عنوان مقاله: تأملی بر بازاریابی، متقاعدسازی و فروش گردآوری، تنظیم و تألیف، علیرضا رضایی مشاور و مدرس حل مسئله و توسعه بازار و مشتری Alireza.rezaee0@gmail.com مقدمه: فروش نتیجه متقاعدسازی مشتری است و بازاریابی کانال ورودی و روش معرفی محصول یا خدمات و اقنای مشتری است، بنابراین وقتی میخواهیم کسب و کار موفقی داشته باشیم و […]
عنوان مقاله: تأملی بر بازاریابی، متقاعدسازی و فروش
گردآوری، تنظیم و تألیف، علیرضا رضایی
مشاور و مدرس حل مسئله و توسعه بازار و مشتری
Alireza.rezaee0@gmail.com
مقدمه:
فروش نتیجه متقاعدسازی مشتری است و بازاریابی کانال ورودی و روش معرفی محصول یا خدمات و اقنای مشتری است، بنابراین وقتی میخواهیم کسب و کار موفقی داشته باشیم و در توسعه بازار و مشتری خود موفق عمل نماییم، میبایست با حوصله و دقت، چارچوب بازاریابی خود را تبیین و تعیین کنیم، اقدامات و فعالیتهای بازاریابی را بهصورت منظم و پیگیرانه به انجام رسانده و در بازههای زمانی مختلف نسبت به بازخوردگیری اقدام کرده و در صورت لزوم چارچوبهای اولیه و یا اقدامات و فعالیت خود را اصلاح و یا تغییر بدهیم، متقاعدسازی مشتریان بهنحو مطلوب و بدون آنکه حساسیت و مقاومت غیرمنطقی در برابر روشهای بازاریابی و محتواهای تولیدی شکل بگیرد را به انجام برسانیم و پس از اینکه همه کارها را به خوبی جلو بردیم، یک فروش موفق و نتیجهبخش را شروع کنیم، فروشی که اگر مراحل آن از توافق اولیه تا تحویل نهایی خدمات و محصول به مشتری به خوبی به انجام نرسد، تمامی زحمات بازاریابی را بر باد میدهد و خود عامل رکود بازارمان و از دست رفتن مشتریان خواهد شد.
در این مقاله سعی مینماییم ابتدا به عوامل موفقیت در بازاریابی و تقسیمبندی آنها بپردازیم، استمرار و پیوستگی در بازاریابی و تبلیغات، که یکی از مهمترین عوامل توسعه بازار و مشتری یک کسب و کار میباشد را توضیح دهیم، در مورد روشهای متقاعدسازی و زمینهسازی برای اقناء طرف مقابل در گفتگو را بیان میکنیم، سپس روشهای پیگیری نادرست از مشتری و از دست دادن کنترل فروش و چگونگی مدیریت صحیح پیگیریها و فروش و همچنین چارچوبهای اخلاقی و ارزشی و رعایت آنها را که از عوامل مهم دیگر در بازاریابی و فروش موفق میباشد را بیان کرده و در آخر اهمیت و چگونگی بستهبندی و تأثیر آن را موفقیت بازاریابی و فروش را مورد ارزیابی قرار میدهیم.
فیلیپ کاتلر؛ در کتاب خود به نام «مدیریت بازاریابی» مینویسد: طبق یافته مؤسسه تحقیقاتی مککینزی، داشتن استراتژی کارآمد تنها یکی از هفت عامل موفقیت شرکتها در بازار است.
مککینزی؛ معتقد است برای موفقیت در بازار به دو دسته عامل نیاز داریم: عوامل سختافزاری و عوامل نرمافزاری
عوامل سختافزاری موفقیت در بازار عبارتند از:
عوامل نرمافزاری موفقیت در بازار عبارتند از:
لازم به توضیح است که ارزش پیشنهادی، مزیتهای رقابتی و داخلی شرکت، و تلاش جهت حضور در اقیانوس آبی با تکیه بر خلاقیت و نوآوری و تحقیقات بازار، بسترهای اصلی در توسعه بازار میباشند.
