مسافرت روی هوا!

                   حرفهای خودی و بی‌خودی مسافرت روی هوا! اینجور که از شواهد و قرائن پیداست، کار از کمبود بلیط هواپیما به کمبود و فقدان اتوبوس بین‌شهری کشیده شده است و ظاهراً قصه همان قصه نرخ است، همان‌طور که وقتی نرخ بلیط هواپیما مورد تأیید و پسند برخی عزیزان خطوط هوایی قرار نگرفت، یک‌دفعه و به‌طور […]

                   حرفهای خودی و بی‌خودی

مسافرت روی هوا!

اینجور که از شواهد و قرائن پیداست، کار از کمبود بلیط هواپیما به کمبود و فقدان اتوبوس بین‌شهری کشیده شده است و ظاهراً قصه همان قصه نرخ است، همان‌طور که وقتی نرخ بلیط هواپیما مورد تأیید و پسند برخی عزیزان خطوط هوایی قرار نگرفت، یک‌دفعه و به‌طور اتفاقی و کاملاً تصادفی کلی از هواپیما‌ها تعمیر لازم و زمین‌گیر و دچار بازنشستگی پیش از موعد شدند، این دفعه هم نرخ مصوب به مذاق صاحبان اتوبوس‌های بین‌شهری خوش نیامده است و ترجیحاً پارکینگ و تعمیرات و عقد قرارداد جهت سرویس صنایع و این دست اتفاقات یهویی پیش‌بینی نشده و کمی تا قسمتی خودجوش، باعث شده که برخی از خطوط بین‌شهری مثل اصفهان ما و پایتخت، با کمبود اتوبوس روبه‌رو شده و کارش به فروش بلیط به‌صورت روزانه بکشد تا جایی که تعداد سرویس‌ها به قاعده یک‌سوم تا یک‌پنجم آب رفته است!

البته همه این‌ها فدای سر عزیزان مربوطه و متولیان و دست‌اندرکاران و صاحبان خطوط و شرکت‌ها و تعاونی‌ها و اتوبوس و قطار و هواپیما‌ها، این وسط مردم دچار مشکل و دردسر شده‌اند که آن هم چیز مهمی نیست، بالاخره چهار قدم که بیشتر نیست، پیاده‌روی هم برای سلامتی خوب که چه عرض کنم ضروری است!

برخی تاکسی‌های دربستی و خطی و عبوری و آنلاین و… هم که به این سادگی از این فرصت طلایی نمی‌گذرند و چنان با قدرت و صلابت وارد میدان شده‌اند که عجالتاً هزینه سوار شدن به هواپیما به گَرد پای ایشان هم نمی‌رسد. البته باز هم فدای سر عزیزان مربوطه و بچه‌زرنگ‌های ابن‌الوقت، انصاف و مدارا و قاعده و عرف و همدلی و همراهی کیلویی چند!

به هرحال با پا راه بروی، کلاه پاره می‌شود، با سر راه بروی، کفش! حالا جای کفش وکلاه هم عوض شده، جنابان فوق‌الذکر خیلی سخت نگیرند، وقتی گرانی هست ولی در آمار نیست، تورم حاضر است و کسی نمی‌بیند، برنامه‌ریزی و مدیریت گم و گور شده و نمودار و سخنان خوشگل‌خوشگل حی و حاضر است، اتوبوس هست، ولی نیست، هواپیما هست ولی نیست و جیب خلق‌ا… پر از خالی است. این روح و روان ملت همیشه در صحنه است که دچار پریشانی و خستگی و به‌هم ریختگی و از هم‌گسستگی می‌شود، کفش و کلاه که جای خود دارد.

راستی…، تا یادمان نرفته است، عرض کنیم که وقتی فردی مجبور به انجام مسافرت است و کار و زندگی و درس و تحصیل و بیماری و درمان و این قسم چیز‌ها سمبه‌‌اش پر زور است و راهی نیست، این ماشین شخصی و خیل تاکسی و ماشین‌های کرایه‌ای سواری و ون و میدل‌باس و مینی‌بوس است که دل به جاده می‌زنند و در کنار زحمت و دردسر و هزینه بالاتر و خطر و ترافیک، دود و آلودگی و مهم‌تر از همه مصرف بنزین و گازوئیل است که سر به فلک می‌گذارد و کنترل و مدیریت مصرف سوخت در کشور را روی هوا می‌برد!

ما که می‌گوییم عزیزان مسؤول و بالادست و صاحب میز و صندلی، عنایات خاصه خود را نصیب مردم عامی ایرانی جماعت و ایضاً دغدغه و چالش‌هایشان کنند و اینکه یک آدم معلوم‌الحالی مثل هوشنگ‌خان (خودمان را می‌فرماییم!) این احساس نادرست و کج‌فهمی ناراست مثل خوره به جانش بیفتد که انگار کسی به کسی نیست و پای کاری و دلسوزی و مدیریت و حساب و کتاب، در غربت به سر می‌برد. آنقدر‌ها اشکالی ندارد که اوضاع گل و بلبل هم که باشد این جناب، بالاخره یک اشکال و ایراد و کم و کسری پیدا می‌کند تا حرف‌های خودی خود را بی‌خودی کند. ولی اگر این اشتباهات احساسی و سوءبرداشت‌های حسابی، بین دیگران هم جاری و ساری شود، آن‌وقت باید به اینکه یک جای کار بدفرم لنگ می‌زند، بیش از پیش تأمل و تفکر و تدبر و اقدام و عمل و اصلاح گردد… .

 

هوشنگ‌خان