حرفهای خودی و بیخودی دوران بیسامانی سامان جان! راستش را بخواهید وقتی میشنویم که برخی عزیزان متولی و مسئول، در رابطه با موضوع، مشکل و یا مسئلهای در حال نسخهپیچی جدید هستند و فرمایش میکنند که فلان موضوع ساماندهی میشود و یا با برنامهریزی انجام گرفته، اوضاع بهمان چیز بسامان میشود، باور بفرمایید دلهره […]
حرفهای خودی و بیخودی
دوران بیسامانی سامان جان!
راستش را بخواهید وقتی میشنویم که برخی عزیزان متولی و مسئول، در رابطه با موضوع، مشکل و یا مسئلهای در حال نسخهپیچی جدید هستند و فرمایش میکنند که فلان موضوع ساماندهی میشود و یا با برنامهریزی انجام گرفته، اوضاع بهمان چیز بسامان میشود، باور بفرمایید دلهره عجیبی به جانمان میافتد، یعنی هم امیدمان را به بهبود و بهینهسازی و تشریففرمایی آقا سامان بهطور کل از دست میدهیم و هم نگران شرایط بدتر و مشکلات افزونتر که قرار است از پس آن ساماندهی بهوجود بیاید، میشویم، آن هم از نوع بدفرمش که گاهی اوقات کار به دلمردگی و افسردگی هم میکشد.
بازار دلار و ارز و سکه، که معرف حضور هستند، لااقل از روزی که ما راه رفتن را آموخته و آن بزرگواران مسئول، دست چپ و راستشان را شناختهاند، قرار بر بهبود و رفع مشکل و بسامان شدنش، جزء اهداف و برنامهها و شعارهای همیشگی و دائمی این عزیزان بوده است و همچنان با قوت و تلاش بیپایان این ساماندهی ادامه دارد و همینطور که مشاهد میشود، هر روز بهتر از دیروز است و کم مانده است که کار آنقدر بالا گیرد که خلقا… بینوا تاب و تحمل نظم و ثبات بیش از این را نداشته و گریبان چاک کرده و سر به بیابان بگذارند…
بازار خودرو و مسکن هم که اگرچه در قدمت و سابقه به پای ارز و طلا نمیرسند ولی به لحاظ هنر و کفایت مربوطین و متولیان و ایضاً نوسانات سینوسی دائمی و ضربههای پیدرپی بر پیکره اقتصاد و معیشت خلقا…، به خوبی و با امتیاز کامل، در کنار بازار ارز برای خود جای ثابت و دائمی دست و پا کردهاند و بعید نیست در آینده نهچندان دور، بازار دلار و طلا را از دور خارج کرده و رقابت برای کسب عنوان بهترین سامانیابی دهههای اخیر، فیمابین جناب خودرو و حضرات دوقلوهای افسانهای خودروساز از یکطرف و دلالان و واسطههای میلیونی و مسکنسازان چند میلیونی! و شخص شخیص مسکن، از طرف دیگر، با شدت و قدرت تمام در حال جریان باشد و حتی بعید نیست که هر دو دست در گردن طلا و سکه و دلار بر قله افتخار بایستند!
فرقی ندارد بازار برنج و گوشت قرمز و مرغ و تخممرغ باشد یا لاستیک و پلاستیک و دارو و نان و لبنیات، وقتی پای این عنصر معلومالحال مجهولالهویه، معروف به سامانخان به میان کشیده میشود، همه چیز جور ناجوری میشود که دلت میخواهد چهار تا دعای سخت نثار کنی ولی مشکل اینجاست که این وسط معلوم نیست باید سمت و سوی و هدف دعا به کدام طرف باشد، نمیشود که سامانیاب و سامانده و آقا سامان و سامانگریز و سامانساز را بهطور جمعی و هیئتی، هدف دعا قرار داد، اینجوری که اصلاً چیزی به کسی نمیرسد و اثر و تأثیری هم نخواهد گذاشت!
در خبر است که عزیزان مسئول و مربوط، بالاخره به صرافت افتادهاند که فکری به حال این مهاجرتهای دستهجمعی و چند ده و چند صد هزار نفری و حضور غیرقانونی اتباع کشور دوست و همسایه بکنند و اعلام فرمودهاند که حضور و اقامت و قانونمداری مهاجرت و این قسم چیزهای اتباع محترم خارجی را به فوریت ساماندهی خواهند کرد.
بنابراین، هرچند که کسی برای سخنان چون دُر و گهر هوشنگخانی ما تره هم خرد نمیکند و آب در هاون میکوبیم ولی از آنجا که این قصه مهاجران و رسم و راه وارد شدنشان به کشور و تبعات اقتصادی و معیشتی و فرهنگی و امنیتی داستاندار آن، آنقدری هست که باید فکر عاجل و درست و درمانِ همراه با جدیت و برنامهریزی و نظم و پیوستگی، برای آن کرد، از عزیزان مسئول و مربوط، خواهشمند است هر کاری میکنند و هر روش و سبک و سیاقی که میخواهند انجام دهند، انجام دهند ولی بیخیال آقا سامان و ساماندهی شوند و یا لااقل اسمش را عوض کنند تا صبح تا شب بدنمان نلرزد و دلهره و استرس و فشار عصبی و احیاناً افسردگی، دست از سر ما بردارد. خدا را چه دیدی، شاید اشکال از اسم است و نه در رسم!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.