برایان تیل؛ در کتاب «خلق برندهای مردمپسند» مینویسد: کمپین تبلیغاتی که برای مدت طولانی ادامه مییابد، میتواند ارتباط بین برند با مجموعهای از مزایا یا ویژگیهای مدنظرمان را تقویت میکند.
برای مثال، استفاده مکرر و طولانیمدت شرکت میشلن از یک کودک در تبلیغات خود، مفهوم «امنیت تایرهای میشلن» را تقویت کرده است. یا حضور تبلیغاتی در ورزشهای بسیار هیجانی، وجهه «جوانپسند» و «پرانرژی» نوشیدنی انرژیزای ردبول را تقویت کرده است.
در حقیقت، استفاده از تبلیغات برای افزایش ارزش برند در بلندمدت، یک مسابقه دویِ سرعت نیست، بلکه یک مسابقه دویِ ماراتن است. به همین دلیل، نیازمند صبر و بردباری، تمرکز و همچنین تعهد است.
به همین دلیل است که برنده شدن در تبلیغات، مثل برنده شدن در دویِ ماراتن، نیازمند «پاهای قدرتمند» است. این کار، مستلزم داشتن «ایدهای خلاق» است که از تمرکز چندین و چند ساله بر یک پیام خاص نشئت میگیرد.
تبلیغات مجله اکونومیست، که مطالب آن درباره اوضاع اقتصادی و سیاسی جهان است، همیشه به صورت چاپی و بسیار ساده است. در تبلیغات این مجله، فقط نام مجله به همراه یک نوشته ساده مثل «آمادگی برای هر جلسه غیرمنتظرهای» یا «دادن پاسخهای تماماً منطقی» به چشم میخورد. این تبلیغات، یک پیام محکم و منطقی را به مخاطبان مجله منتقل میکنند: اکونومیست تحلیلهایی عمیق از مسائل مهم روز را در اختیار شما قرار میدهد.
به بیان دیگر، از آنجایی که اساس برند اکونومیست بر پایه ایده «تحلیلهای عمیق» شکل گرفته است، تمام تبلیغات این برند هم فقط همین پیام را به مخاطبان منتقل میکنند.
نکته مهم دیگر در خصوص رابطه تبلیغات و برندینگ این است که «جالب یا خندهدار یا جذاب بودن تبلیغ» وقتی مفید است که بتواند پیام اصلی تبلیغ را تقویت کند.
بهطور مثال، تبلیغات پیتزا لیتِل سزار نمونه خوبی از وجود این رابطه است. در یکی از این تبلیغها، سرآشپزی نشان داده میشود که به پیتزای پپرونی خیلی خوشمزهای که درست کرده، افتخار میکند و دلش نمیآید آن را برای مشتری بفرستد.
این تبلیغ از آن جهت به برند لیتِل سزار کمک میکند که به مشتری میگوید لیتِل سزار، خوشمزهترین پیتزاها را دارد.
این نکته بسیار مهمی است که باید در انتخاب و همچنین تکرار یک روش و یا یک جمله همواره توجه ویژهای به بازخوردها و سیگنالهایی که از طرف بازار و مشتریان، ارسال میگردد، داشته باشیم و با اصرار بر یک روش ضعیف و ناکارآمد و یا حتی اشتباه، کسب و کار خود را به مخاطره نیندازیم.
کوین هوگان؛ در کتاب ارزشمند خود به نام «۵۳ اصل متقاعدسازی» مینویسد: همه ما بارها و بارها شنیدهایم که مردم بر پایه احساساتشان تصمیم میگیرند، سپس برای توجیه تصمیمات احساسیشان، با کمک گرفتن از دلیل و برهان به آن رنگ و بوی منطقی میدهند. در حقیقت، از آنجایی که انسانها بیشتر موجوداتی احساسی هستند تا منطقی، احساسات نقش اصلی را در تصمیمگیریها ایفا میکند و عقل و منطق، نقش دوم را!
