کسب و کار کساد است ! از اول هم قرار نبوده که در (همان درب قدیم) دنیا همواره بر یک پاشنه بچرخد و همیشه به کام ما باشد، دوره خوشخوشانی ما هم گذشت، آن موقع که به هر طرف سر میچرخاندی، کلی حرف و حدیث و نقل قول و گزارش و خبر بود که […]
کسب و کار کساد است !
از اول هم قرار نبوده که در (همان درب قدیم) دنیا همواره بر یک پاشنه بچرخد و همیشه به کام ما باشد، دوره خوشخوشانی ما هم گذشت، آن موقع که به هر طرف سر میچرخاندی، کلی حرف و حدیث و نقل قول و گزارش و خبر بود که میتوانستی بر آن نقدی بنویسی و با مطایبه به سراغش بروی و طنز مستتر در آن را از بالقوه به بالفعل در آوری !
البته حالا هم خیلی فرقی با قبلاً نکرده است، اوه ! تا دلتان بخواهد سوژه کوچک و بزرگ برای طنز و نقادی وجود دارد، همینطور و بهطور خودجوش و غلغل زنان، از در دیوار و نهاد و وزارتخانه و دستگاه و سیما و ورزش و هر جایی که بهفکر مبارکتان برسد، یک خط در میان شوخی و جدی و حرف حساب و ربط و بیربط است که میشود خبر و گزارش و اتفاق و حرف و حدیث و همینطور بدون هیچ دور باش، کور باشی، آوار میشود روی سر خلقا…،
یکدفعه زبان مبارکمان لال، در ذهن خودتان خطور نکند که این هوشنگ هم حال مساعدی ندارد و چرند و پرند تحویل میدهد، از یک طرف میگوید، این همه فضا برای طنز و طنازی و نقد و نقادی آماده و محیاست و این همه سوژه وجود دارد و از طرف دیگر میگوید که دورانی که خبر و گزارشی که بتوان با آن مطایبهای کرد به سر آمده است و بازار کساد است !
اصلاً و ابداً، عقل هوشنگ خانی ما، کما فیالسابق سر جایش است و حواسمان هم ایضاً جمع است، البته نه به اندازهای که باید! اما آنقدری هست که حرف بیراه نزنیم و شیرین عقلی نکنیم! مشکل اینجاست که هر خبر و حدیثی که وجود دارد، حالا اقتصادی باشد یا اجتماعی، فرهنگی باشد یا ورزشی و کلاً از هر نوعی که باشد، مهم نیست، مهم آن است که همیشه کلی آدم هستند که سرشان درد میکند برای آنکه آن موضوع را بدون معطلی و فوت وقت، فرتی بچسبانند به یک موضوع سیاسی و البته ترجیحاً به یک موضوع حساس سیاسی!
بعد از آن دیگر آن موضوع نه اقتصادی و فرهنگی است و نه ورزشی و اجتماعی و نه هیچ چیز دیگر، بلکه آن موضوع میشود یک موضوع حساس سیاسی که اگر بخواهی در مورد آن سخنی بگویی و حواست نباشد و حرفی را جابهجا کنی یا اعرابی را بالا و پایین بگذاری، کارت با دو آتیشههای دنیای سیاست گره میخورد و یکدفعه به خودت میآیی و میبینی چه کردهای، کاری کردهای کارستان، ۴ کلام حرف حسابت شده مثنوی هفتاد من کاغذ، آنهم بر علیه یک جبهه و گروه و حزب و دسته سیاسی و اگر شانس بیاوری و رسماً برای سین جیم شدن و جواب پس دادن احضارت نکنند، لااقل برای مدت مدیدی، پشت دست مبارک را داغ میکنی تا احوالی از فرهنگ و اجتماع و اقتصاد و ورزش، نپرسی و دور از قافله بخوابی تا خواب آشفته نبینی.
یکی نیست به آن برخیهای بزرگوار بگوید که جان برادر شما که هر چیزی را که میبینید و میشنوید و میخوانید بدون معطلی و کوچکترین تردیدی، ربطش میدهید به سیاست و حاکمیت و اصل و اساس جامعه و کشور! لابد برای خودتان حکمتی درست و درمان در آن میبینید، ولی اینکه در آب گلآلود ماهیهای درشت میتوان صید کرد و تا موج نباشد نمیشود موج سواری کرد و برای رسیدن به مقصود، کافه را باید به هم ریخت، همه را من هوشنگخان یک لا قبا هم میدانم، دانستن و عملکردن به آن خیلی هم هنر نمیخواهد، ولی حواس مبارکتان باشد که خود صید نشوید و به تخته سنگها نخورید و کاسه و کوزهها بر سرتان نشکند که سکه این بازی دو رو است و در همیشه بر یک پاشنه نمیچرخد. از ما گفتن بود
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.