حل نامسأله‌ها!

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی حل نامسأله‌ها!    اصولاً برای اینکه بخواهیم بفهمیم که چرا برخی کار‌ها و اهداف یک مجموعه و شرکت و سازمان و دستگاه، درست جلو نمی‌رود و محقق نمی‌شود و به‌طور خلاصه، لنگ می‌زند و مشکل دارد، قبل از هر چیز باید برویم سراغ کشف مسائلی که باعث شده است این […]

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی

حل نامسأله‌ها!

   اصولاً برای اینکه بخواهیم بفهمیم که چرا برخی کار‌ها و اهداف یک مجموعه و شرکت و سازمان و دستگاه، درست جلو نمی‌رود و محقق نمی‌شود و به‌طور خلاصه، لنگ می‌زند و مشکل دارد، قبل از هر چیز باید برویم سراغ کشف مسائلی که باعث شده است این کم و کسری‌ها به‌وجود بیاید و برای آنکه بفهمیم که در کجا مشکل داریم، راحت‌ترین کار این است که وضعیت موجود هر روش و اقدام و عملی را با شرایط مطلوبی که باید باشد، مقایسه کنیم، هرجا وضعیت موجود، قیقاج رفته بود، معلوم می‌شود در آنجا مسأله داریم و فلان مشکل و مصیبت و عیب و ایراد و نارضایتی و قس‌علیهذا،  زیر سر همین مسأله است و بعد از آنکه مسأله را کشف کردیم، با کمک اهل فن و مشورت و تکنیک‌های مربوطه و کار تیمی و حساب شده، حل مسأله را نصب‌العین خود قرار داده و یکی پس از دیگری مسائل را حل و مضمحل کنیم تا کم‌کم و آرام‌آرام، سازمان و فروشگاه و خانه و دم و دستگاه‌مان روبه‌راه شده و نفسی کشیده و از باتلاق لنگ و لوکی و چولگی و چقرمگی خارج شویم!

  البته این‌ها که گفتیم مربوط به وقتی است که اساساً به دنبال حل مشکل و مسائل باشیم و حال و حوصله و صرفه و صلاح و میل و رغبت‌مان در حول و حوش خدمت و مسؤولیت‌پذیری و رفاه همگانی و خیر عمومی و تعهد به کار و خانواده و شغل و سازمان و نهاد متبوع‌مان دور بزند، اما وقتی قصه چیز دیگری است، یا دنیا را آب ببرد، ما را خواب برده است و منافع عمومی و بهبود و تحول و تغییر و رضایت دیگران، می‌شود کیلویی چند، میز و صندلی و آب باریکه تپلی هست، دیگر چه می‌خواهیم؟!  و یا بدتر از آن درک و اهتمام به وظیفه و شناخت و تحلیل مشکل و مسأله‌یابی و تلاش برای حل آن، توی سرمان بخورد، خودمان شده‌ایم مسأله‌ساز و مسأله‌آفرین و مسأله‌پرور،  یعنی انگار صبح تا شب فکر و اندیشه و تجارب خود را به این معطوف می‌کنیم که چطور برای خانواده و جامعه و کسب‌وکار و شرکت و سازمان‌مان مسأله و مشکل و دردسر درست کنیم که یک کرور آدم عاقل و پیگیر و متعهد پیدا شوند تا سر و ته داستان را به‌هم آورده و معرکه را جمع کنند، آن هم اگر بتوانند با خسارت و هزینه و آثار جانبی و دنباله‌دار و طویل‌مدت، وضعیت را به سامان برسانند وگرنه دودش برای مدت‌ها چشم‌ها را آزار خواهد داد!

  به هرحال این‌ها را نگفتیم که همین‌طور برای خودمان گفته باشیم و جسارتاً شما خواننده گرامی هم نخوانید و رد شوید که بحث بالاتر از این حرف‌هاست و به نظر هوشنگ‌خانی ما بر هر بزرگ خانواده و فامیل و خاندان و ریش‌سفید جمع و گروه و دسته و رئیس و دلسوز سازمان و نهاد و دستگاه، فرض است که یک نگاه خریدارانه به حوزه مسؤولیت و ایضاً همگروهی و هم‌قطاری و همراه و سر و همسر و بَر و بَچ و هوادار و هواخواه و مدعی و طلبکار اطراف خود بیندازد و ببیند، چه فرد و افراد و گروه و دسته‌ای به جای همدلی و همراهی و حفظ جمع و خانه و کاشانه و امنیت فروشگاه و استمرار و روانی تولید و خدمت‌رسانی نهاد و سازمان و… هر چند وقت یک بار، داستان و مشکلی  جدید درست می‌کنند و یا به‌جای ریختن آب بر روی آتش تقاطع و تزاحم و ضعف و چالش‌ها و محل مناقشه،  نفت می‌ریزند و یدطولائی در این دست کارهای مسأله‌پرور و مسأله‌ساز دارند،  حکماً آنجور که نشان می‌دهند با آن‌گونه‌ای که هستند، تومانی هفت صنار توفیر دارد و یحتمل یا همین‌جور عشق مسأله هستند و یا منافع و رفاقت و قدرت و پول و افکار نامیمون، چشمه زاینده اعمال و رفتار و گفتار داستان‌دار و مصیبت درست‌کن و معرکه راه‌اندازشان است که اگر اولی است، با نصیحت و گفت‌وگو و یا تشر و کشیدن گوش، سرخط می‌آیند و اگر هم دومی است، اخطار و چراغ‌قرمز و نقره‌داغ کردن، حلال مشکلات است… .

       

 

         هوشنگ‌خان