حرفهای خودی و بیخودی مدیریت بر مدیریتناپذیر! قبل از هر چیز عرض کنیم که سواد بورسی ما به قد و اندازه سواد اکثریت قریب به اتفاق خلقا… عامی جماعت است، حالا چند خط و درجه بیشتر یا کمتر توفیری نمیکند، برای همین است که عرض میکنیم نه علتالعلل و چرایی صعود رکوردها و […]
حرفهای خودی و بیخودی
مدیریت بر مدیریتناپذیر!
قبل از هر چیز عرض کنیم که سواد بورسی ما به قد و اندازه سواد اکثریت قریب به اتفاق خلقا… عامی جماعت است، حالا چند خط و درجه بیشتر یا کمتر توفیری نمیکند، برای همین است که عرض میکنیم نه علتالعلل و چرایی صعود رکوردها و رکودشکنیهای شاخص کل و هموزن را میفهمیم و نه درکی از سقوط یهویی و ثبت لحظات تاریخی داریم، نه آن اوج و فرود سال ۹۹ که خیل عظیمی را اول جوگیر و خوشحال و ثروتمند کرد و بعد مغبون و زیان دیده و به خاک سیاه نشاند را فهم میکنیم و نه این اوجهای عجیب و غریب شاخصهای این چند هفته اخیر و ایضاً سقوط و ضربه فنی و ریزش چند روز گذشته و حکماً اصلاح و تعادل یکی، دو روزه اخیر!
یعنی یکجوری است که نه بالا رفتنش به هنر و کفایت شرکتها و صنایع و سرمایهگذاری و مالیهای بورس خط و ربط دارد و نه افتادن و سراشیبیاش، نه ثبات و سر راستی و تکلیف معلومیاش و نه سینوسی و قیقاجی و به هم ریختهاش، فیالمثل یک اتفاق در شرایطی موتور رشد است و در شرایطی دیگر عامل نزول و سرافکندگی، البته تا دلتان بخواهد با جناب دلار و بازار ارز و طلا، رفاقت و نزدیکی دارد و با عناصر معلومالحال حباب و جو و موج هم قرابتی دیرینه داشته و کلاً آسیابش همه چیز خرد میکند، بسته به این دارد که صبح از کدام دنده بلند شده باشد و عزیزان حقوقی و هوشمند و ایضاً مدیر و مسؤول و آن قاعده لاضرر و لاضرار اقتصاد دستوری محبوبالدوَله چه تدبیری در آستین داشته باشند! بماند که بدفرم حواسش به این است که راه خودش را برود و گوش به فرمان کسی نباشد و برای همین است برخی مواقع ساز ناکوک میزند!
راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرینگفتار چنین حکایت کردهاند که روزی شخصی به نزد حکیم رفت و گفت موی ریشم درد میکند! حکیم که نمیتوانست تعجب خود را پنهان کند، گفت که چه خوردهای، آن شخص گفت، نان و یخ! حکیم گفت؛ سبحانا… که نه دردت به درد آدمیان میماند و نه خوراکت! حالا این حکایت چه ربطی داشت به بحث شیرین بورس و بورسیا دورتموند و سلسلهجبال مرتفع تورم و اقتصاد دستوری و طلاق عاطفی بانک مرکزی و دلار و هزار راه رفته و نرفته و غیره وذالک، نمیدانم ولی همینقدر میدانم که همیشه همه چیز باید به همه چیزمان بیاید که سنگ روی سنگ بند شود وگرنه اگر فیالمثل بورس در اوج اقتدار و حساب و کتاب و مبتنی بر واقعیت بازار و تراز مالی شرکتها، سبز و قرمز و بالا و پایین شود ولی دلار و سکه و مواد غذایی و پوشاک و شیر مرغ و مسکن و اجارهبهاء و خودرو، سازشان ناکوک و بازارشان نابهسامان باشد و هر دم از این باغها بری برسد تازهتر از تازهتر، آن وقت است که باید حواسمان را جمع کنیم و گوش بخوابانیم و ناخن بزنیم تا معلوم شود که عیب و ایراد کار کجاست که یکی به ساحل آرامش رسیده و دیگری در طوفان حوادث گرفتار!
به هرحال اینجور که بهنظر میرسد آن داستان توافق محدود و موقت شبه برجامی از آنچه در رسانهها میبینیم به ما نزدیکتر است و خبرهایی در راه است که تکانههای بورس و بیقراری بازار طلا و اعوجاج دلار یحتمل زیر سر همین میزان دور و نزدیکی توافق نیمبند در راه مانده است که گوشها را تیز کرده که تیر غیبی نخورند و یکدفعه ریزشها روزگار را تیره و تار نکند! هرچه باشد به وفور این ریزش و رویشهای یهویی، مسبوق به سابقه است!
با این دست فرمان اقتصاد و افقهای پیشرو، خیلی نباید این موجهای سینوسی را تحویل گرفت، آنچه معلوم است میل به صعود است که همان اعوجاج و تکانهها را هم با خود همراه و هم قدم میکند، اگرچه شاید مدتی با ایشان همراهی کند تا ما خلقا… سادهدل، دلشاد شویم!
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.