نمیدانم برخی عزیزان، از اجرایی و تقنینی و نظارتی گرفته تا برنامهای و بانکی و صمتی و کشاورزی، تکلیفشان با خودشان معلوم است و ما خلقا… صنعتگر و تولیدکننده و معدنکاو و صادراتی و ساختمانی و… را روی هوا و تکلیف نامعلوم گذاشتهاند و یا خودشان هم مثل خودمان در حالت بلاتکلیفی و بیحواسی و […]
نمیدانم برخی عزیزان، از اجرایی و تقنینی و نظارتی گرفته تا برنامهای و بانکی و صمتی و کشاورزی، تکلیفشان با خودشان معلوم است و ما خلقا… صنعتگر و تولیدکننده و معدنکاو و صادراتی و ساختمانی و… را روی هوا و تکلیف نامعلوم گذاشتهاند و یا خودشان هم مثل خودمان در حالت بلاتکلیفی و بیحواسی و سر در گریبانی به سر میبرند؟!
اینکه کدام سازمان و دستگاه و نهاد و قوه، در این قصه محدودیتها و دستاندازهای مسیر تولید و صنعت، هنر بیشتری به خرج داده، بحثی است و اینکه فهم ما آنقدری قد نمیدهد که بدانیم نسبت مسئول و مدیر ساعی و پرتلاش و متعهد و کاردان، به عزیزان بیخیال و باری به هر جهت و نابلد و ناشی چقدر است ولی هرچه هست، اینکه همچنان جاده توسعه پر چاله و چوله و حفره و گسل است و از فعال اقتصادی و تاجر و بازاری گرفته تا دست به آچار و صنعتگر و تولید و توزیعکننده همه ناراضی هستند و هر کدام به اندازه مثنوی هفتاد مَن کاغذ حرف برای گفتن دارند، معلوم است کمیت کار لنگ میزند، آن هم بدفرم! آش آنقدری شور است که صدای عزیزان مسئول و متولی و صاحب مسند و وکیل و وزیر و معاون و رئیس را هم درآورده است.
فیالمثل در فقره خودرو، از دَم همه ناراضیاند، خودروساز و دولت و شورای رقابت و سازمان حمایت و از همه مهمتر خلقا… ایرانی جماعت، البته بماند که درکی از دلیل نارضایتی جنابان خودروساز نداریم و نمیدانیم مجریان و رقابتی و حمایتی و بانکی، باید برایشان چه تحفه و امتیاز و شرایطی فراهم نمایند تا راضی شوند ولی به هرحال اینها هم ناراضیاند!
در حوزه معدن و صادرات و سازندگی، آن هم در عرصههای مختلف همین قصه، جاری و ساری است، یک نفر را پیدا نمیکنی که بهواقع راضی باشد، حتی آن تولیدکنندگان و شبهتولیدکنندههای لوازم خانگی و تجهیزات و ماشینآلاتی که واردات آنها ممنوع است و حسابی با این بساط مونتاژکاری و برونسپاری و قیمتهای دلبخواهی، حظوافر میبرند، آنها هم از وضع کسادی بازار و فروش و قیمتگذاری و محدودیت و ممنوعیتها، شاکی هستند.
نمیدانم مردم کشورهای دیگر هم مثل ما هستند یا این خصوصیت، اختصاصی بخشی از ما مردم این سرزمین است که اولاً خیلی همدیگر را قبول نداریم، ثانیاً خودمان را آنقدری فهیم و عقل کل میدانیم که از مشورت و همدلی و گفتگو و تعامل و گوش دادن، تا دلت بخواهد فراری هستیم، به حد و سقف و حق خودمان راضی نیستیم بماند، چشم به حق و سقف و حد دیگران هم داریم، میدانیم سواد و تجربه و هنر کاری را نداریم ولی جایگاه و پست و مقام و پول و اعتبار اجازه نمیدهند، بیخیال شده و کار را به کاردان بسپاریم، با سود متعارف و حساب و کتاب براساس بهای تمام شده و انصاف و رواداری، آنچنان میانهای نداشته و هرجا فرصت شود دلمان میخواهد تا ته خط برویم و وقتی عرصه بر ما تنگ میشود، وامصیبتا سر داده و زجهمویه میکنیم، علاقهمندی وافری به وجود امکانات و خدمات درست درمان و تسهیلات و حمایت و مراقبت در کار و زندگی و شهر و دیار خودمان داریم، ولی به شدت میانهمان با مالیات و عوارض و پرداخت حقوق دولتی، شکرآب است، هر فرصتی که پیدا شود، حتی یک نقطه و یا ویرگول در قانون و مقررات و یا ضعف و ابهام در امورات اجرایی و نظارتی، آن را به برگ برنده خود تبدیل کرده و سوار بر موج فرصت و رانت و اگر بشود باند، تخته گاز میرویم، خیلی علاقهمندی به باز پس دادن وام و تسهیلات نداریم، مخصوصاً اگر پشتمان به کسی یا امضایی یا سازمان عریض و طویلی گرم باشد و یا اصلاً خودمان وزنهای باشیم و سفره چرب و شیرینمان برای دوستداران و کارچاقکنها پهن باشد و…!
بالاخره خواستیم عرض کنیم که شتر سواری دولا دولا نمیشود، این سال که روبه پایان است، عجالتاً عزیزان مسئول و صاحبمنصب، سال آینده را دریابند!
دیدگاه بسته شده است.