مسؤولان ورزشگاهها کجا هستند؟ صدای شکستن استخوان معترض میآید خطری که در برخی ورزشگاهها جوانان و نوجوانان علاقهمند به فوتبال را تهدید میکند افرادی هستند که در نقش صداخفهکن ظاهر میشوند و برای برخی مربیان کار میکنند! به گزارش مهر، حکایتی وجود دارد از یکی از دیدارهای فوتبال لیگ برتر، حکایتی غمانگیز و خطرناک، حکایتگر […]
مسؤولان ورزشگاهها کجا هستند؟
صدای شکستن استخوان معترض میآید
خطری که در برخی ورزشگاهها جوانان و نوجوانان علاقهمند به فوتبال را تهدید میکند افرادی هستند که در نقش صداخفهکن ظاهر میشوند و برای برخی مربیان کار میکنند!
به گزارش مهر، حکایتی وجود دارد از یکی از دیدارهای فوتبال لیگ برتر، حکایتی غمانگیز و خطرناک، حکایتگر اینچنین حکایت میکند: «صدای اعتراض (به درست یا غلط) علیه فلان مربی که بلند شد در پی آن صدای خرد شدن یکی دو استخوان هم به گوش رسید. آقایان گردن کلفت که شب قبل مهمان آن مربی بودند تا میخوردند معترضان را کتک زدند. در آن جایگاه هم کسی نمیتوانست جلودار آنها باشد. انگار این قلمرو قدیمی را علامت گذاری کردهاند.
دو- ۳ تا دماغ که شکسته شد جو آرام شد، دیگر کسی اعتراضی به رفتار آقای مربی نداشت. بچههای مردم چشم میدواندند تا مأموران برقراری نظم را ببینند اما حتی با دیدن آنها هم جرأت نداشتند که شکایتی داشته باشند، شاید بیرون از استادیوم خط خطی شوند، شاید هم کاردی شان کنند یک روز ناغافل!»
این حکایت در مورد یک تیم نیست، درمورد چندین تیم تکرار شده است، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، هستند کسانی که یا با نظر مربی و بازیکن یا با نظر خودشان و سلیقه خودشان جمعیت را کنترل میکنند. آنها همه جا هستند، صورت زخمیها زیاد شدهاند، آنها قبلاً برای تشویق کردن و عربده زدن استخدام میشدند اما در عصر جدید برای کنترل مخالفان و خفه کردن صدا و نطفه استخدام میشوند. هیبتشان هم برای بچههای مردم، برای جوانها ترسناک است، بیشتر شبیه به «هالک شکست ناپذیرند» برخی از آنها!
از قیافهشان پیداست مدام بین تو و بیرون در رفت و آمدند و زندان رفتن برایشان خیالی نیست. پولشان را که بگیرند کار انجام شده است. مثل آنها که میگویند: «عکس بده جنازه بگیر!» باب جدیدی باز شده است. بوقچیهای قدیمی انگار دیگر دورهشان گذشته. امروز دور، دور بدنکارهاست و قلدرها، این وسط بچههای مردم در ورزشگاهها آیا امنیت دارند؟ حق اعتراض دارند؟
این داستان جدید از چند سال قبل شروع شد، از آن روزها که هواداران فلان ستاره شهرستانی او را تشویق کردند و پیراهن وی را پوشیدند. آن روز در راهروهای ورزشگاه آن هواداران به جرم عاشقی اولین کتکها را دریافت کردند و سپس لباسهایشان را پاره دیدند.
چندی بعد برخی دیگر در ورزشگاهی دیگر وقتی بازیکن محبوبشان را صدا زدند که توسط مربی به میدان بیاید کتک خوردند، بیچاره بازیکن ستاره از روی نیمکت داشت کتک خوردن هوادارانش را نگاه میکرد و حیرتزده میپرسید اینها چه کسانی هستند که مردم را کتک میزنند؟ این اتفاقها واقعی است که رخ میدهد؟ حالا دوره جدیدی از قلدری شروع شده است، عصری جدید اقتباس شده از داستانهای قدیمی شعبانبیمخها و قدارهکشهای قدیم.
این وسط آنها که حقوق میدهند هم باید شرم کنند، جای آنها واقعاً در این فوتبال نیست، هر چقدر هم که خوب بازی کنند، هر چقدر هم خوب مدیریت و مربیگری کنند فرقی نمیکند این ورزشگاهها مقدس هستند. این مردم هم حق اظهار نظر دارند. اصولاً فوتبال را جامعه شناسها به سوپاپ اطمینان میشناسند جهت خالی کردن روح و روان مردم برای فریاد زدن و تخلیه هیجان. اگر بنا باشد این رویه ادامه پیدا کند کار گره میخورد. همین هواداران موجود هم دیگر به ورزشگاه نمیروند. فوتبال میماند و خود فوتبالیستها و مربیان.
شاید بهتر باشد که حراست ورزش و نیروی انتظامی این ماجرا را پیگیری کند. شاید لازم باشد که همه نهادهای نظارتی این موارد را پیگیری کنند. امنیت هواداران فوتبال به خطر افتاده است، ماجرا کاملاً جدی است. این رسم جدید را باید از بین برد. حتی اگر فحاشی هم میشود راه از بین بردنش با زور بازو و چاقو و تیغ نیست. این روند رو به قهقرا است، فوتبال را اگر لازم دارید نجاتش دهید. این روند که همه گیر شود حساب کار با خداست. همین امروز برخورد کنید، با اسم مخفف هم نه، خیلی صادق برخورد کنید.
کمیته اخلاقی که به عکسها و آلبومهای خصوصی مردم کار دارد این موارد را دنبال کند، اگر کسی چنین نقشههایی را دنبال میکند او را برای همیشه از فوتبال محو کند. با این رویه آرامشی وجود ندارد. با این روند ورزشگاهها دیگر جای مردم نخواهد بود.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.