توسعه‌یافتگی یهویی!

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی توسعه‌یافتگی یهویی! نمی‌دانم چرا و چگونه است که برخی اوقات با شنیدن برخی حرف‌ها و یا خواندن مطلبی، دچار نوعی تیک می‌شوم که سر تکان دادن مکرر است، یکدفعه به سراغ‌مان می‌‌آید، یک دقیقه‌ای طول می‌کشد، سپس چند دقیقه‌ای خبری نیست ولی دوباره از راه می‌رسد و مثل پاندول ساعت […]

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی

توسعه‌یافتگی یهویی!

نمی‌دانم چرا و چگونه است که برخی اوقات با شنیدن برخی حرف‌ها و یا خواندن مطلبی، دچار نوعی تیک می‌شوم که سر تکان دادن مکرر است، یکدفعه به سراغ‌مان می‌‌آید، یک دقیقه‌ای طول می‌کشد، سپس چند دقیقه‌ای خبری نیست ولی دوباره از راه می‌رسد و مثل پاندول ساعت دیواری خانه پدری نوسان راست و چپی خود را تکرار می‌کند! و این حالت تا وقتی که به آن گفته یا مطلب فکر می‌کنم و ذهن مبارک را درگیر کرده است، ادامه پیدا می‌کند.

مشکل اینجاست که این تیک احساسی در همه موضوعات ممکن است خودش را نشان دهد، اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و سیاست و ورزش و آموزش و صنعت و… برایش فرقی ندارد، ولی اینجور که طی چند وقتی که درگیر آن شده‌ایم، متوجه شده‌ام، هر موقع حرف عجیب و غریب، استدلال و استنتاج کهکشانی شوک‌آور، ربط دادن‌های بی‌ربط و یا خود بزرگ‌پنداری و یا دیگر اسکول‌پنداری در میان است این حالت بوجود می‌آید. جالب اینجاست که خیلی مواقع یک حرفی را می‌شنویم و به‌نظرمان تا حدی درست یا منطقی است و یا حداقل خیلی بی‌ربط نیست و می‌شود از کنارش عبور کرد، اما یکدفعه این تیک پاندولی ما شروع می‌شود و آنجاست که می‌فهمیم، جناب ناخودآگاه، حواسش جمع‌تر از این حرف‌هاست و دومرتبه چیزی در آن گفته یا نوشته توجه مبارکش را جلب کرده که اینجور به تلاطم افتاده و سر بینوای ما را به نوسان وادار کرده است!

بگذریم، خیلی نمی‌خواهم در این مورد وارد جزئیات بشوم، بالاخره هر کسی برای خودش یک حالات به‌خصوصی دارد، ما هم مدل‌مان اینجوری است ولی واقعیت این است که اصلاً و ابداً از این تیک سرتکانی که داریم، ناراحت نیستم، از اتفاق کلی هم فاز می‌دهد و خیلی مواقع از اینکه بی‌خود و بی‌جهت با یک موضوع و ادعا و شعار و تعریف و تقبیح و تندی و نرمی، همراه شوم، جلوگیری کرده و ترمزدستی ما را می‌کشد تا یا سر صبر و با حوصله به‌سراغ بررسی و موشکافی برویم و یا کلاً آن موضوع را نشنیده و ندیده گرفته و اعتنایی نکنیم، خیلی هم خوب است!

مشکل اینجاست که در این دوران همه‌چیز دان‌ها و علم و شبه‌علم و تخیل و توهم و منطق و قاعده و حساب و کتاب و کیلو و یهویی با این همه رسانه جور واجور رسمی و غیررسمی و ملی و میلی مجازی و واقعی که از سر و کول‌مان بالا می‌رود، تا دلتان بخواهد از این خبر و گزارش و مقاله و یادداشت‌های تیک‌ساز وجود دارد، آنقدری که دلمان برای روزهایی که سر مبارک قرار و مداری داشت و اینقدر در مسیر چپ و راست و شرق و غرب در رفت و آمد نبود، تنگ شده است!

به‌طور مثال همین ربط دادن جایگاه کشورمان در المپیک با میزان توسعه‌یافتگی که ظاهراً طرفدارانی هم برای خود دست و پا کرده است، که آنقدری یهویی و ضربتی وارد فکر و خیال جناب‌مان شده است که علی‌رغم سعی و تلاش بسیار، هنوز نتوانسته‌ایم ذهن خود را از آن خالی کرده و یا به بی‌محلی دچارش کنیم و عجالتاً تیک عصبی ما چند روزی برقرار است!

زیاده عرضی نیست، قصد بررسی و نقد و واکاوی این نظریه جدیدالظهور یعنی نسبت مستقیم و بلاتردید رنکینگ ورزشی کشور‌ها و میزان توسعه‌یافتگی را هم نداریم، فقط دلمان می‌خواهد از رهگذر این موضوع، تجربه‌ای کسب کرده و یاد بگیریم که امید و خوش‌بینی و حرف‌های انگیزشی و اعتماد به‌نفس و خودباوری و کلی چیز دیگر، خوب است، خیلی هم خوب است ولی اینکه یکدفعه و ناخودآگاه در بحر عمیق خوش‌بینی و رویا و گل و بلبل غرق شده و کم‌کم امر بر خودمان هم مشتبه شود که وقتی در بین ده‌ها رشته ورزشی که در المپیک حضور دارد، ما کلاً در ۱۴ رشته ورزشکار داریم و از خیل حدود ۱۱ هزار ورزشکار راه یافته به المپیک، سهم ما فقط ۴۰ نفر است و همه مدال‌هایمان از دو رشته ورزشی است، از برآیند نه‌چندان مطلوب این آمار، توسعه‌یافتگی کشوری را استخراج کنیم!

 

هوشنگ‌خان