خدمت شریف باسعادتتان عرض کنم که گذشت آن زمانی که آب، آبادانی بود و بهتر است برخی از عزیزان و مسئولان و متولیان استانی و کشوری، از تلاش بیوقفه و مهربانی ناخواسته دست برداشته و اینقدر آب شور دریا و انتقال آن به فلات مرکزی کشور و خدمترسانی علیحده به صنایع غولپیکر آببر و افزایش […]
خدمت شریف باسعادتتان عرض کنم که گذشت آن زمانی که آب، آبادانی بود و بهتر است برخی از عزیزان و مسئولان و متولیان استانی و کشوری، از تلاش بیوقفه و مهربانی ناخواسته دست برداشته و اینقدر آب شور دریا و انتقال آن به فلات مرکزی کشور و خدمترسانی علیحده به صنایع غولپیکر آببر و افزایش آلایندگی محیطی در استانی مثل اصفهان و دیگر استانهایی که قرار است از این آب حظوافر ببرند، را بزرگنمایی و غلو ننمایند.
عزیزان مسئول و بزرگوار که دلسوز محیطزیست و کشاورزان هستند، بهتر است عجالتاً به فکر تأمین حقابه محیطزیست و تالاب گاوخونی و ایضاً آب مورد نیاز کشاورزان از محل وعدههای بیشمار که آخرین آن، پمپاژ انتقال آب از کوهرنگ۳ میباشد را پیگیری فرمایند. البته اینکه وعدهها یکی پس از دیگر به آرزو و حسرت مبدل گردیده است و رودخانه دهها هزار ساله زایندهرود، به روزی روزگاری رودخانه تبدیل شده است، آنقدر خاطر مبارک هوشنگخانی و ایضاً دیگر اهالی نصف جهان را آزرده است که حتی بر وعده چندباره مسئولین ارجمند برای راهاندازی پمپهای انتقال آب کوهرنگ۳ هم چندان خوشبین نیستند، وعدهای که فقط یک ماه تا روز موعود آن زمان باقی مانده است!
نمیدانم چه حکمتی دارد که برخی از عزیزان که دستی هم بر آتش مسئولیت و خدمت دارند، انتقال آب خلیجفارس را با روان شدن رودخانه زایندهرود و احیای مجدد این جاده خاکی بلااستفاده در وسط فلات مرکزی ایران و اصفهان، گره میزنند و یکجور ناجوری موضوعات گفته میشود که انگار قرار است با هدایت آن آب شور دریا، اینبار کل محیطزیست را روی هوا برده و فاتحهاش را بخوانند، همانطور که دیدیم چطور با قول و وعده و باید و نباید و البته ادامه روندهای پراشتباه در مورد دریاچه ارومیه، دیگر چیزی از این دریای عظیم باقی نمانده است، میترسیم اینبار هم با همان دستفرمان قصد خدمت به خاک و آب و آبادانی و محیطزیست استانهای در مسیر انتقال آب خلیجفارس را داشته باشند!
به هرحال اینکه میخواهیم آب دریا را به استانهای مختلف بیاوریم و بخشی از آن را با صرف هزینههای کلان، نمکزدایی نماییم تا به مصرف صنعت و کشاورزی برسد، بیشتر از آنکه منطقی و اصولی و در راستای منافع ملک و مملکت و محیطزیست و خلقا… باشد، بهنظر میرسد یک چاه بزرگ در برابر راهحل مشکل آب و تنشهای آبی کشور است که احتمالاً کشور را از چاله فعلی درآورده و به چاه عمیق میاندازد که البته امیدواریم این نگاه ما آخر بدبینی مفرط باشد، و قصه فقط یک چاله بزرگتر و یا نهایتاً چند دستانداز و سنگ بزرگ برای پای لنگ آبی کشور باشد. که از قدیم گفتهاند، هرچی سنگه مال پای لنگه!
شیرینسازی آب کلی انرژی میبرد که در کشور ما توسط سوختهای فسیلی و این روزها با کمکهای بیدریغ جناب استاد تمام آلودگی، مازوت گرانقدر همراه شده است، انجام میشود و این یعنی آلودگی بیشتر و تولید گاز گلخانهای، رتق و فتق مشکلات آبی صنایع بزرگ هم نتیجه دیگری از حضور آب است که شما بهتر از ما میدانید، یکی از متهمین اصلی آلودگی هوای کلانشهرها همین صنایع هستند، بهعلاوه اینکه وقتی آب هست، صنایع دیگر هم راهاندازی میشود تا چنانچه افتد و دانی، بشود و کار بهطور کل از دست برود. اگر این وسط بخشی از آب هم بدون شیرینسازی وارد محیطزیست شود، که نور علی نور است و از آن کارهای ماندگاری است که در تاریخ ثبت خواهد شد!
بیشتر از این اطاله کلام نمیکنیم که از یکطرف از حوصله شما و ایضاً خودمان، خارج است و از طرف دیگر، گوش شنوایی برای آن نیست، فقط یک جمله عرض میکنیم که انتقال آب خلیجفارس، نه به آبادانی شهر و طراوت و حیات محیطزیست ربط دارد و نه به جاری شدن آب در رودها و تالابهای خشکیده و تفتیده، پس لطفاً به جناب آب دریا بفرمایید با پلهای تاریخی زایندهرود، عکس سلفی نگیرند، خوبیت ندارد!
دیدگاه بسته شده است.