بحران، فوری!

بحران، فوری!      یعنی باید بگویم که کلهم‌اجمعین، در این یک فقره استاد تمامی داریم، حالا اگر کلهم این‌کاره نباشیم، ولی آنقدری هستیم که آنهایی که به این هنر آراسته نیستند در خیل اساتید معظم، اصلاً به چشم نیایند!     خودم هم نمی‌دانم چرا نمی‌روم سر اصل مطلب و گیر داده‌ام به میزان و مقدار […]

بحران، فوری!

     یعنی باید بگویم که کلهم‌اجمعین، در این یک فقره استاد تمامی داریم، حالا اگر کلهم اینکاره نباشیم، ولی آنقدری هستیم که آنهایی که به این هنر آراسته نیستند در خیل اساتید معظم، اصلاً به چشم نیایند!

    خودم هم نمی‌دانم چرا نمی‌روم سر اصل مطلب و گیر داده‌ام به میزان و مقدار و نسبت بین استاد و شاگرد!

حرف حساب ما این است که، مگر می‌شود در یک سرزمین اینقدر هماهنگی و تفاهم، بر سر یک موضوع، بین بدنه و ساختار و مسؤول و مربوط و ملت و دولت، وجود داشته باشد.

    هر موضوع و غیرموضوعی که وجود دارد و یا به وجود می‌آید و حتی این احتمال می‌رود که در آینده به وجود بیاید، به چشم بر هم‌زدنی می‌شود بحران و چالش و بستر دعوا و شایعه و کلی هزینه و مصیبت!

    از نرخ دلار و ریل قطار و پیاده شدن نوار گرفته، تا میوه برجام و حق شهر و شهروند و آمدن برف و نیامدن باد و سرازیر شدن دود و غبار، از نجومی شدن حقوق و طرح تحول و اجرای کنسرت تا راه ندادن سخنران و گفت‌و‌گوی ثریا و قمه‌کشی فروشگاه و ورود یک جبهه نوظهور و عبور جبهه هوای پر زور.

    ظاهراً برای همه اساتید فن، خیلی هم مهم نیست که وقایع اتفاقیه، از چه جنسی است، اجتماعی و جوی و فردی است یا دولتی و سیاسی و اساسی، بوی رانت و تخلف و پیچاندن می‌دهد یا نشان زحمت و تلاش و کار موفق، قرار است مچ بگیریم یا راز مگو باز گوییم و یا قانون را پاس بداریم و حرمت افراد حفظ کنیم و یا از فرهنگ صیانت کنیم و مواظب اخلاق باشیم.

    حالا این وسط اعتبار و منافع ملی برای اهل فن کجای کار قرار دارد و دست در آستین شکستن و قاعده و قانون را رعایت کردن و در بوق و کرنا ندمیدن و آتش معرکه را افزون نکردن، چه معنایی دارد، هنوز کسی از آن اطلاعی پیدا نکرده است و ظاهراً این گمشده آنقدر‌ها هم مهم نیست که کسی در پی یافتنش، برود و نگران نبودنش باشد.

    به نظر هوشنگ‌خانی ما می‌رسد، بهتر است کمی فیتیله را پایین بکشیم و ترمزدستی را بالا بکشیم و این‌گونه تخت گاز نرویم و دلمان به بحران‌سازی برای طرف مقابل خوش نباشد که همه در یک کشتی هستیم و هیچ جناح و خطی، گوشه امن و امان ندارد!

    و اگر همینطور و با همین دست فرمان بخواهیم پیش برویم، ۴ صباحی دیگر، اسممان می‌رود در گینس و برای خودمان می‌شویم تنها کشور بحرانزده بدون بحران!

از ما گفتن بود … .

 

            هوشنگ خان