حرفهای خودی و بیخودی گزینه مناسب! خاطر مبارک جوانان نسل دهه ۵۰ و ۶۰ هست که لااقل چند باری مجبور شدهاند که انشایی سراسر فرهیختگی با عنوان علم بهتر است یا ثروت بنویسند و در آن از مزایای علم و دانش سخنها بگویند و قلمها بفرسایند و در مذمت و بیارزشی ثروت، حرفهایی بزنند که […]
حرفهای خودی و بیخودی
گزینه مناسب!
خاطر مبارک جوانان نسل دهه ۵۰ و ۶۰ هست که لااقل چند باری مجبور شدهاند که انشایی سراسر فرهیختگی با عنوان علم بهتر است یا ثروت بنویسند و در آن از مزایای علم و دانش سخنها بگویند و قلمها بفرسایند و در مذمت و بیارزشی ثروت، حرفهایی بزنند که یحتمل دو ریال هم خودشان قبول نداشتهاند ولی همواره بر ایشان واضح و مبرهن بوده که آنچه میگویند عین واقعیت است، چون هر بنیبشر تحصیل کرده ایرانی جماعتی، یکبار آن را گفته و نمرهاش را هم گرفته است!
به هرحال بعدها فهمیدیم که هم علم خوب است و هم ثروت و عجالتاً هیچ ثروتی بدون علم، به دست نمیآید و هیچ علمی بدون ثروت اندوخته نمیشود و هر دو اینها در کنار هم به تب تورمی و شدت نوسان اقتصادی بند است. اگرچه شبهعلم و رانت اطلاعات و ثروت رانتی از گزینههای محبوبتر و پرطرفدار در این بین بوده و حکم میانبر را داشته و میتوان با آنها ره صد ساله را یک شبه پیمود و سر را بالا گرفت و مدعی هنرمندی و کاردانی و ژن خوب هم بود، بگذریم..
چند وقتی است که سؤالی مشابه بدفرم، روی مخ هوشنگخانی ما رژه میرود و آن این است که، از بین گزینههای رشد قیمتها، بیارزشی ریال مادرمرده، عقبافتادگی افزایش حقوق و درآمد از جناب تورم، نزدیک شدن و عبور از خط فقر، کدام یک بدتر است، و از آنجا که فهم ما راه به جایی نبرده و در پاسخ مانده است، گفتیم با شما خوانندگان گرامی، موضوع را در میان بگذاریم که از قدیم گفتهاند چند عقل بهتر از بیعقلی است!
بالاخره اینکه برخی بزرگواران و متولیان و مسئولین و مدیران و عزیزانی که دستی بر آتش داشته و تریبونی دارند فرمایش میکنند که جلو تورم گرفته شده است و یا کاهش نرخ برابری ریال در برابر دیگر ارزها متوقف شده و رشد هم داشته است، افزایش قیمتها همان مردمیسازی اقتصاد است که یارانهاش را هم پیش پیش میدهیم، بنزین و آب و گاز و برق، ارزان و شاید هم مجانی است و قیمت فولاد و خودرو و مواد معدنی و نفتی و اولیه باید جهانیسازی بشود و نمیدانم یارانه پنهان سر به فلک گذاشته و نان گران نشده است و این افزایش قیمتها ناشی از طبیعت روزگار است و ریزش معدن عادی است و تورم مهار شده و حقوق کارگران کافی است اگر قناعت کنند و مردم وضعشان عالی است برای همین است که آخر هفته، جادهها پر از مسافر است و نرخها در حال واقعیسازی شدن است و… بلافاصله هم پس از این فرمایشات درجه یک، از رفاه و برخورداری و رفع فقر مطلق و رشد قریبالوقوع و بزک نمیر بهار میاد صحبت میکنند و دل صغیر و کبیر را کباب میکنند!
ما که میگوییم این همه صغری کبری چیدن ندارد، شکم گرسنه و جیب خالی، شاهبیت همه غزلهای جانسوز است، این همه خبرهای خوش و اتفاقات ناب و رفاه در پیش و پس و وعده شمردن جوجهها آخر پاییز، اگر به یک تکه نانی که قیمتش بال درآورده و آن بالا بالاها سیر آفاق و انفس میکند، قابل معاوضه است و شکمی را سیر کند، باز هم میارزد!
این مراتب کنون که میبینی اثر جزء کلی قدرست
باش تا صبح دولتت بدمد کین لطایف نتیجه سحرست
پیش دست و دل تو ناچیزست هرچه در بحر و کان، زر و گهرست
هرچه در زیر چرخ داناییست راستی پرتوی از آن هنرست
آمدم با حدیث سیرت خویش که نمودار مردمان سیرست (انوری)
آن علم و ثروت هم باید در یک جایی با هم کنار میآمدند تا تکلیفها معلوم میشد و نسلهای جدید بالاخره دست از سرشان بر میداشتند و میگذاشتند هر کدام در دایره هنر خود عرضاندام کرده و ثمر و نتیجه را صاحبانشان ببرند و به جای انشاء، مثنوی هفتاد من کاغذ بنویسند که گفتهاند، «آن را که عیان است چه حاجت به بیان است».
بعله ….!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.