بر همین اساس، استفاده درست از احساسات، تکنیکی قدرتمند و غیرقابل چشمپوشی در متقاعدسازی است چون به ما کمک میکند بر ناخودآگاه طرف مقابلمان تأثیر بگذاریم.
برای مثال، فرض کنید در یک گردهمایی قرار است برای یک مؤسسه خیریه اعانه و کمک جمعآوری کنیم. مسلماً حاضرین در این جمع از میزان فقر و درماندگی فقرا آگاهی دارند.
به همین دلیل، اگر بحثمان را با ارائه آمار فقر در جامعه و پیشینه و برنامههای آتی مؤسسه شروع کنیم، چقدر میتوانیم بر آنها تأثیر بگذاریم؟
در مقابل، حالتی را تصور کنید که داستان وضعیت فلاکتبار یک خانواده تهیدست را قبل از این که زیر پوشش این مؤسسه قرار بگیرد، با جزئیات تعریف کنیم. در ادامه، بهبود چشمگیر وضعیت آن خانواده در اثر کمکهای مؤسسه را شرح بدهیم طوری که اشکهای حضار جاری شود.
تجربه نشان میدهد سناریوی دوم خیلی بهتر است و مؤثرتر واقع میشود چون در آن روی احساسات طرف مقابلمان تمرکز کردهایم. در این مثال میتوانیم بعد از ضربه به احساسات طرف مقابلمان، آمار و اطلاعات فعالیتهای مؤسسه را هم به عنوان مکمل بحثهایمان ارائه کنیم.
این مثال به ما تأکید میکند برای استفاده از احساسات جهت متقاعد کردن طرف مقابلمان باید این سه گام را طی کنیم:
اصلهارمونی؛ میگوید: انسانها، افراد شبیه به خودشان را دوست دارند، راحتتر به آنها اعتماد میکنند و در نتیجه، بیشتر تحت تأثیر آنها قرار میگیرند. بنابراین با توجه به اصلهارمونی، برای متقاعد کردن طرف مقابلمان باید این اصول را رعایت کنیم:
تیم کانِر؛ در کتاب خود به نام «۹۱ خطای فروشندگان» مینویسد: یکی از خطاهای رایج بین فروشندگان مبتدی این است که با برخی رفتارهای ناشیانه، مثل این قبیل رفتارها، کنترل فرآیند فروش را از دست میدهند:
اکثر مشتریانمان، بهخصوص اگر در مشاغل حساس مدیریتی حضور داشته باشند، وقتشان بسیار محدود است و باید زمان و انرژیشان را برای مدیریت مسائل مختلفی اختصاص بدهند. بنابراین، نباید تصور کنیم که اگر محصولمان عالی است و آن را خوب به مشتریمان معرفی کردهایم، کافی است منتظر بمانیم تا مشتری با ما تماس بگیرد و آن را بخرد.
به همین دلیل، فروشندگان حرفهای به خوبی میدانند که پیگیری درست از مشتریان، یکی از مهمترین وظایف یک فروشنده است چون اگر فرآیند فروش را به درستی پیگیری نکنیم و مشتری را به سمت خرید محصولمان هدایت نکنیم، انگار هیچ کاری انجام ندادهایم.
از سوی دیگر، فروشندگان مبتدی اگر بخواهند از مشتری پیگیری کنند، سؤالات اشتباهی را برای این هدف مطرح میکنند. مثلاً از مشتری میپرسند: آیا کاتالوگی که برایتان فرستاده بودم را مطالعه کردید؟ پاسخ اکثر مشتریان به چنین سءالی این است که «نه هنوز وقت نکردم».
