حرفهای خودی و بیخودی یارانه یا پول چای! در خبر است که روزی کبابفروش بچهزرنگی، از بینوایی که نان خود را بر روی دود کباب گرفته بود و میخورد، طلب پول کرد و بحث آنقدری بالاگرفت که کار به قاضی کشید و جناب قاضی هم پس از مطلع شدن از طلبکاری نوبرانه کبابفروش، […]
حرفهای خودی و بیخودی
یارانه یا پول چای!
در خبر است که روزی کبابفروش بچهزرنگی، از بینوایی که نان خود را بر روی دود کباب گرفته بود و میخورد، طلب پول کرد و بحث آنقدری بالاگرفت که کار به قاضی کشید و جناب قاضی هم پس از مطلع شدن از طلبکاری نوبرانه کبابفروش، صدای سکهها را در عوض بوی و دود کباب، تقدیم طلبکار کرد تا در تاریخ بماند که بهای دود، صدای سکه است!
خاطر مبارک باسعادتتان عرض کنیم که اولاً خدا پدر دولتیان را بیامرزد که برای خلقا…و خصوصاً آن سه دهک اول، یارانه چند صد هزارتومانی تدارک دیده و این روزها ۲۰ درصدی بر روی آن گذاشتهاند و هرچه باشد از هیچ، خیلی بهتر است ولی اگر دود کباب، شکم گرسنه را به ضیافت دنده کباب میهمان کرد، این یارانه هم میتواند، گوشه سفره هزینهای مردم بینوا را بگیرد وگرنه همان دود و بو از برای خالی نبودن عریضه است.
گویند کارگری از صبح تا شام برای مرد رندی زمین را با کلنگ میکَند تا آبراهی به باغ آن مرد احداث شود، آخر وقت و قبل از آنکه عرق کارگر بخشکد، صاحبکار پیش آمد و دستمزد کارگر را داد و قصد رفتن کرد، کارگر خسته و کوفته پولها را نگاه کرد و دید به قاعده یکسوم از دستمزد کم است، نالان به مرد رند گفت، این چرا کم است، توافق ما بیشتر بود، آن صاحبکار خوش انصاف و مهربان! نگاه پرمعنایی به کارگر انداخت و گفت؛ برادر حق تو همین مقدار بیشتر نیست چون من هم در طول روز و در زمان کلنگ زدن به قاعده یک ثلث تو زور زدم و به تو کمک کردم، کارگر بینوا هاج و واج، فقط نگاه میکرد که مرد ادامه داد با هر بار کلنگ زدن تو من هم یک «هِنی» میکردم و زور میزدم تا تقسیم کار شده و تو خیلی خسته نشوی!
به هرحال یا بوی کباب، یا همراهی و زور زدن از راه دور، هر دو برای یارانهبگیران حکم کیمیا را دارد که اگر اینچنین حمایت و مراقبتهایی نبود، معلوم نمیشد ما خلقا… عامی جماعت چگونه میتوانستیم خواب و رویا و خیال خود را به پرواز درآورده و دستمزد سگدو زدنهای صبح تا شب و دو، سه شغله بودن خود را به بوی کباب چرب و شیرین سفرههای رنگین، گره زده و حظوافر ببریم. از انصاف به دور است که پس از حماسه بزرگ مردمیسازی اقتصاد که بزنم به تخته این روزها به یک سالگی رسیده و ایضاً آن شعبده بودجهای بهمن و اسفند و پرواز عاشقانه دلار به بالای ۵۰ هزار تومان و چند برابر شدن همه چیز فقط ظرف یک سال در این کشور، افزایش ۲۰ درصدی یارانه آن هم فقط برای ۳ دهک اول! را ارج ننهاده و عزیزان متولی و تصمیمگیر را حلوا حلوا نکنیم.
حساب هوشنگخانی ما میگوید که، اگر یک خانواده ۴ نفره برای صبحانه و نهار و شام خود نان و چای نوش جان کند بهشرط آنکه نانش را از نانوایی دولتیپز بخرد، چای را چای ایرانی دیردَم ابتیاع کند و قند یا شکر هم یارانهای باشد و قول بدهند که در طول ماه و سال بهخاطر تناول این خوراک، بیمار و مریض نشوند و هیچ خرج و مخارج پزشکی و درمانی و خوراکی دیگری هم نداشته باشند، با اتوبوس و مترو تردد نمایند، تلفن و موبایل و اینترنت را بهطور کل تعطیل نمایند، نیمسقفی هم به ایشان ارث رسیده باشد و هزینه شارژ و برق و آب و گاز را هم نیمبها میهمان جیب با سخاوت دولت باشند. کفش و پوشاک بادوام پوشیده و از صبح ازل تا شام ابد هم به این چیزها نیازمند نشوند، درس و تحصیل فرزندان هم در مدرسه دولتی مفت و مجانی دیوار به دیوار منزل بدون نیاز به هزینه سرویس رفت و برگشت و کیف و کتاب، طی شود، هزینه نظافت و بهداشت و حمام را هم مایه کاری حساب کنیم، احتمالاً با این یارانه اعطایی دولت فخیمه میتوانند ماه را طی کنند و چه بسا که تا چند روز ماه بعد هم بکشانند!
حالا یارانه است یا دود کباب، همراهی و حمایت است یا مدیریت و پول نان و چایی، هرچه هست، اسباب قدرشناسی و شرمندگی ما مردم سرخوش و مرهون هنر برنامهریزان و مردمیسازها و خبر خوشیهاست!
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.