حرفهای خودی و بیخودی فرونشستها! وقتی عبارت فرونشست را میشنویم و یا میبینیم بلافاصله فرونشست زمین به ذهن میآید، البته در برخی مناطق که فرونشست زیاد و خطرناک باشد، این یادآوری همراه با ناراحتی و ناامیدی همراه است چون ظاهراً در این فقره کسی قرار نیست کاری بکند و کسی به کسی نیست، بماند […]
حرفهای خودی و بیخودی
فرونشستها!
وقتی عبارت فرونشست را میشنویم و یا میبینیم بلافاصله فرونشست زمین به ذهن میآید، البته در برخی مناطق که فرونشست زیاد و خطرناک باشد، این یادآوری همراه با ناراحتی و ناامیدی همراه است چون ظاهراً در این فقره کسی قرار نیست کاری بکند و کسی به کسی نیست، بماند اگر مثل جنابمان، اصفهانی باشی، درد و رنج و عصبانیت هم مزید میشود که به یاد میآوری بهخاطر بیبرنامگی، بیمسئولیتی، بارگذاریهای غیرقانونی و همچنین بیش از حد بر زایندهرود و کشاورزی سنتی غرقابی و عدم تخصیص حقابه محیطزیست و عدم تحقق قولهای مکرر در مکرر مسئولین مربوطه، این فرونشست بیشتر عمدی میرسد تا قهر طبیعت و کمبارشی و مشکلاتی که در دست بشر دو پا نیست و از دست او خارج است، این فرونشست هر روز پرده جدیدی رو میکند و دیر بجنبیم بخشی از اصفهان را در خود فرو ببرد!
به هرحال امروز حرف هوشنگخانی ما در مورد این نوع فرونشست نیست که خودش مثنوی هفتاد من کاغذ است همراه با دلخوریهای زیاد، اما آنچه فهم ما میگوید، فرونشست فقط به بحث زمین ختم نمیشود، بلکه از اتفاق این نوع فرونشست، نوع دمدستی و همچین شفاف و تکلیف معلوم آن است و باید حواسمان را بیشتر جمع آن فرونشستهایی بکنیم که بحث اخلاق و انصاف و رواداری را به گوشه رینگ برده و نفسش را بریده است، این مدل فرونشست اگر خطرناکتر از بقیه نباشد، لااقل در بالای رنکینگ مصیبتهای فرونشستی قرار میگیرد.
فرونشست معیشت خلقا… و آبرفتگی سفرههای مردم، نوعی دیگر از فرونشستهای صدر جدولنشین است که مدتهاست طبقه متوسط و ضعیف و فقیر و بیچیز را خفتگیر کرده است و با اجازه شما بزرگواران هر روز هم عرصههای بیشتری را به تملک خود درمیآورد و بعید نیست کم کم سر بزرگیاش زیادی درد گرفته و تمامیتخواهیاش گل کرده و یحتمل بهجز برای آن یک درصدیهای برج عاجنشین، برای بقیه خلقا… ایرانی جماعت، نقشهها کشیده باشد!
به هرحال فرونشست حقوقها و عدم رشد آنها حداقل نسبت به نرخ تورم، فرونشست امید به زندگی، اعتماد بینابینی، فرونشست تولید و صنعت و نیروی کارآزموده مجرب، فرونشست کیفی خودروی وطنی و کلی فرونشست ریز و درشت دیگر، به اتفاق آن چند فرونشست اصلی و اساسی صدرنشین و البته با همدلی و همراهی چندین و چند ناترازی گازی و برقی و بودجهای و بنزینی و برنامهای، جمع و دورهمی سمی را برای خود به وجود آوردهاند و در افتادن با این قلدر گولاخ گردنکلفت، عجالتاً به این سادگی و راحتیها هم نیست و زور و بنیه و سمبه قدرتمند جمع و تیم و همت و همداستانی همه را میطلبد که دلی در گروی کشور دارند.
اما عقل و فهم هوشنگخانی ما فرمایش میکند که آن سمبه پُرزور و همدلی جمعی، که کارش درست است و کسی در هنر و توان و مهمتر از آن خرد و تدبیرش شک و شبههای ندارد، مسئله هم آنقدر گلدرشت است که شناسایی و تشخیص آن آنقدرها هم سخت نیست، همچنین برای آنکه مسئلهای حل و فصل شود باید راهحلهای علمی و درست و کارشناسی دنبال شود، اما این وسط مشکل اینجاست که عدهای در فقره وجود برخی از مسائل، همچنان شک و شبهه دارند و عدهای دیگر در روش حل برخی دیگر، هماهنگ و همراه نمیشوند!
باز هم جای شکرش باقی است جمع این برخیها، شامل همه مسائل نمیشود وگرنه کمیت کارها از لنگی و لوکی عبور کرده به شکستگی کمر و خاکسترنشینی میانجامید.
راستش را بخواهید نمیخواهیم از الان برای دولت جوانبخت آتی، پیشنهاد و توصیه قطار کنیم، اما فقط خواستیم عرض کنیم که بعد از استقرار دولت جوانبخت و گذراندن ماهعسل، نوبت به اقدام و عمل است و آنگاه باید در برابر مطالبه و تذکر و نقد و انذار و غر و لند و انقولت و این قسم چیزها، با کار و زحمت و کسب نتیجه و به دست آوردن موفقیت، پاسخی درخور، عنایت بفرمایید که همگی با هم حالش را ببریم!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.