‌روم، سؤالاتی است که پاسخی برای آن متصور نیست و نه ایشان دانند و نه ما و تنها امیدمان این است که بالادستی‌ها از این جزییات کم‌ارزش، اطلاعی هرچند مختصر داشته باشند!

  به هرحال خواستیم عرض کنیم، چه آن‌ها که تجربه و تخصص و پست و مقامشان مرتبط و همخوان بود و چه آنهایی که کُمیت ادله حضورشان لنگ می‌زند و پس از مدتی، وقتی که داستان به رفتن و خداحافظی و برکناری و استعفاء خود خواسته و دیگر خواسته سر باز می‌کند، این وسط تکلیف اقدام و برنامه و کار و تدبیری که در زمان ریاست و مدیریت و مسؤولیت داشته‌اند چه می‌شود. قاعدتاً آنقدر هنر و کفایت و مدیریت دلچسب و گوارا بوده است که خودشان یا دیگران بر این باور رسیده‌اند که این بزرگواران در اوج خداحافظی کرده و سوابق درخشان، بیشتر از این مشعشع نشود! ولی اثر و نتیجه و حسن و احیاناً ضربه و صدمه‌ای که به یکی از شقوق اقتصاد و کار و اشتغال و تولید و فرهنگ و اجتماع و مسکن و معدن و… و ذالک زده‌اند تا مدت‌ها پس از ایشان برقرار و مستدام خواهد بود و کسی هم عارض نمی‌شود، انگار نه انگار که خانی آمده و یا خانی رفته است!

  یک چیزی در مایه‌های این مردمی‌سازی اقتصاد که در اردیبهشت ماه سال گذشته دلار دولتی را زمین‌گیر کرده و قیمت چهار قلم کالای اساسی و نهاده و چهارهزار و چهار قلم دیگر را به سقف قیمت تاریخی خود چسباند و عزیزان برنامه و بودجه‌ای و اجرایی و اقتصادی و تقنینی، فرمودند مردم نگران نباشند و به کیف‌وحال خود برسند که این گرانی‌ها موقتی است و منبعد اقتصاد و بازار و تولید و صنعت به ثبات می‌رسد و با رفتن سایه شوم دلار ترجیحی، قیمت‌های واقعی باعث رونق و پویایی و شکستن کمر تورم و ایضاً ایجاد توسعه و پیشرفت و چه و چه و چه خواهد شد!

  علی‌الحساب به سالگرد آن حماسه بی‌بدیل نزدیک می‌شویم و چیزی جز ثبات و آرامش قیمت و بازار و رونق کسب و کار و صنعت و مهار تورم و شکسته شدن کمر غول رکود و آن کیف و حال و چه و چه وعده داده شده نمی‌بینیم، حیف و صد حیف که دیگر در خدمت بزرگ برنامه‌نویسان و بودجه‌نویسان نیستیم که مراتب تشکر و امتنان خود را به سمع و نظرشان برسانیم، اگرچه دیگر تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان هم که سفت و محکم بر جای خود ایستاده (و شاید هم نشسته‌اند)، بزرگوارانه این همه موفقیت و نتایج بی‌بدیل و دستیابی به اهداف اعلام شده را بی‌مزد و منت، به روی مبارک خود نمی‌آورند!

                                                       هوشنگ‌خان