از اوفارل تا کیروش: همان شهرزاد قصهگو حمیدرضاصدر به رویارویی کیروش و برانکو پرداخته و از منظر تاریخی تب و تاب آمدن و رفتنهای مربیان خارجی و مدیریتهای آشفته را مرور کرده… به گزارش «ورزش سه» مربیان ملی معمولاً به قرار گرفتن در آماج حملهها خو میگیرند و قاعده بازی «مربی تیم ملی بودن» یعنی […]
از اوفارل تا کیروش: همان شهرزاد قصهگو
حمیدرضاصدر به رویارویی کیروش و برانکو پرداخته و از منظر تاریخی تب و تاب آمدن و رفتنهای مربیان خارجی و مدیریتهای آشفته را مرور کرده…
به گزارش «ورزش سه» مربیان ملی معمولاً به قرار گرفتن در آماج حملهها خو میگیرند و قاعده بازی «مربی تیم ملی بودن» یعنی شکیبایی را میپذیرند، تحمل نیش و نوش را. با این وصف مسیر طی شده توسط مربیان خارجی تیم ملی ایران پرپیچ و تابتر بوده. آمیزهای از پذیرفته شدن و نشدن، مهماننوازی فراوان از یک سو و شلاق خوردن کینهتوزانه از سوی دیگر. خوش استقبال و بد بدرقه. با بیاعتنایی به از دست رفتن زمان و از کف رفتن پول میزبان. با فراموش کردن اهداف اولیه. با از یاد بردن خیلی چیزها. بازنگری نشستن -فقط محض نمونهـ ایگور نتو، زدراکفرایکف و تومیسلاو ایویچ روی آن نیمکت و چگونگی جداییشان بازتابنده همان تناقضها بوده و بسیار عبرت آور.
برابر سیاهه دراز مربیان خارجی تیم ملی که از اروپای شرقی آمدند فقط دو تن به اروپای غربی تعلق داشتند: فرانکاوفارل بریتانیایی و کارلوسکیروش پرتغالی. این «غربی بودن» در هر دو مورد و در دو دوره مختلف به زدن همان انگها انجامید: «بزرگ پنداری»، «درک نکردن فرهنگ والای ایرانیان»، «نتیجه گرایی»، «محافظه کاری»… فرانک اوفارل سال ۱۳۵۳ طی قرارداد دو سالهای به عنوان مربی تیم ملی معرفی شد و جای محمود بیاتی را گرفت. بیاتی به رغم بازیکنان شایسته آن دوران نتوانسته بود تیم ملی را راهی جام جهانی ۱۹۷۴ کند. کیروش سال ۱۳۹۰ هم پس از سیاهه مربیان ایرانی – امیر قلعهنوعی، پرویز مظلومی، منصور ابراهیمزاده، علیدایی و افشینقطبی و سرانجام ناکامی در راهیابی به جام جهانی ۲۰۱۰ وارد شد. اوفارل را با نشستن روی نیمکت منچستریونایتد میشناختیم و کیروش هم مثل اوفارل از معبر منچستریونایتد عبور کرده بود. همان دستیار محبوب آلکسفرگوسن که از رویارویی با کاپیتان رویکین بیمی به دلش راه نداده بود.
به اوفارل در بدو ورودش عنوان «مردی آمده از امپراطوری استعمارگر» دادند. وقتی او در مرداد ۱۳۵۳ در نخستین گامش اردویی در تهران برپا ساخت همه در حال له کردنش بودند. وقتی مردانش در دیدار تدارکاتی برابر فنرباغچه به رهبری دی دی برزیلی ۰-۳ پیروز شدند کسی دست نزد، کسی هورا نکشید. شمشیرها آخته بودند و قلمها تیز. او را مربی لجوج و متکبری خواندند که نمیخواهد ایران را بشناسد. او را به رغم آن که ایرلندی بود، مرد انگلیسی خطاب کردند که هنوز با رویای امپراطوری بریتانیا از خواب بلند میشود. گفتند یکدندگیاش آمیخته به لافزنی است. نوشتند ایران را «سرزمین هزار و یکشب» پنداشته و مثل شهرزاد قصهگو برای نجات جانش، امیر را با بافتن هزار و یک قصه افسون کرده. تکرار کردند انگلیسی لافزن میخواهد ایرانیان را خواب کند. به ضرب و تقسیم روی آوردند. به این که اوفارل آمده تا ۷۳۰ روز دروغ بگوید و ۷۰۰ هزار تومان (سالی ۳۵۰ هزار تومان، سالی ۵۰ هزار دلار، ماهی ۴ هزار دلار) بزند به جیب. مفتمفت.
کیروش مسیر دیگری را پیمود. او با محبت بیش از حد رسانهها روبهرو شد، ولی لشگر مربیان داخلی بر او تاختند. بیاعتنایی و تکبرش دستمایه مناسبی برای به رخ کشیدن برخورد از بالای اروپاییاش بود (تاریخچه حضور پرتغالیها در خلیجفارس و فتح جزیره هرمز در عصر شاه اسماعیل یکم میتوانست برای خیلیها دستمایه جذابی شود). مبلغ قراردادش، حدود سالی دو تا ۴ میلیون دلار – بر مبنای جستجوهای اینترنتی- با همان ضرب و تقسیمها به رخ کشیده شدند. با همان ادبیات «به جیب زدن» و «مفتمفت». بارها و بارها.
