حرفهای خودی و بیخودی در کمین حادثه! خدا بیامرزد قدیمیها را، چه حرفهای خوبی میزدند، مثلاً میگفتند، پیشگیری بهتر از درمان است، حادثه خبر نمیکند و یا علاج واقعه، قبل از وقوع باید کرد و از این قسم حرفهای درجه یک و میلیون دلاری که البته در این کشور آنقدرها خریداری ندارد. یعنی […]
حرفهای خودی و بیخودی
در کمین حادثه!
خدا بیامرزد قدیمیها را، چه حرفهای خوبی میزدند، مثلاً میگفتند، پیشگیری بهتر از درمان است، حادثه خبر نمیکند و یا علاج واقعه، قبل از وقوع باید کرد و از این قسم حرفهای درجه یک و میلیون دلاری که البته در این کشور آنقدرها خریداری ندارد. یعنی اینجور برایتان بگویم که حادثه تشریف آورده، زده و از بین برده و هر روز یک چشمه جدید رو میکند، هنوز خیلیها تحویلش هم نمیگیرند، فیالمثل در فقره آب و از بین رفتن آبخوانها و خشکی تالابها و رودها و خاکسترنشینی کشاورزان، هنوز به توسعه صنایع و کاشت میوه و سیفیجات آب بر اهتمام ویژه داریم و اصلاً به روی مبارک نمیآوریم که در چه اوضاع و احوالی هستیم.
آنقدر مثال برای این قصه پرغصه زیاد است که اگر بگوییم ما در دوران غوطهوری در بحران و حادثه بهسر میبریم و پیشگیری و علاج قبل از وقوع و خبر شدن و نشدن، بیشتر شبیه طعنه و تیکهپرانی است تا ذکر ضربالمثلهای بهجا و دقیق و انذارهای بهموقع، برای همین از خیر شرح سیاهه بلندبالای این حادثهدوستی و حادثهپروری میگذریم تا مبادا به تریج ردای کسی برخورده و خاطری مکدر شود (چون غیر از حادثهپروری، لوس و زودرنج هم هستیم) و تازه کاشف بهعمل بیاید که ای دل غافل، برخیها خود حادثهاند برای زندگی و خانواده و همکاران و جامعه و فلان دستگاه و بهمان سازمان، آن هم حوادث تلخ و غمبار و دائمالحضور!
اینها که عرض کردیم، عجالتاً قسمتهای خوب ماجراست، اصلاً کجای کاری که یکخط درمیان ما خلقا… عامی جماعت و ایضاً برخی مسؤولین گرانقدر و مدیران و متولیان گرانسنگ، پیشگیری و علاج قبل از وقوع را که کلا برنمیتابند، حتی با بیخیالی در هنگام حادثه و اصرار بر تشدید و تکرار آن هم، میانه خوبی ندارند، بلکه این بزرگواران اساساً در کمین حادثه هستند و جوری زندگی میکنند، کار و فعالیت مینمایند، برنامه و هدفگذاری و طرح و اقدام و عمل میکنند که حادثه را در تله انداخته و آن را نصیب خود، خانواده و شرکت و سازمان و یا جامعه خود نمایند. حتی دیده شده است که حادثه راه دیگری میرود و شرایط معمول و روالهای مرسوم راهی دیگر، ولی این حضرات چنان شعبدهای میکنند که جناب بحران، راهی ندارد که سری به آنها زده و حالی به آنها دهد، آن هم از نوع اساسیاش!
فرقی ندارد چه آنکسی که بیعاری و بیکاری را از تلاش و زحمت دوستتر دارد و یا خمار و نشئهگی را به هرچه سلامتی و برقراری است ترجیح میدهد، یا گز نکرده پاره کرده و بیگدار به آب زده و مصیبت و ورشکستگی به بار میآورد، یا آنکه کار و مسؤولیت خود را تبدیل کرده به میدان سعی و خطا و هیچ باکی هم ندارد که هر بار بلایی بر سر دیگران نازل کند و کرور کرور از این دست مثالها که معلوم نیست آن عقل شریف و نازنین و شور و مشورت و استفاده از تجربه دیگران و خواندن چهار تا کتاب، چه هیزم تَری به برخی فروخته است که اگر کلاهشان هم سمت آنها بیفتد، محال است خود را در نزدیکی و معرض آنها هم قرار دهند، چه رسد که قوای عاقله را بر صدر نشانند، از عالم و صاحبنظر و کهنهکار و ریشسفید، جویای حال و احوال شوند و تدبیر و صبر و خردمندی را پیشه خود کنند!
این را هم بگوییم که جنابان همسایههای متعدد و متنوع شرقی، غربی، جنوبی، شمالی هم در حد بضاعت و بیهنری خود سعی وافر کرده و میکنند که یک گوشه حادثهسازی و بحرانآفرینی را در نازدانه میهنمان، بگیرند و چه با ندادن حقابه و چه با برداشتن دورهای آبدوغخیاری، چه ریزگرد و ندادن دلارهای بیزبان و چه سدسازی و کم کردن آب ورودی و…، البته خودمان به خودمان رحم کنیم، غریبه و همسایه و اجنبی و یانکی و غربی و شرقی، شِکر اضافه میخورد دست از پا خطا کند!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.