به مالیات که رسید، آسمان تپید!

                                            حرف‌های خودی و بی‌خودی به مالیات که رسید، آسمان تپید! در خبر است که به شترمرغ می‌گویند بار ببر، می‌گوید من مرغم و وقتی بهش می‌گویند خب لااقل بِپَر (یا به روایتی می‌گویند، تخم بگذار)، فرمایش می‌کند که ما شتریم…! این را هم عرض کنیم که در مثل مناقشه نیست، فردا روز عزیزان شرکت‌های […]

                                            حرف‌های خودی و بی‌خودی

به مالیات که رسید، آسمان تپید!

در خبر است که به شترمرغ می‌گویند بار ببر، می‌گوید من مرغم و وقتی بهش می‌گویند خب لااقل بِپَر (یا به روایتی می‌گویند، تخم بگذار)، فرمایش می‌کند که ما شتریم…! این را هم عرض کنیم که در مثل مناقشه نیست، فردا روز عزیزان شرکت‌های خصولتی و شبه‌دولتی و نیمه‌دولتی و در نهایت جنابان شرکت‌های دولتی، عارض نشوند.

به هرحال اینکه در استفاده از فرصت‌ها و منابع و ایضاً قیمت‌های کف و تسهیلات و امکانات، همه چیز تمام و کمال در ید اختیار قرار بگیرد و عجالتاً صفر تا صد هزینه‌ها ریالی و بعضاً نیمه‌رایگان و مجانی باشد، ولی وقتی نوبت به عرضه محصول و کالا و خدمات و فروش می‌رسد، همه چیز رنگ دلار به خود می‌گیرد و عبارت نامفهوم و بی‌ربط قیمت جهانی خود را به وسط معرکه می‌رساند و همه چیز لااقل یک هوا بیش از آنچه همان همسایه‌ها و خارجی‌ها و آنور آبی‌ها پول پرداخت می‌کنند، قیمت می‌خورد تا حسابی از خجالت خلق‌ا… درآمده و این ولی‌نعمتان دور از سفره، بار همه چیز را به دوش بگیرند تا مردمی‌سازی اقتصاد به عینه محقق شود، برای خودش حکایتی است…!

یکی از بزرگواران وکیل‌المله که در کمیسیون تلفیق در مسند سمتی نزول اجلال فرموده‌اند، با ذکر توضیح و شرح و ایضاً رسم شکل و البته ظاهراً بدون ذکر نام و کنیه و برند و شماره ثبت، فرمایش کرده‌اند که: «براساس آمار ۴۰ شرکت دولتی از بیش از ۱۵۰ هزار میلیارد تومان تخفیف مالیاتی استفاده کرده و محصولات خود را با قیمت جهانی در بازار ایران به فروش می‌رسانند» … به همین سادگی و بی‌مزگی و یله و رها شدگی!

یعنی این مدلش نوبرانه است که دولتی باشی (و متعلق به بیت‌المال) هزینه‌هایت به کم و بیش از جیب خلق‌ا… باشد و قیمت مواد خام و اولیه و خدمات دریافتی را به کف قیمت آن هم ریالی دریافت فرمایی، نرخ وام و تسهیلات هم برایت شیرین و تپل باشد، قانون و مقررات هم همراه و هم‌قدمت باشد، سنبه و اهرم پُر زور دولت هم پشت و پناهت باشد، بعد هرآنچه تولید می‌کنی را در طبق اخلاص به قیمت‌های جهانی (که کسی نمی‌داند اصلاً این قیمت جهانی چه هست و چطور و چگونه احصاء می‌شود) فاکتور نمایید. بعد هم سرحال و قبراق و سرفَراز و سینه سپر کرده و تخفیف مالیاتی هم بگیرید که مبادا گوشه زخمی به ساختار و اهن و تلپ‌تان برسد و به تریج قبایتان بربخورد!

باور بفرمایید اینکه در برخی از سال‌ها، جمع تخفیفات و بخشودگی‌های مالیاتی و صدالبته فرارهای مالیاتی بچه‌زرنگ‌های کف بازار خصوصی و جنابان دلال و سفته‌باز و…، یک سر و گردن از کل مالیات‌های اخذ شده بیشتر می‌شود، خودبه‌خود، آنقدر حرف برای گفتن دارد که کافی است متولیان و مسئولان و مربوطان و ایضاً هوشنگ و هوشنگ‌خان‌ها، چند بار با آرامش و طمانینه آن را برای خود زمزمه کنند و در هر نوبت به عمق داستان و بحران و فاجعه بیشتر پی خواهند برد و امورات مبهم و مکدر و مخدوش بسیاری، آرام آرام واضح و شفاف و معلوم می‌شود!

به هرحال با حلوا حلوا گفتن، دهان شیرین نمی‌شود و اینکه فلان وکیل و کارشناس و بهمان کمیسیون و مسئول هرچند وقت یکبار از عارضه‌یابی و آسیب‌شناسی‌های رنگارنگ، داد سخن گفته و نقد و گله و شکایت نمایند ولی خروجی برنامه‌های یک‌ساله و پنج‌ساله و بودجه و اعتبار، آنقدر‌ها توفیری نکند. حکایت همان دهانی است که با گفتن حلوا، هیچوقت کامش شیرین نمی‌شود و کمرهای خم شده خلق الهی است که بار‌ها بر دوشش سنگینی می‌کند و هاج و واج مانده که این دیگر چه شعبده‌ای است، بگذارید به درد خودمان خو کنیم، اینکه هرچند وقت یکبار زخم‌ها تازه شود و درد‌ها بازگو و ضعف‌ها گل‌درشت شود و امید به بهبود و اصلاح، برق چشم‌ها را فزونی بخشد و چارصباحی بعد معلوم شود که ‌‌آش همان آش و کاسه همان کاسه است، این ته مانده تاب و توان هم از دست می‌رود!

هوشنگ‌خان