مأموریت اوفارل فتح بازیهای آسیایی تهران ۱۹۷۴ بود. او پیش از آغاز مسابقات ضیافت شامی – احتمالا ًبا فشار و اصرار فدراسیون – به افتخار رسانهایها ترتیب داد تا شمشیرها غلاف شوند. ایران با پیروزی ۷ صفر مقابل پاکستان، دو بر یک مقابل برمه، ۶-۰ مقابل بحرین، یک صفر مقابل مالزی، یک صفر مقابل عراق و سرانجام دو صفر مقابل کرهجنوبی پا به دیدار نهایی گذاشت. آن جا با یک گل پیروز شد و جام را با فقط یک گل خورده بالا برد. ولی خردهگیران میگفتند بهترینهای یک دوران را در اختیار داشته: ناصرحجازی را درون دروازه. جعفر کاشانی، عزتجانملکی، مسیح مسیحنیا و اکبرکارگرجم را در دفاع. علیپروین، قلیچخانی، علیجباری و محمدصادقی را در میانه میدان و غلامحسینمظلومی، رضا عادلخانی و حسن روشن را در خط حمله.
مأموریت اوفارل در ۲۴ شهریور ۱۳۵۳ تمام شد. پیش از رفتنش در رستوران استادیوم صد هزار نفری از همه وداع کرد. در متن خداحافظیاش کسی را جا نینداخت. مردم و بازیکنان را. فدراسیونیها و رسانهایها را. دستیارانش–حسنحبیبی، حشمت مهاجرانی و بهمن صالحنیا – را مربیان بزرگی برای آینده فوتبال ایران خواند. نوع خداحافظیاش نمایانگر روحیه حرفهایاش بود. نه انتقاد کرد و نه کسی را مقصر خواند. نه نق زد و نه گناهی را برشمرد. همه را ستود و سپاس گفت. میگفت دیروز منچستر بوده، امروز تهران و فردا جایی دیگر. اوفارل رفت و رکورد ۷۷٫۷۸ درصدی پیروزیاش میان مربیان تیم ملی ایران که بیش از ۶ بازی انجام دادند هنوز بهترین است: ۹ بازی، ۷ پیروزی، دو تساوی و بیشکست.
کیروش هم مأموریت اولش یعنی راه یابی به جام جهانی ۲۰۱۴ را به انجام رساند (هرچند مفاد قراردادش در باره نحوه نظارت بر تیمهای امید به روشنی عیان نشدند). ولی او طی سپری کردن آن مسیر، همان اروپایی خونسرد باقی ماند و هر چند گاهی از پیلهاش درآمد (مثل راه انداختن بازی روانی برابر مربی کرهجنوبی طی آخرین دیدارهای مقدماتی جامجهانی ۲۰۱۴ با بالا بردن مشتی گره کرده) ولی مثل اوفارل مهمانی آشتیکنان – ولو اجباری – ترتیب نداد و دستیارانش را کوچک کرد و کوچکتر. آنتونیو سیموئز رفت و معروفترین دستیار ایرانیاش مارکار آقاجانیان شد که یعنی با رفتنش برخلاف اوفارل میراثی روی نیمکت برجای نخواهد ماند.
مأموریت بعدی کیروش تکرار مأموریت اول بود: راهیابی به جام جهانی ۲۰۱۸٫ ولی در ادامه راه تلختر شد. نقزنتر، بهانهجوتر و خردهگیرتر. یا استعفا داد و یا تهدید به استعفا کرد (و آنقدر به این سلاح روی آورد تا به کلی تأثیرش را از دست بدهد و بدل شود به دستمایه شوخی و طنز). زمان کمتری را در ایران سپری کرد و هر بار آمد نیشی زد بهکارفرمایانش -فدراسیونیها- که گروهی را خوش آمد و دستهای را از بیدست و پایی فدراسیونیها خشمگین ساخت. کیروش اهل عقبنشینی نبود و آن نصیحت سعدی را خوب میفهمید «… بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید». با این وصف با تیم جوان شدهاش کشتی تیم ملی را سلامت تا نیمه راه رسیدن به کرانه جامجهانی جلو آورده. تا اینجا. تا امروز. تا برگرداندن سکان به سوی طوفانی خود خواسته. با قرار گرفتن برابر برانکویی که پرسپولیس را پس از سالها در آستانه قهرمانی لیگ قرارداده. برابر آخرین مربی خارجی تیم ملی پیش از خودش.
شرنگ این بازی خشم و غرور یا «مسابقه دهن کجی» با گشتن دنبال برنده و بازندهـ و برای خیلیها شیطان و فرشتهـ تلختر شده. برای آنهایی که معیار صعود کردن یا نکردن تیم ملی به جام جهانی برای شان همه چیز شده هوا ابری است. وقتی اوفارل رفت تیمش قهرمان بازیهای آسیایی بود و راه یافته به المپیک ۱۹۷۶٫ تیم کیروش در جدول با ۱۱ امتیاز از ۵ دیدار در رده اول قرار دارد، کرهجنوبی ۱۰ امتیازی است و ازبکستان ۹ امتیازی. ولی حقیقت این است راهیابی به جام جهانی و انجام آن ۳ دیدار هم این هوا را آفتابی نخواهد کرد. حکایت آمدن و رفتن فرنگیها به تیم ملی دوره میشوند و دوره. زمان و پول از دست رفته. آینههایی از مدیریت آشفته.
حمیدرضا صدر
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.