ای که دستت می‌رسد کاری بکن!

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی ای که دستت می‌رسد کاری بکن!   در قصه پرغصه زاینده‌رود و دریاچه‌های ارومیه و بختگان و تالاب‌ هامون و گاوخونی و آبخوان‌های دشت‌های تفتیده مرکز و شرق و کم‌آبی هورالعظیم که به‌خاطر معجونی از بی‌تفاوتی و بی‌عرضگی و لجبازی و عدم تعهد و کاردانی و هنر و کفایت ملغمه‌ای […]

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی

ای که دستت می‌رسد کاری بکن!

  در قصه پرغصه زاینده‌رود و دریاچه‌های ارومیه و بختگان و تالاب‌ هامون و گاوخونی و آبخوان‌های دشت‌های تفتیده مرکز و شرق و کم‌آبی هورالعظیم که به‌خاطر معجونی از بی‌تفاوتی و بی‌عرضگی و لجبازی و عدم تعهد و کاردانی و هنر و کفایت ملغمه‌ای از مردم و مسؤولین و صنایع رقم خورده است که البته در مصیبت هامون، پای اجنبی‌های غیرمتعهد و لاف‌زن هم در میان است.

  هرچه کارشناس و متخصص دلسوز و کاربلد در حوزه محیط‌زیست در این کشور وجود دارد، فریاد زدند اگر حقابه محیط‌زیست مسیر و مقصد زاینده‌رود را تأمین نکنیم، آبخوان‌ها به مرور خالی از آب شده و فرونشست دامن شهرهای بزرگ و کوچک و دشت‌های موجود در منطقه را می‌گیرد و خشکی گاوخونی یعنی تهدید زیست‌محیطی، از بین رفتن گونه‌های مختلف جانوری، کاهش بارندگی در بالادست و… هیچ کسی توجه نکرد و اگر هم توجه کرد کاره‌ای نبود که کاری انجام دهد و آن اندک کسانی هم که می‌توانستند کاری بکنند، عافیت‌طلبی و بی‌خیالی و باری به هرجهتی و شاید هم سوء‌گیری و رفتار و عملکرد غیرتخصصی و حرفه‌ای را بیشتر دوست داشتند و شد آنچه نباید می‌شد!

  در رابطه با دریاچه ارومیه هم که تکلیف معلوم است، آب‌های سرازیر به دریاچه را صرف کشت محصولات مختلف آب‌بر می‌کنند، همسایه شمال‌غربی هم که هر ساله شیر ورود آب را بسته‌تر می‌کند و تا وقتی ما درست و حسابی پای کار نایستیم، یحتمل آنقدر جلو می‌رود که مثل همسایه شرقی زبان نافهم به‌طور کل ورودی آب را به کشورمان صفر کند و در کنار این‌ها خشکسالی چندساله هم که حساب کنی، تیرهای خلاص بر پیکر نحیف دریاچه شلیک شده و اینجور که پیداست قصدی هم بر تغییر رویه‌ها وجود ندارد و عجالتاً بازار کی بود کی بود ما نبودیم و انداختن تقصیر به گردن دیگر سازمان‌ها و افراد و مردم، بازار داغی دارد.

  هریک از دریاچه‌ها و رود‌ها و آبخوان‌ها، به کم و بیش داستان مشابهی از بی‌برنامگی و بی‌تفاوتی و تعارض منافع و عدم دلسوزی و نابلدی و مصرف بی‌رویه و رویه‌های غلط و همسایه‌های خارجی و… با خود همراه دارند و این مصیبتی است که همچنان در حال تکرار و عمیق‌تر شدن بحران و سخت‌تر شدن برگشت به اوضاع طبیعی است و معلوم هم نیست بالاخره قرار است چه موقع ورق برگردد و متولیان و مسؤولان و کاربلد‌ها و دلسوزان این مسیر مهیب و پُرخطر را به راه و طریق درست، برگردانند!

  آن همه مصیبت کم بود، چند سالی هم هست که داستان جدیدی برای تالاب میانکاله راه افتاده که اگر با همان دست‌فرمانی که در رابطه با دیگر تالاب و رودهای کشور عمل شد، باید این تالاب عظیم و استثنایی را، فصلی و نیمه‌خشک و تخریب شده، به حساب بیاوریم!

  اینجور که پیداست برخی مسؤولان همچنان سفت و سخت پای ساخت پتروشیمی ایستاده‌اند و تصمیم گرفته‌اند دومرتبه احداث پتروشیمی که آن همه سر و صدا به پا کرد را از سر بگیرند، اجرای لایروبی اصولی کانال‌های ورودی آب هم که بلای جان این تالاب شده و ایضاً مصرف بالا و کاهش ورودی آب از طرف همسایه شمالی هم که مزید بر علت شده و ظاهراً ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند که دولتی‌ها و صنعتی‌ها و غیرحرفه‌ای‌ها و خارجکی‌ها، فاتحه این یکی را هم بخوانند!

بنابراین استدعای هوشنگ‌خانی ما از بزرگان و مدیران و متولیان این است که به داد محیط‌زیست کشور برسند که شاعر فرموده است:

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

این‌همه رفتند و مای شوخ چشم

هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند

وینچه بینی هم نماند بر قرار

 نام نیکو گر بماند ز آدمی

به کزو ماند سرای زرنگار

سال دیگر را که می‌داند حساب؟

یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟

پیش از آن کز دست بیرونت برد

گردش گیتی زمام اختیار (استاد سخن سعدی)

   

        هوشنگ‌خان