حرفهای خودی و بیخودی همه ما به کم و بیش یاد و خاطره سبدهای خرید سالهای کمی تا قسمتی دور یا همان زنبیلهای رنگارنگ پلاستیکی (وخیلی قبلتر حصیری) را در ذهن خود داریم، البته هنوز هم گونههای بهروز شده این زنبیلهای سرخ و زرد و نارنجی، مورد استفاده برخی از مردم قرار میگیرد و در […]
حرفهای خودی و بیخودی همه ما به کم و بیش یاد و خاطره سبدهای خرید سالهای کمی تا قسمتی دور یا همان زنبیلهای رنگارنگ پلاستیکی (وخیلی قبلتر حصیری) را در ذهن خود داریم، البته هنوز هم گونههای بهروز شده این زنبیلهای سرخ و زرد و نارنجی، مورد استفاده برخی از مردم قرار میگیرد و در پلاسکوفروشیها قابل رؤیت است. ولی از آن زمان که قاطبه خلقا… از این زنبیلهای خوشگل و جادار و سبک برای خریدهای خود استفاده میکردند، خیلی وقت است که گذشته و جزء نوستالژیهای شیرین شده است. لااقل برای جنابمان این حس دلچسب وجود دارد. اصلاً معلوم نیست چرا همه چیزِ دهههای پنجاه و شصف و هفتاد اینقدر خاطرهانگیز و دوستداشتنی است! بگذریم. عرض هوشنگخانی ما این است که گذر از زنبیلهای خرید پلاستیکی به سبدهای خرید چرخدار فلزی خیلی هم طول نکشید ولی این ترولیها یا سبدهای فروشگاهی هم خیلی عمر درازی نخواهند داشت (هرچند هنوز به جد در حال تلاش برای بقاء هستند). البته شاید خیلی با حرف ما موافق نباشید و بفرمایید این سبدهای خرید که خرید مایحتاج یک ماه خانواده را هم میتوان داخل آنها جا داد، تازه اول کارشان است، ولی اگر مثل هوشنگ چند روزی در فروشگاههای متوسط و بزرگ که مثل قارچهای خودرو در سراسر شهرها، سبز شدهاند و در هر خیابان اصلی و فرعی نشانی از یکی از این فروشگاهها خواهید یافت و حتی دیده شده است که کوچههای آشتیکنان و بنبست هم از این امر مستثنی نیست، سیر و سلوک کرده باشید و به دید خریداری، حواستان را جمع استفاده مردم از ترولیهای چرخدار کرده بودید، میدیدید که غیر از آن عزیزانی که بن خرید سازمانی دارند و البته نهایتاً ۱۰درصدی از مردم، بقیه خلقا… به همان زنبیلهای فلزی دستی و یا نهایتاً سبدهای کوچک چرخدار که خانه پرش چند قلم جنس داخلش جا میشود، قناعت کرده و کل خریدشان را در همانها جای داده و نزد پیشخوان صندوق میروند تا نامه اعمالشان را به دستشان بدهند و حظوافر ببرند! طبق محاسبات انجام شده توسط برخی از کارشناسان بیکار (یکی از آنها خود جنابمان)، اگر بخواهیم یک ترولی بزرگ فروشگاهی را با تنوع قابلقبول از اقلام مصرفی و خوراکی خانوار پُر کنیم، حدود ۱۰ میلیون تومان ناقابل باید برای خرید آنها پرداخت کنیم، و وقتی این مبلغ را با درآمد خلقا… ایرانی جماعت مقایسه میکنیم، درصدی از مردم در حول و حوش این عدد حقوق و درآمد ماهیانه دارند، اکثریت مردم چند میلیونی کمتر از این عدد و بخش قابلتوجهی هم خیلیخیلی کمتر از این عدد! و این درحالی است که بهجز اقلام خوراکی و مصرفی، هزینههای متنوع و متعدد دیگری هم وجود دارد که لازمالپرداخت است. این را هم در نظر بگیرید که بخشی از مردم، خصوصاً قشر ضعیف جامعه، کمتر سر از این فروشگاهها در میآورند و احیاناً اگر همه اقشار جامعه در فروشگاههای زنجیرهای حضور مییافتند، خیلی کمتر از این شاهد افرادی بودیم که ترولیهای بزرگ را به حرکت در میآوردند و آنها را پر از خرید میکردند! بالاخره هرچه باشد، این سبد خرید و آن سفره خلقا… قرابتی نزدیک به هم داشته و برادران خونی نباشند، لااقل ناتنی هستند و وقتی میبینیم گوشت و مرغ و لبنیات و ماهی و برنج ایرانی و برخی دیگر از اقلام از این سفره خداحافظی کرده و یا در شرف خداحافظی بوده و با حضور هرازگاهی خود، همچنان کورسوی امیدی را حفظ کردهاند، باید آماده شویم که آرام آرام این سبدهای فلزی را هم در کنار زنبیلهای رنگارنگ و جزء خاطرات خود قرار بدهیم. فقط منباب یادآوری عرض میکنیم که عزیزان متولی حواسشان جمع باشد که وقتی خوردن گوشت و مرغ و لبنیات که از ضروریات برای انسان است به این حال و روز دچار شدهاند، ببینید چه بر سر هزینه کردن برای مطالعه و تحصیل فرزند و رشد جسمی و ورزش و امورات مراقبتی و پزشکی و تفریح و سرگرمی دلبندان و بزرگترها و ایضاً خود والدین، آمده است و این چیزها در چه اوضاع قمر در عقربی بهسر میبرند! هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.