نان به نرخ روز!  

                                          حرف‌های خودی و بی‌خودی نان به نرخ روز! راستش را بخواهید، هر چیزی را در این مُلک فکر می‌کردیم قیمتش محلی و منطقه‌ای شود، جز نرخ نان، یعنی نان به نرخ روز خوردن هم دیگر در این سرزمین جایی ندارد و خیلی هنرمند باشی می‌توانی نان به نرخ منطقه بخوری! نمی‌دانم دقت کردید که […]

                                          حرف‌های خودی و بی‌خودی

نان به نرخ روز!

راستش را بخواهید، هر چیزی را در این مُلک فکر می‌کردیم قیمتش محلی و منطقه‌ای شود، جز نرخ نان، یعنی نان به نرخ روز خوردن هم دیگر در این سرزمین جایی ندارد و خیلی هنرمند باشی می‌توانی نان به نرخ منطقه بخوری!

نمی‌دانم دقت کردید که آرام آرام و با شیب ناملایم، نانوایی‌های دولتی‌پَز در حال محو شدن هستند و مجتمع‌های نان و نانوایی‌های آزادپز در حال پیشی گرفتن حتی از مجموع نانوایی‌های دولتی و نیمه‌دولتی هستند. یعنی با همین سرعت، کافی است یک دست‌انداز کوچک و یا چاله‌ای هم در مسیر پیدا شود، یکدفعه سر حساب خواهیم شد که دیگر نسل نان به نرخ دولتی که روزگاری نه‌چندان دور، حرف اول و آخر را در کشور می‌زد، به‌طور کامل منقرض شده و منبعد باید در موزه‌ها به دنبال آن بگردیم.

اما اینکه عجالتاً در برخی از مناطق، خصوصاً بافت‌های جدید و حاشیه شهر و مسکن مهری و… نانوایی نیست، اگر هم باشد همگی آزادپز هستند که البته کار به جایی رسیده است که همین‌ها هم غنیمتند!  و با یک حساب دو دوتا چهارتایی می‌توان فهمید که یک خانواده چهار نفره که روزی حداقل هفت، هشت عدد نان میل می‌کند، ماهیانه بیش از یک میلیون تومان ناقابل باید برای خرید نان هزینه کند یعنی بیشتر از یک‌هشتم حقوق اداره کار برای کارگر و کارمندهای بخش‌خصوصی!

آنقدر این عدد حرف برای گفتن دارد که عجالتاً به سراغ محاسبه هزینه یک نان و پنیر صبحانه و دم پخت نهار و نیمرو و املت شام و هزینه‌های حداقلی خورد و خوراک نمی‌شویم که معلوم است به قاعده دو برابر حقوق کارگری خرج روی دست هر نان‌آوری می‌گذارد. بحث رهن و اجاره خانه و هزینه ایاب و ذهاب و تحصیل فرزندان که سرجمع خودشان هر حقوق زیر ۱۰ میلیون تومان را زمین‌گیر و ضربه فنی می‌کنند را هم کنار بگذاریم، بنابراین اینجور به‌نظر می‌رسد که آن رباعی معروف خیام نیشابوری که می‌فرماید:

در دهر هر آن‌که نیم‌نانی دارد                 از بهر نشست آشیانی دارد

نه خادم کس بود نه مخدوم کسی         گو شاد بزی که خوش‌جهانی دارد

مصداق عینی پیدا کرده و علی‌الحساب آن یک لقمه نان بخور و نمیر و سقف بالاسر، اگر بیماری و هزینه‌های یهویی و تورم کیلویی و نرخ دلار کتره‌ای، اجازه دهد، شده است سقف آرزوها…

حالا چرا عزیزان متولی و مسئول حواس‌شان به این هزینه‌های عجیب و غریبی که به اسم واقعی کردن قیمت‌ها و مردمی‌سازی اقتصاد و حذف دلار ترجیحی و تعدیل نرخ تسعیر و جهانی‌سازی قیمت‌ها و… بر دوش خلق‌ا… آوار می‌شود، نیست و هر روز یک داستان و قصه پرغصه جدیدی تدارک دیده می‌شود، برکسی هویدا نیست و جالب است، برای آنکه خدای‌ناخواسته کسی هم شاکی نشود، هرچند وقت یکبار به عالم و آدم یادآوری می‌شود که آب و برق و بنزین و گاز را ارزان و چیزی در مایه‌های مفت و مجانی در حال استفاده هستند و ایضاً همین که پول هوای آلوده پر سرب و گوگرد و ریزگرد و گرد و غبار محلی گرفته نمی‌شود، باید کلاهشان را به عرش بیندازند و اینقدر به جان مسئولین گرانسنگ غُر نزنند!

ما که می‌گوییم بهترین کار همین است که جماعت حقوق‌بگیر بینوا بروند توصیه مدیران و متولیان مربوطه را شنیده و به آن عمل کنند و یا قناعت پیشه کنند و خود و خانواده را از دور گردون خارج نمایند و یا تشریف ببرند با کارفرماهای خود مذاکره کرده و حقوق خانه پر ۱۰ میلیونی خودشان را به قاعده ۲ تا ۳ برابر چاق و چله کنند و از آنجا که کارفرماهای گرانقدر هزینه‌های سنگین ناهارخوران را ندارند، قطع به‌یقین با پرداخت این حقوق‌ها موافقت کرده و خود را تا خوردن به زمین گرم و نشستن به خاک سیاه، بدرقه خواهند کرد!

 

 

هوشنگ‌خان