حرفهای خودی و بیخودی ما را دور ننداز! عجالتاً با یک روز تأخیر روز معلم و با چند روز تأخیر روز کارگر را خدمت معلمها و کارگران تبریک عرض میکنیم و صراحتاً عرض میکنیم تجربه یکی از معلمهای ما ملت عوام و ایضاً مسؤولین خواص هست که باید حواسمان باشد زحمات و خسارات […]
حرفهای خودی و بیخودی
ما را دور ننداز!
عجالتاً با یک روز تأخیر روز معلم و با چند روز تأخیر روز کارگر را خدمت معلمها و کارگران تبریک عرض میکنیم و صراحتاً عرض میکنیم تجربه یکی از معلمهای ما ملت عوام و ایضاً مسؤولین خواص هست که باید حواسمان باشد زحمات و خسارات و هزینههایش را فراموش نکنیم و روز از نو روزی از نو نکنیم، همچنین عرض کنیم که پول زحمتکشی و کارگری و پول حلال معلمی و استادی و کاسبی حبیب الهی و کارمندی و فنی و خدماتی و… همه و همه یکطرف، آن پول بادآورده و شسته نشده و کمی تا قسمتی و یا خیلی کثیف و قسعلیهذا، در طرف دیگر.
این را هم بگویم و شروع زحمت کنم! بماند که ما ملت گرفتار روزمرگی و معیشت و صبح تا شب دویدن دنبال یک لقمه نان بخور و نمیر هستیم ولی حواسمان هست که آن گرامی معلم و آن بزرگوار کارگر، نه مزد زحمتش را میگیرد و نه در شأن و جایگاهش زندگی میکند و دلمان لک زده است برای آنکه روزی دلخوشی و شادی از ته دل همه کارگرها و معلمین را ببینیم و تبریک آن را به جشن بنشینیم.
به هرحال از این مقدمه که بگذریم برویم سر اصل مطلب و همان نادیدهانگاری بازار ارز کف خیابان و کممحلی به دلار آزاد است که این روزها حسابی باب شده و برخی مسؤولین به این جمعبندی رسیدهاند که ناکارآمدی و کماثر بودن راهکارها و برنامهها و تدابیر و بازارهای موازی و تلاش و زحمت فراوان و رفت و آمد مدیران و متولیان، همهاش زیر سر همین یک قلم است که تره اضافی برای دلار قیمت آزاد و کف بازار، خرد میکنند و این خرید و فروش اضطراری و سرمایهگذاری و پساندازی و مسافرتی و مهاجرتی ارزهای متنوع و رنگارنگ را به بازار نیما و سنا و مبادلات و… راه نمیدهند و میفرستند سراغ دلال و واسطه و عامل و سفتهباز! برای همین برای به نتیجه رسیدن همه آن برنامهها و راهکارها، بهترین اقدام را در این دیدهاند که بهطور کل جناب دلار کف بازار را منبعد به رسمیت نشناسند و با بیمحلی به آن، موجبات توفیقات و موفقیتهای همت والا و کاردانی والای خود را، فراهم نمایند.
اگر هم برای یک لحظه فکر کردید که قرار است برای نیاز مردم به دلار (دلیلش به من ربطی ندارد) که ظاهراً یا در طیف مصارف مورد تأیید مرکزینشینان نیست و یا اگر هم هست به اندازه و قاعده نیاز نیست، فکر و راهحلی اندیشه شده است، باید عرض کنم، فکر و خیال شما محترم و قابل تقدیر است ولی سوئیس جای دیگری است!
بالاخره یا این عدم رسمیت یا آن برنامه و تدابیر خلالساعه و پیدرپی و کم و بینتیجه که ظاهراً فیالحال نوبت این بیمحلی مضاعف است و البته برای اینکه این روش، به خوبی نتیجه دهد چه بهتر که از راه مبارزه با پولشویی و پولهای غیرقانونی و کثیف و سیاه و خاکستری وارد شده که اگر هم خدایناخواسته کارشناسان و متخصصان و صاحبنظران بخواهند در برابر ندیدن و دور انداختن این بازار بزرگ و تکلیف معلوم کن، حرفی زده و این مدل مدیریت را بیاثر و عجیب و شنا کردن در مسیر خلاف جهت آب بدانند، از آنکه بین ایشان و پول سیاه و یا نظر تخصصیشان با حمایت از پولشویی رابطه برقرار شود، بیخیال این ایرادگیری و نقد و نقادی شوند و بگذارند در بر همان پاشنه همیشگی بچرخد.
یعنی همان معلم بزرگ انسانها که نامش تجربه بود، همچنان و علیالحساب در کنج عزلت و بازنشستگی پیش از موعد بماند تا بالاخره روزی برسد که حرف معلم به سر منطق آورد مسؤول گریزپای را و جیب دلال و سفتهباز، دلش هوایی شده و آن دستمزد کارگری که با همه کم و کسری، شیرین و دلچسب است، به مذاقشان گواراتر بیاید تا سود و منفعت خرید و فروش دلار و کارت ملی و ارز مسافرتی و… که یکی از صد هنرش، تیشه زدن به ریشه اقتصاد این ملک است.
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.