حتماً شما هم مثل جنابمان، در مورد سلسله مراتب لطف تا حق شنیدهاید که بزرگان گفتهاند، لطف مکرر، میشود حق مسلم! و تأکید موکد شده است که اگر میخواهیم به کسی لطف کنیم، جوری باشد که این لطف به مرور در طرف مقابل حالت انتظار را ایجاد نکند که اگر لطف انجام نشد، ایشان منتظر […]
حتماً شما هم مثل جنابمان، در مورد سلسله مراتب لطف تا حق شنیدهاید که بزرگان گفتهاند، لطف مکرر، میشود حق مسلم! و تأکید موکد شده است که اگر میخواهیم به کسی لطف کنیم، جوری باشد که این لطف به مرور در طرف مقابل حالت انتظار را ایجاد نکند که اگر لطف انجام نشد، ایشان منتظر بوده و مکدر شود!
بعد اگر اشتباه کردی و آن لطف را تا مرحله انتظار جلو بردی، باز مراقبت کن که تکرار آن باعث ایجاد توقع در شخص مقابل نشود و زمانی که برآورده نشود، از شما دلخور شود، ولی اگر نتوانستی و توقع بابت لطف شما بهوجود آمد، باید به شدت مراقب باشی که دیر یا زود این توقع و برآورده شدن آن، کار را به جایی نکشد که طرف مقابل این لطف شما را وظیفه شما در مقابل ایشان تلقی کند و هرگاه انجام نشود، از شما ناراحت شود و شما را بابت عدم انجام وظیفه بازخواست کند!
راستش را بخواهید، اگر نتوانستیم روش و برنامه لطف کردن به دیگران را مدیریت کنیم و این لطف کمکم تبدیل به وظیفه قطعی شما شد، باید بگویم دیگر قافیه را باختهاید و طولی نمیکشد که کار از حد وظیفه هم عبور کرده و در نظر مخاطب شما، آن لطف تبدیل میشود به «حق» و شاید هم حق مسلم! و در اینجاست که اگر آن را برآورده نکنی، قطعاً برای مجبور کردن تو به ادای دِین و حقوقی که بر گردن داری، از هر راهی که بتواند وارد میشوند تا شیرفهم شوی که حق گرفتنی است و ایشان خواهند گرفت!
اما اینکه این سلسله مراتب برعکس شده باشد و یک نفری پیدا شود و وظیفه عزیزان مدیر و رئیس و مسئول و تصمیمساز و تصمیمگیر را به کناری بگذارد و رفاه و آرامش و امنیتی که حق ما ملت همیشه در صحنه است را به توقع و پرتوقعی، تعبیر نماید، دیگر از آن حرفهایی است که مسلمان نشنود، کافر نبیند!
حتماً میدانید که نوعی اشتباه تحلیلی وجود دارد که برخی افراد وقتی میخواهند وضعیت جامعه را در یکی از شقوق فرهنگ و معیشت و رفاه و تحصیلات و خِرَد و قسعلیهذا را تحلیل کرده و در مورد آن نظر بدهند، به سراغ جامعه آماری اطراف خود میروند و آنچه در پیرامون خود میگذرد را به کل جامعه تعمیم داده و قضاوت کرده و حتی حکم هم صادر میکنند، البته نوع دیگری هم از این روش تحلیل اشتباه هست که زیر سر آمار و اطلاعات و دیتاهایی است که از فیلترهایی رد شده و یا از بخش کوچکی گرفته میشود و بعد به سمع و نظر دیگران میرسد و برخی افراد براساس همانها رأی و نظر و تحلیل و تفسیر ارائه میکنند که بهطور کل ماحصل این مدل تحلیلها، حرفی میزنی که با واقعیت کف جامعه کیلومترها فاصله دارد.
این را هم عرض کنیم که حواسمان هست که برخی هم هستند که حتی بهتر از من و شما میدانند که کی به کی هست و اوضاع و احوال و شرایط و روزگار چگونه است، ولی میل مبارکشان بر این قرار گرفته است که خود را به کوچه چپ بزنند و تحلیل و تفسیرهایی بفرمایند، که بیا و ببین.
به هرحال خواستیم از همین تریبون عرض کنیم که در جامعهای که اکثر افراد شاغل در بخشخصوصی و شغلهای آزاد که قاطبه جامعه را تشکیل میدهند، تمام وقت درگیر کار و کار و کار هستند و حتی ۲ شغله و ۲ شیفته هم نمیتوانند از پس خرج و مخارج و معیشت خود برآیند، اینکه فرمایش شود که متوسط کار کردن مردم پایین است و توقع آنها زیاد است، نسبتی با انصاف و رواداری و اطلاع از امر واقع و کف جامعه ندارد.
باور بفرمایید عقل هوشنگخانی ما قد نمیدهد که اساساً و اصولاً در این اوضاع وخیم اقتصادی و معیشتی و روانی و فرهنگی، چرا باید چنین حرفهایی زده شود، البته بماند که در برخی جاها ممکن است همان چند دقیقه در روز هم کار مؤثری نشود و اصلاً ای کاش عدهای کلاً کاری نکنند.
دیدگاه بسته شده است.