حرفهای خودی و بیخودی قانون مورفی! قبل از اینکه در مورد قانون مورفی صحبت کنم، باید خدمت شما خواننده گرانقدر یادآوری کنم که اصولاً بهخاطر اینکه در این ملک همه چیز بر مدار نظم و قاعده و دقت، اجرا میشود و نظارت و مدیریت و کنترل در حد اعلاء و مؤثر و کارآمد است […]
حرفهای خودی و بیخودی
قانون مورفی!
قبل از اینکه در مورد قانون مورفی صحبت کنم، باید خدمت شما خواننده گرانقدر یادآوری کنم که اصولاً بهخاطر اینکه در این ملک همه چیز بر مدار نظم و قاعده و دقت، اجرا میشود و نظارت و مدیریت و کنترل در حد اعلاء و مؤثر و کارآمد است و همگان دارای تعهد و مسئولیتپذیری و اهتمام زایدالوصف هستند، این قانون که هیچ، پدر جد این قانون مورفی هم در این مرز و بوم جایی ندارد و اگر کسی غیر از این بگوید، قطع به یقین باید بر خرد و عقلش شک کرد، هرچند از مکر و خدعه بورکینافاسوی جهانخوار نباید غافل شد!
مخلص کلام این است که براساس قانون مورفی، «هر خطای ممکن، رخ خواهد داد» به عبارتی، قانون مورفی به بدبیاریها و امکان بروز خطا در کارها اشاره دارد. براساس این قانون، «کارها در بدترین و نامناسبترین زمان به خطا میروند» و هر قدر اهمیت آن کار بیشتر باشد، احتمال بدبیاری و اشتباه پیش رفتن کارها هم بیشتر است. خطای احتمالی، در زمان و مکان نامناسب روی خواهد داد و اگر امکان بروز مشکلی در کاری وجود دارد، آن مشکل اتفاق خواهد افتاد!
بعله ما هم با شما موافقیم که آن سرگرد ادوارد مورفی که این قانون را ابداع نمودند خیلی بیش از حد منفی باف بوده و بدفرم قانون بینظمی که میفرماید تمامی سامانه و سیستمها میل به بینظمی دارند و به سمت آن پیش میروند را جدی گرفته است ولی خب به هرحال آنچه در زندگی روزمره با آن برخورد میکنیم، خیلی هم نشان از بیراهه و بیربط بودن حرفهای این جناب مورفی نیست، بهنظرم بهتر است چند مثال بزنیم شاید همه با هم ایمان آوردیم!
وقتی چیزی از دستمان میافتد (مثلاً کلید)، به پرتترین گوشه ممکن تشریف میبرد و یا سوراخی شیاری چیزی پیدا کرده و خود را در آغوش آن میاندازد، هنگامی دستمان بند است و یا کثیف است، بینی شروع به خارش میکند، کفش نو، لگد خورش ملس است، عجله که داریم، ترافیک سنگین به استقبالمان میآید و وقتی در همان ترافیک گیر کردهایم، همیشه لاینی که در آن هستیم، دیرتر راه میافتد، حتی لاین را هم که عوض کنیم، باز همان قصه تکرار میشود، شستن ماشین، کلید بارش باران در همان روز را روشن میکند، آن هم نم بارانی که فقط ماشین را کثیف میکند، وقتی جنسی را میخریم، آن را در مغازه دیگری ارزانتر پیدا میکنیم، بعضی وقتها که میخواهیم به یک نفر نشان دهیم یک دستگاه خراب است، همان موقع خوب کار میکند و یا برعکس وقتی فکر میکنی آماده کار است، موقع استارت از کار میافتد، هنگامی که چیز بیاستفادهای را بعد از مدتها که از آن نگهداری کردهایم، بالاخره دست از دلمان برداشته و تصمیم میگیریم آن را دور بیندازیم، بعد از مدت کوتاهی به آن نیاز پیدا میکنیم. خیلی مواقع هم چیزی را گم میکنیم و هرچه جستجو میکنیم آن را پیدا نمیکنیم ولی وقتی جایگزین آن را میخریم، فیالفور پیدا میشود، کلاً هم وسایل گرانقیمت تزئینی، عمر کوتاهی دارند!!
باز هم بگویم یا بس است، بله اینجوریاست، این قانون به ما یادآوری میکند که از هرچه بترسیم به سرمان میآید و از هرچه فرار میکنیم، ما را خفتگیر میکند، به همین سادگی و بدجنسی!
البته این جناب قانون مورفی همه جا هم به یک صورت خودش را نشان نمیدهد، انگار سرزمین با سرزمین و کشور و با کشور برایش فرق میکند، در یک جا خیلی تنگنظر و سختگیر است و بهزور یک اشتباه از دستش میچکد ولی در ملکی دیگر، حسابی دست و دل باز و سخاوتمند میشود و دست مبارکش را بر سر و گوش یکدرمیان برنامه و تصمیمات اجرایی و اقتصادی و صنعتی و معیشتی میکشد. یکجور ناجوری که نگم برات!
البته باز جای شکرش باقی است که کشور عزیزمان در عرصه دست و دلبازی و سخاوت این جناب قرار ندارد و همانطور که میبینید نتایج و خروجی وضعیت معیشتی و اقتصادی و صنعتی و آموزشی و مسکنی و خودرویی ما به خوبی این مطلب را نشان میدهد.
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.