حرفهای خودی و بیخود انحصار رانتی یا رانت انحصاری! میدانید و میدانیم که بعد از گذشت قرنها و شاید هزارهها، هنوز انسانها نتوانستهاند معمای مرغ و تخممرغ را حل نمایند و همچنان بر سر این موضوع که بیش از آنچه نشان میدهد، مهم است، به توافق برسند که اول تخممرغ تشریف داشتند و یا […]
حرفهای خودی و بیخود
انحصار رانتی یا رانت انحصاری!
میدانید و میدانیم که بعد از گذشت قرنها و شاید هزارهها، هنوز انسانها نتوانستهاند معمای مرغ و تخممرغ را حل نمایند و همچنان بر سر این موضوع که بیش از آنچه نشان میدهد، مهم است، به توافق برسند که اول تخممرغ تشریف داشتند و یا اول مرغ، بماند که صاحبنظران و جانورشناسان و تاریخدانان و خیلی چیزدانهای دیگر هر کدام که در این مقوله ورود کردهاند، جدی بودن این موضوع را درک کرده و به این سادگیها هم در برابر نظر دیگران کوتاه نیامده و پا عقب نمیگذارند و همچنان در این مقوله در حال کش و قوس و ارهکشی هستند!
بنابراین فهم هوشنگخانی ما میگوید که با این مشغله مرغ و تخممرغی، دیگر حال و حوصله پرداختن و فکر کردن به یک موضوع جدید مثل اینکه اول انحصار بوده که جناب رانت را با خودش همراه کرده و به جامعه تحمیل فرموده است و یا این جناب رانت ابتدا پیشقدم بوده و با حضور گرم و صمیمی و چسبنده خود، مقدمات حضور انحصار را مهیا کرده و کار تیمی را شروع کردهاند را ندارد و دیگر اعصاب و روانی باقی نمانده که بخواهیم به سراغ حل معمای جدید برویم!
برای همین خیلی اصراری بر اینکه پاسخ این سؤال معلوم شود، نداشته و نخواهیم داشت، فقط از همین تریبون میخواهم عرض کنم که شما گرامی خواننده و آن بزرگوار مسئول و مدیر عزیز و متولی گرانسنگ، حتماً اتفاق نظر دارید که اصلاً و اساساً حضور یکی از دو مقوله انحصار و رانت، قطع به یقین موجب حضور آن دیگری هم خواهد شد و براساس این اتفاقنظر، منبعد اینقدر ما را مَچَل نکنید و زیر بار هیچ خط و ربطی بین رانت و انحصار نرفته و هر وقت که فضا را آماده میبینید زیر میز زده و فرمایش کنید، انحصار در دنیایی سیر میکند و رانت در دنیای دیگر!
البته این را هم عرض کنیم که برخی اوقات رانتی در موضوع و فقرهای ایجاد میشود تا انحصاری در موضوع و فقره دیگری به سامان برسد، یعنی لزوماً رانت و انحصار بر یک موضوع سوار نیستند ولی این هماهنگی و ارتباط و بیضابطگی و اتصال و بدهبستان کردنهایی که مابین انحصار و رانت برقرار میشود، اصل قضیه است که پدر اقتصاد و معیشت و خلقا… را درآورده و هر روز یک مورد جدید رو میشود و یا موضوعات گذشته کما فیالسابق به حیات خود ادامه داده و در شلوغ پلوغی بازار، کار خود را به پیش میبرند و هر بار هم عرصههای جدید را برای خود کشف و اشغال و روشهای جدیدی را اختراع و برآن دست میاندازند.
مثلاً همین انحصار خودروسازی را ملاحظه بفرمایید، برای آنکه به حیات خود ادامه دهد هزار و یک دلیل و بهانه میآورد، از اشتغال و خودکفایی و نرخ رشد و تولید ملی گرفته تا نبود دلار و عدم تأمین آن برای واردات خودروهای نو و دستدوم مصوب شده ! یعنی حواسشان به همه چیز هست، جز تولید باکیفیت و قیمت مناسب و عدم ضرردهی و افزایش بهرهوری و رضایت خلقا…، هرچه هم فریاد بزنی فرقی نمیکند، بساط انحصار و سوار شدن بر بازار بدون رقیب فراهم باشد، کسی هم نتواند با واردات خودروهای قیمت مناسب و ایضاً کارکرده و حتی تولید در بخشخصوصی (به معنای واقعیاش و نه این خصولتی و شبهدولتیهایی که معرف حضور هستند)، آن انحصار و رانت ایجاد شده را بشکند، بقیه چیزها آنقدرها مهم نیست که فکرشان را درگیر کنند.
این قصه چای لبسوز لبدوز را ملاحظه بفرمایید، اقتصادی که چند ۱۰ میلیون دلار ندارد برای واردات خودروهای نو و دستدوم تأمین نماید تا قیمتهای نجومی و بازار به هم ریخته داخلی سامان گرفته و خودرو از یک کالای سرمایهای برگردد به همان کالای مصرفی و خلقا… نفسی بکشند، ولی همین اقتصاد یکدفعه چند میلیارد و چند ۱۰۰ میلیون دلار آماده دارد که برای واردات چای هزینه کند که شاید در طول سال دویست، سیصد میلیون نیاز ندارد. ولی وقتی حرف از واردات خودرو و شکستن انحصار و آرامش بازار و نفس کشیدن خلقا… میشود، قصه کف بُر، عوض میشود!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.