باور بفرمایید دقیقاً نمیدانم سر و تَه قصه شیرخشک و دلیل این وضعیت شیرتوشیری و قول و شعار و حرفدرمانیهای مسئولین و عمل به وعده و اجراهای بینتیجه و روی هوایی که در نهایت ماحصل کار شده است این بساط، چیست و علت و ریشه اصلی کجاست، ولی همینقدر میدانم که بهتر است برای حل […]
باور بفرمایید دقیقاً نمیدانم سر و تَه قصه شیرخشک و دلیل این وضعیت شیرتوشیری و قول و شعار و حرفدرمانیهای مسئولین و عمل به وعده و اجراهای بینتیجه و روی هوایی که در نهایت ماحصل کار شده است این بساط، چیست و علت و ریشه اصلی کجاست، ولی همینقدر میدانم که بهتر است برای حل معضل بسیار پیچیده، عظیمالجثه و هزار توی شیرخشک که ظاهراً به همه مردم و عالم و آدم ربط دارد، اِلا مسئولین و متولیان مربوطه، عزیزان تصمیمگیر و تصمیمساز بهداشت و درمان و صمتی و بانکی ارزی و ایضاً برنامه و بودجهایهای گرانسنگ، در کنار قرارگاه مرغ که چند سال پیش و در دوره دولت فقید قبلی راهاندازی شد، قرارگاه شیرخشک هم راهاندازی نمایند تا همانطور که آن قرارگاه توانست مشکلات نهاده و توزیع و قیمت مرغ و تخممرغ را حل کند، این یکی هم بتواند کاری کند کارستان و همانند مرغ که از سفره بسیاری از خلقا… ایرانی جماعت پَر کشید و رفت، شیرخشک هم از دسترس نوزاد و خانوادههای ایشان خارج شده و در گوشهای نامعلوم، زانو در بغل گرفته و به کارهای اشتباه و قیمت بیپروای خود فکر کند!
من نمیدانم، این دیگر چه مدل از مشکل و حل مسئله است، یک کم و کسری بابت یک اشتباه مدیریتی و برنامهای بوجود آمده است، که احتمالاً راهحل آن هم نزد متولیان و صاحبنظران و متخصصان، معلوم و روشن است، حالا چگونه است که صد مدل راه و حل مسئله از تخصیص ارز و راهاندازی سامانه و سهمیهبندی و مدیریت و نظارت و واردات مستقیم محصول و… به اجرا در میآید (یا اینجور بهنظر میرسد که به اجرا درآمده است) ولی نتیجه کار قوز بالای قوز و افزون شدن مشکل و گرفتاری و سر درگریبانی و مستأصل شدن خانوادهها و چربی سبیل دلال و واسطه و ایضاً نارضایتی افزونتر مردم است.
در خبر است روزی شخصی نزد پزشک رفت و به ایشان گفت که جناب دکتر، تمام بدنم درد میکند، آن هم درد شدید، ببینید به هر کجا که انگشت خود را میگذارم درد شدیدی سرتاپای وجودم را فرا میگیرد و وقتی انگشتم را بیشتر فشار میدهم درد خیلی شدیدتر میشود ولی نمیدانم چرا وقتی انگشتم را از روی موضع بر میدارم، به یکباره درد آرام میگیرد!
جناب پزشک یک معاینه کوتاهی از بیمار بینوا بهعمل آورده و سپس به ایشان میگوید که جناب استاد! انگشت شما شکسته است باید بروید یک عکس بگیرید تا ببینیم با آتلبندی کارتان راه میافتد یا باید گچ بگیریم، بقیه اعضای بدنتان هم در صحت و سلامت کامل است و هیچ مشکلی ندارد!
با همین دست فرمان، قاعدهای در مدیریت داریم با اسم مدیر انگشت شکسته، که میگوید، برخی از مدیران به دلیل آنکه آگاهی خوب و کاملی در مورد کار و وظیفه تخصصی برخی از واحدهای زیرمجموعه خود ندارند، با همان اطلاعات کم و البته برخی اوقات با توهم دانایی که بهخاطر اعتماد به سقفی که دارند، خود را صاحبنظر در آن حوزه میپندارند و برای حل مشکل و معضلات و یا بهبود و اصلاح رویهها و فعالیتهای آن واحد، انگشت تدبیر و خردمندی خود را روی فرآیندها و چارچوب اجرایی و یا برنامهای آن شرکت، البته به قصد اصلاح میگذارند ولی از آنجا که خردمندی آن انگشت بهواسطه شکستگی و کم و کسری اطلاعات و دانش، در حالت وخیمی به سر میبرد، عارضه جدید و بعضاً بهمراتب بدتر از قبل نصیب آن واحد شده و عزیزان مدیران انگشت شکسته، همانند آن بیمار بینوا نمیفهمد که اصل قصه در شکستگی و مشکلدار بودن تصمیمات و تدابیر است که باید برای آن چارهجویی نمایند…!
دیدگاه بسته شده است.