پس اگر میخواهیم فروشمان را به درستی پیگیری کنیم، باید این کارها را به دقت انجام بدهیم:
ژروم مککارتی؛ در کتاب خود به نام «پایههای بازاریابی» مینویسد: هیچ شرکتی نمیتواند مدعی باشد یک شرکت مشتریمدار است، ولی اخلاقیات را زیر پا بگذارد. با این حال، متأسفانه بسیاری از شرکتها به اخلاقیات اهمیتی نمیدهند و در نتیجه، بسیاری از مشتریان به بازاریابی و فروش بدبین شدهاند.
به همین دلیل، اگر میخواهید مشتریانی واقعاً راضی و وفادار داشته باشید، یکی از بهترین استراتژیها برای رسیدن به این هدف، رعایت اخلاق در بازاریابی است. اخلاق در بازاریابی به دستورالعملهایی گفته میشود که شرکت با رعایت آنها تلاش میکند بهگونهای رفتار کند که منافع مشتریان و جامعه را تأمین میکند.
علیرغم این تعریف به ظاهر ساده از اخلاق در بازاریابی، طراحی دستورالعملهای اخلاقی واقعاً کار دشواری است. به همین دلیل، انجمن بازاریابی آمریکا، یک دستورالعمل پیشنهادی در این زمینه طراحی کرده است که مهمترین سرفصلهای آن به شرح زیر است:
زمان لمباردی؟!
لمباردی؛ یکی از مربیان معروف فوتبال آمریکایی بود که نه به خاطر مربیگریاش، بلکه به خاطر فلسفه کاری و نگاه متمایزی که به زمان داشت که به آن «زمان لمباردی» میگویند، مشهور شده است.
وی در دوران مربیگریاش بازیکنان را مجبور میکرد ۱۵ دقیقه زودتر از موعد هر کاری، خودشان را آماده آن کار کنند. مثلاً اگر قرار بود ساعت ۹ صبح سوار اتوبوس بشوند و به محل تمرین بروند، همه بازیکنان موظف بودند ساعت ۸:۴۵ دقیقه در محل قرار حاضر باشند.
زمان لمباردی کمکم معروف و وارد حوزههای مختلف از جمله کسب و کار و فروش شد، بهگونهای که امروزه شرکتها به فروشندگانشان تأکید میکنند که حتماً برای قرارها و جلسات مهمشان، زمان لمباردی را رعایت کنند. اما چرا رعایت زمان لمباردی این قدر مهم شده است؟ کافی است نگاهی به این دلایل بیندازیم:
جالب است که بدانید طبق برآورد انجمن مدیریت منابع انسانی آمریکا، شرکتهای آمریکایی سالانه بیش از سه میلیارد دلار بابت تأخیر فروشندگان خود در جلسات و ملاقاتهای فروش، متضرر میشوند، چون خیلی از مشتریان حرفهای به شدت به وقتشناسی فروشنده اهمیت میدهند و شاید حتی یک دقیقه تأخیر را هم تحمل نکنند و در صورت تأخیر فروشنده، جلسه را کنسل کنند.
اهمیت بستهبندی عالی در بازاریابی:
برایان تیل؛ در کتاب خود به نام «خلق برندهای مردمپسند» مینویسد: بستهبندی یکی از اصلیترین اجزای بازاریابی یک برند است، البته نه بهخاطر اینکه:
در واقع هیچ کدام از این موارد، ارزش واقعی بستهبندی را نشان نمیدهد چون اصلیترین دلیل اهمیت بستهبندی این است که بستهبندی عالی به موفقیت برنامه توسعه بازار و مشتری و برندینگ شما کمک میکند چون:
پس دفعه بعد که خواستید بستهبندیتان را طراحی کنید یا تغییر بدهید، یادتان باشد بستهبندی باید علاوه بر کارکردهای اصلیاش، این چهار ویژگی را هم داشته باشد:
دیدگاه بسته شده است.