خداحافظی با تحصیل!

چند روز پیش یکی از هم‌محلی‌های قدیمی را خیلی اتفاقی و بعد از مدت‌ها، زیارت کردم، از هر دری گپ و گفت مفصلی داشتیم تا بحث رسید به ترک تحصیل یکی از فرزندان دلبند این دوست قدیمی! بنده هم با تعجب سؤال کردم برای چی آقازاده تصمیم گرفته است بی‌خیال درس و تحصیل شود، کلاس […]

چند روز پیش یکی از هم‌محلی‌های قدیمی را خیلی اتفاقی و بعد از مدت‌ها، زیارت کردم، از هر دری گپ و گفت مفصلی داشتیم تا بحث رسید به ترک تحصیل یکی از فرزندان دلبند این دوست قدیمی! بنده هم با تعجب سؤال کردم برای چی آقازاده تصمیم گرفته است بی‌خیال درس و تحصیل شود، کلاس چندم هست و چرا شما کاری نکردید؟ ایشان هم گفتند چه کاری می‌توانیم بکنیم وقتی می‌گوید من از درس خواندن خوشم نمی‌آید و به مدرسه نمی‌رود، کاری از دست ما بر نمی‌آید، پسرم کلاس هشتم هست، البته خیلی به امور فنی و تعمیر لوازم مختلف علاقه داره و حوصله و دقت زیادی در کارش دارد.

بنده که کلاً در حال و هوای دیگری سیر می‌کردم به این هم‌محلی قدیم عرض کردم اگر آقازاده به کامپیوتر و امور مربوط به نرم‌افزار و این قصه‌ها علاقه دارند، برود به دنبال آموزش برنامه‌نویسی و کدنویسی و در این حوزه که دقت و حوصله زیاد و البته علاقه و استعداد فراوان می‌خواهد آموزش ببیند و پیشرفت کند چون آینده خوبی از نظر شغلی و مالی دارد. و دوست عزیزمان که معلوم بود خیلی متوجه حرف‌های بنده نشده، گفت؛ الان خودش می‌‌آید، اگر میشه یه صحبتی خودت باهاش بکن، ما هم گفتیم چشم.

پس از چند دقیقه که فرزند دلبند دوست گرانقدر از راه رسید، بعد از سلام و احوالپرسی و انجام مراسم معرفی توسط پدر گرانقدرشان، ادامه صحبت به بنده سپرده شد و من هم از همه جا بی‌خبر ضمن اینکه خدمت آقازاده عرض کردم که ماشالا معلوم است که خیلی بچه‌زرنگ و باهوشی هستی و اصلاً به پدر محترم نرفته‌ای! از ایشان سؤال کردم چقدر به کامپیوتر و حوزه ‌ای‌تی علاقه‌مند هستی؟ این نوجوان رعنا هم فرمودند، ۱۰ درصد! جوابی که چیزی در مایه‌های یک سطل آب سرد، حالمان را حسابی جا آورد!

بعد از چند لحظه که توانستم خودم را جمع و جور کنم، برای اینکه خدای‌ناخواسته اشتباه برداشت نشده باشد، عرض کردم چقدر به نوشتن نرم‌افزار و برنامه‌های مختلف و کدنویسی آشنا هستی و به این امور علاقه داری، که ایشان هم با بی‌تفاوتی کامل گفتند، هیچی!! ما هم که به‌خاطر ضربه قبلی خودمان را آماده کرده بودیم که فک‌مان با ضربه بعدی نیفتد و صورتمان کِش نیاید، با یک جاخالی به‌موقع، بلافاصله سؤال کردیم که خب به چه کار‌ها و شغل‌هایی علاقه‌مند هستی (با توجه به صحبت‌های ابوی گرانقدر ایشان، با خود گفتیم که لابد یکی از حرفه‌های فنی را اعلام می‌کنه) ولی چشمتان روز بد نبیند، این آقازاده دوست بزرگوار، بدون اندکی تأمل و اتفاقاً با کمی انرژی بیشتر نسبت به آن بی‌تفاوتی قبلی، فرمودند «پروتئینی» و وقتی نگاه کنجکاو و گیج بنده را دیدند برای آنکه خوب من را شیرفهم کنند گفتند؛ فروش مواد پروتئینی و سوسیس، کالباس و این چیزا…!

راستش را بخواهید کمی غصه خوردیم از این نگاه و شرایطی که باعث گردیده یک نوجوان که باید در اوج هیجان و اشتیاق برای رشد و بالندگی باشد، مدینه فاضله‌‌اش شده است راه‌اندازی یک کسب و کار خرد و فروشندگی و خانواده‌هایی که نمی‌توانند کاری بکنند. بگذریم!

یکی از مسئولین گرانقدر اخیراً فرموده‌اند آمار ۴ میلیون بازمانده از تحصیل را قبول نداریم و آمار و اطلاعات ما که از مابه‌التفاوت آمار ثبت احوال و آمار سامانه دانش‌آموزی به دست آمده است، نشان می‌دهد که تا سال گذشته ۲۰۰ هزار نفر از تحصیل باز مانده‌اند که البته با تلاشی که شده ۵۰ هزار نفر را به مدرسه بازگرداندیم. اما اینکه پس از پایان یک مقطع و یا در حین تحصیل در مقاطع تحصیلی، دانش‌آموز دیگر ادامه تحصیل ندهد، بحث دیگری است و مربوطه به حوزه نهضت سوادآموزی است!

خواستم عرض کنم که فرزند دلبند هم محلی قدیمی ما، یکی از آن گروه دوم است و ایضاً بخش زیادی از دانش‌آموزان و دانشجویانی که فقط درس می‌خوانند که خوانده باشند و آینده‌ای از مسیر درس و تحصیل برای خود متصور نیستند، دلبندهایی که بخشی از آینده‌سازان این مرز و بوم هستند.

هوشنگ‌خان